آیا سلفی گری امتداد خط فکری و اعتقادی احمد بن حنبل است؟

  • 1392/05/08 - 18:56
یکی از مقالاتی که به تازگی از سوی سلفیان در فضای مجازی منتشر شده است ، مقاله ای است تحت عنوان ( سلفی گری امتداد خط فکری و اعتقادی احمد بن حنبل ) نویسنده این مقاله تلاش کرده تا وهابیت را امتداد همان خط احمد و با همان رویکرد نشان داده و از این طریق پشتوانه ای را برای این فرقه انحرافی معرفی نماید حال آنکه تفاوتهای اساسی بیشماری میان این دو مکتب است.
عکس سلفیه

یکی از مقالاتی که به تازگی از سوی سلفیان در فضای مجازی منتشر شده است ، مقاله ای است تحت عنوان ( سلفی گری امتداد خط فکری و اعتقادی احمد بن حنبل ) نویسنده این مقاله تلاش کرده تا وهابیت را امتداد همان خط احمد و با همان رویکرد نشان داده و از این طریق پشتوانه ای را برای این فرقه انحرافی معرفی نماید .در این مقاله چنین ادعا شده که شباهتهای فراوانی میان خط فکری وهابیت با مبانی فکری و اعتقادی احمد بن حنبل وجود دارد .
به عنوان مثال، احمد اصلا به کاربرد عقل در اعتقادات عقیده نداشته و می کوشیده تا همه چیز را با نقل ثابت کند . به نظر او علم کلام ، منکر و پرداختن بدان نیز امری منکر است . او بیش از هر چیز دیگر فردی نقل گرا و حدیث گرا بوده و عمر خود را نیز صرف جمع آوری و نقل احادیث کرده است .
همچنین وی به تاویل بردن آیات قران اعتقاد نداشت و معتقد بود که باید صفات خبری را  بر معانی ظاهریشان حمل نمود که در نتیجه منجر به تشبیه و تجسیم در خداوند متعال می شود ...

حال به نقد و بررسی این مقاله می پردازیم :

سلفیان از دیر باز خود را وابسته و پیرو مکتب احمد بن حنبل می دانند ، ایشان با ادعای پیروی از احمد می کوشند برای خود ریشه و پیشینه ای را در جهان اسلام فراهم کنند . اما حنبلیان هرگز آنان را به رسمیت نشناخته اند . دانشمندان حنبلی کتب زیادی را بر ضد سلفی گری وهابی که ادامه سلفی گری ابن تیمیه است ( سلفی گری اعتقادی ) نوشته اند .

گذشته از اینها میان مکتب حنبلی و اندیشه احمد با مکتب وهابی گری تفاوتهای روشنی وجود دارد که در زیر به برخی از آن ها اشاره می نماییم.

 

الف :  احمد دیدگاه تند اهل حدیث را که مستند به اندیشه عثمانی بود تعدیل کرد و فرقه های مختلف و متضاد را نظام بخشید .

پس از جنگ صفین و تبلیغات شدید بنی امیه ، امر خلافت بر اهل سنت مشتبه شد و در اینکه چه کسی بعد از عثمان خلیفه چهارم است تردید کردند با اینکه امیر المومنین علیه السلام در آن وقت خلیفه وقت بود و مردم با اصرار زیاد آن حضرت را برای خلافت تعیین کرده بودند .در آن زمان جریان عثمانی در میان اهل حدیث وجود داشت و پیوسته مساله تثلیث ، و اینکه بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله تنها سه خلیفه به حق وجود دارد را مطرح می کرد .احمد پاسخ به این پرسشها و تردیدها را که به مساله تربیع ، یا به رسمیت شناختن چهار خلیفه به حق ، معروف است را مطرح کرد او در این شرایط ، امیر المومنین علیه السلام را به عنوان خلیفه جهارم معرفی کرد و گفت : هر کس امامت را برای علی ثابت نداند ، از چهار پای خانه اش گمراه تر است .

اما در مقابل ، اندیشه سلفی گری نه تنها میان فرقه های اسلامی آتش نفاق و اختلاف را شعله ور کرد ، بلکه حتی موجب شکاف داخلی مکتب حنبلی شده و حکم تکفیر و کشتار بسیاری از مسلمین از جمله شیعیان را نیز صادر نمود .
گذشته از اینها در مقابل نظریه تربیع احمد ، اندیشه سلفی گری در مسیری کاملا مخالف حرکت کرد و احادیث احمد را که پیرامون جایگاه امام علی علیه السلام و خاندانش می باشد را از احادیث ساختگی و جعلی شمرد و نسبت دروغ به خاندان پیامبر داد . کاری که ابن تیمیه آن را اغاز کرد و بر آن همت گمارد .

 

ب : تشبیه و تجسیم ( اعتقاد به جسمانیت خداوند ) در اندیشه احمد هر چند زمینه های بروز و ظهور دارد اما هرگز به اندازه نگرشهای تجسیمی و تشبیهی سلفی گری نیست .چرا که اعتقاد به حمل صفات خبریه بر معنای ظاهریشان رسما در اندیشه سلفی گری به اوج خود رسید .( مثل اینکه در اندیشه سلفی گری گفته شد در آیه ( ید الله فوق ایدیهم ) : خدا دارای دو دست بسیار بزرگ است که بالای همه دستها است و... )
اما میزان اعتقاد احمد به تشبیه و تجسیم به اندازه اعتقاد وهابیت نیست . مثلا رزق الله بن عبد الوهاب تمیمی رئیس حنبلیان در زمان خود ( 400 تا 488 ق ) گفته است که احمد منکر وجود جهت برای باری تعالی بوده است زیرا جهات از ما سوای خود خالی هستند .
همچنین بیهقی در مناقب امام احمد و ابن جوزی در دفع شبه التشبیه از ابوالفضل تمیمی که او نیز از روسای حنابله بوده است نقل کرده اند که :

احمد باور کسانی را که خدا را جسم می نامیده اند ، انکار کرده و گفته است : اسمها از شریعت و لغت گرفته شده اند و اهل لغت این اسم را برای چیزی وضع کرده اند که دارای طول و عرض و شکل و ترکیب و صورت و عناصر است . حال آن که خداوند سبحان از همه این ها برکنار است پس جایز نیست که جسم نامیده شود . [1]

شواهدی نیز وجود دارد که احمد در برخی موارد که آیه و حدیثی بر خلاف نظرش ارائه می شد ، از روش نقل گرایانه خود عدول کرده و به تاویل آیه می پرداخت .

مثلا وی آیه ( و جاء ربک ) را به آمدن امر یا ثواب خدا نه آمدن خود خدا تاویل کرده است .[2]

 

ج :  در اندیشه سلفی گری ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب مواردی دیده می شود که هیچ یک در اندیشه کلامی احمد سابقه نداشت .

شرک و بدعت دانستن اموری چون توسل به اولیای الهی ، تبرک جستن به آنها ، زیارت قبور ، طلب شفاعت ، و.... از ابداعات سلفیان است که هرگز در مکتب فکری و اعتقادی احمد وجود نداشت

 

د : احمد هیچ گاه به مشرک بودن و تکفیر غیر حنبلیان فتوا نداد . بر خلاف اندیشه وهابیت که حکم به شرک و کفر هر کسی می دهند که بر غیر مذهب وهابیت باشد .

اینها تنها برخی از تفاوتها اساسی و مبنایی مکتب احمد بن حنبل با فرقه ضاله و مضله وهابیت بود .

چند سوال :

آیا اگر اکنون احمد زنده بود مثل سایر حنبلیان از وهابیون برائت و دوری می جست یا او نیز مانند وهابیان به کفر و شرک شیعیان و ریختن خون مظلومان فتوا می داد ؟
آیا با این همه اختلاف ، می توان وهابیون را پیروان مذهب حنبلی دانست ؟

 

منابع :
[1] التندید بمن عدد التوحید .حسن بن علی السقاف ص20
[2] دفع شبه التشبیه باکف التنزیه . عبد الرحمن ابن جوزی ص110

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.