انتخاب خلیفه از دیدگاه اهل سنت و وهابیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_به عنوان پیش مقدمه باید در نظر داشت کسانی که از طریق راست و صراط مستقیم که همان کلام خداوند در قرآن مجید و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، فاصله گرفته باشند، در تصمیمات و حتی اداره زندگی مادی و معنوی خویش نیز دچار تناقضها و مشکلات بزرگی خواهند شد. در بحث خلافت و جانشینی و تعیین امام و رهبر هم قضیه به همین شکل است.
کسانی که حادثه غدیر را با آن عظمت و بزرگی نادیده میانگارند و چشم خود را بر واقعیات آن رخداد عظیم میبندند، در ادامه مسیر دچار چالشهای مختلفی شدند که هرچند با زور چماق و نیزه چند صباحی حکومت نامشروع خویش را پیش بردند ولی باید بدانند دیری نمیپاید که بساط ظلم و بیدادگری برچیده خواهد شد و افکار و اندیشههای آگاه، پی به واقعیات برده و هیچگاه خورشید برای همیشه در پشت ابر باقی نمیماند و در نهایت روسیاهی برای زغال خواهد ماند. منکران غدیر برای تعیین خلیفه مسلمین راهکارهای متفاوتی را اندیشیده و و در دستور کار قرار دادهاند که هرکدام دارای ایرادات فراوانی است که ما در این مقاله به یک مورد از آن اشاره خوهیم کرد. ایشان برای تعین خلیفه ابتدا به نظر اهل حلّ و عقد متمسک شدند. و در مرحله بعد، یعنی هنگامی که این گروه از تعیین خلیفه عاجز ماندند، میگویند: «اگر خلیفهی وقت، شخصی را برای این سمت معرفی نماید، کار تمام است و این تصمیم بر همگان لازم الاجرا میباشد». ایشان برای اثبات مدعای خود به عمل ابوبکر و عمر و یزید استناد میکنند و میگویند همانگونه که ابوبکر، عمر را و معاویه، یزید را و او نیز فرزندش را در وصیت به جانشینی و خلافت بعد از خود سفارش کردند، این امر بر عموم جامعه تکلیف است و مردم جامعه باید بر این انتساب گرن نهند و آن را بپذیرند.
ابن ابیشیبه (استاد بخاری)، ابن سعد و بسیاری از بزرگان اهل سنت در کتب خود تصریح کردند که چون ابوبکر پس از خود عمر را برای خلافت و جانشینی تعیین کرد، با اینکه تمامی اصحاب با او مخالفت کرده و گفتند: «فردی را برای خلافت ما برگزیدی که خشن و تندخو است، فردا که خدا را ملاقات کنی، چه پاسخی برای او آماده کردهای؟»[1] با این وجود وی بدون توجه به حرف دیگران، کار خود را کرد و وصیتی نوشت و در آن، عمر را به خلافت برگزید و آن را به عمر داد تا در مسجد برای مردم چنین قرائت کند: «ای مردم! بشنوید و از وصیت جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [ابوبکر] که هیچ خیری را از شما فروگذار نکرده، اطاعت کنید». راوی گوید: «غلام ابوبکر که "شدید" نام داشت، همراه عمر بود و نوشتهای در دست داشت که در آن جانشینی عمر بن خطاب را وصیت نموده بود».[2] همچنین در منابع اهل سنت و کتب مورد قبول وهابیت نیز آمده است: «آنگاه که وفات ابوبکر فرا رسید، وی عثمان را فرا خواند تا برای او وصیت بنویسد. [پس از حاضر شدن عثمان] در همین حال و پیش از آن که نامی از عمر ببرد، بیهوش شد و عثمان هم نام "عمر" را به عنوان خلیفه پس از وی نوشت. چون ابوبکر به هوش آمد، از عثمان پرسید: نام چه کسی را نوشتی؟ عثمان گفت: از حالی که به تو دست داد ترسیدم و چون از خواست تو آگاه بودم و از تفرقه میترسیدم، نام عمر بن خطّاب را نوشتم. ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند. حتی اگر اسم خودت را برای این کار مینوشتی، شایستگی آن را داشتی».[3]
با توجه به متن بالا و سخنان بزرگان اهل سنت و مورد قبول وهابیت، و همچنین با لازم الاجرا دانستن وصیت خلیفه حاضر توسط اهل سنت و وهابیت، این سوال در ذهن میآید که قدمت این رویه به کدام عصر اسلامی بر میگردد؟ شما که کلام پیامبر را در غدیر و غیر آن در مورد خلافت و جانشینی امیرالمومنین علی (علیه السلام) نادیده گرفتید، بر طبق کدام مبنای اسلامی تعین خلیفه را با نظر و انتساب از جانب خلیفه قبل، استخراج کردهاید؟ از آن گذشته چگونه است هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که خداوند در بارهاش میفرماید: «و ما ینطق عن الهوی...» هنگامی که امر به آوردن قلم و دوات فرمودند، تهمت هذیانگویی به وی روا داشتید ولی در مورد همان کسانی که مانع از نگارش وصیتنامه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند، اصلا صحبتی از غلبه بیماری و اختلال حواس و غیره به میان نیامده و عمل به وصیت ایشان را بر خواص و عوام لازم دانستید؟
آیا بهتر نیست با پذیرش کلام خداوند و تمکین از حادثه غدیر خود را از منجلاب این کج اندیشیها برحذر داریم؟
منابع:
[1]. مصنف ابن ابیشیبه, ج 7, ص 434, ح 37056, ابوبکر عبدالله بن محمد ابیشیبه الکوفی (235 ق), مکتبه الرشد, ریاض, 1409 ه, تحقیق: کمال یوسف الحوت تاریخ مدینه, دمشق لابن عساکر, ج 30, ص 413- انساب الاشراف, بلاذری, ج 3, ص 387- کنز العمال للمتی الهندی, ج 5, ص 678
[2]. تاریخ الطبری, ج 2, ص 353, ابوجعفر محمد بن جریر الطبری (310 ه), دار الکتب العلمیه
[3]. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال, ج 5, ص 270, علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی (975 ه), دار الکتب العلمیه, بیروت, 1419ه تحقیق: محمود عمر؛ الاوائل للعسکری, ج 1, ص 40, لیحی بن مهران العسکری (نحو 395 ه)- شرح اصول اعتقادات اهل السنه و الجماعه من الکتاب و السنه و اجماع الصحابه, ج 7, ص 1324, ح 2522, للالکائی (418 ه)- تاریخ مدینه, دمشق, ج 39, ص 186 و ج 44, ص 252, لابن عساکر (571 ه)- صفه الصفوه, ج 1, ص 306, باب ذکر ثناء الناس علیه لعبد الرحمن ابی الفرج (597 ه)- جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر), ج 13, ص 119, ح 30, للحافظ السیوطی (911 ه), و ر . ک تاریخ الطبری, ج 2, ص 353- سیره عمر لابن الجوزی, ص 37- تاریخ ابن خلدون, ج 2, ص 8
افزودن نظر جدید