اجتهاد در مذهب شیعه و اهداف آن

  • 1393/04/16 - 10:45
از جمله شبهاتی که اهل‌سنت در مبحث مسائل فقهی به شیعه وارد می‌کنند این شبهه است که چرا شیعه اجتهاد در فقه را توسعه داده و آن را به صورت مطلق گذاشته است و هدف از آن چه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش باید در ابتدا، مواردی مانند معنای اجتهاد را در لغت و تصطلاح بیان کنیم و در ادامه مواردی همچون فهم آیات و روایات و مسائل اینچنیتی را مد نظر قرار دهیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله شبهاتی که اهل‌سنت در مسائل فقهی به شیعه وارد می‌کنند این است که چرا شیعه اجتهاد در فقه را توسعه داده و آن را به صورت مطلق گذاشته است؟

پاسخ:

اجتهاد در لغت به معنای نهایت سعی و تلاش در کار است اما در اصطلاح به معنای به کار بردن توانایی‌های علمی و تلاش و کوشش فکری برای استنباط احکام شرعی از منابع آن ( قرآن، سنت، عقل و اجماع ) است. اجتهاد به این معنا، کار بسیار مهم و مقدسی است.

در شریعت اسلام، واجبات و محرماتی وجود دارد که خدای حکیم، آن‌ها را برای سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع کرده است و اگر انسان آنها را اطاعت نکند، نه به سعادت مطلوب می‌رسد و نه از عذاب سرپیچی از آنها در امان می‌ماند.

برای شناخت احکام شرعی، آگاهی‌های فراوانی از جمله: فهم آیات و روایات، شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح، کیفیت ترکیب و جمع روایات و آیات و ده‌ها مساله دیگر لازم است که آموختن آنها، نیازمند سال‌ها تلاش جدیست.
همچنین آیین اسلام، آیین دائم و جاودانی است و قوانین آن، تا روز رستاخیز برای بشر لازم الاجراست. اسلام به حکم این که خاتم شرایع آسمانیست، بشر را از هر نوع قانون غیر آسمانی بی‌نیاز ساخته و تکامل او را در پیروی از قوانین خود تضمین نموده است.
از سوی دیگر، زندگی بشر در معرض دگرگونی قرار دارد و هر روز موضوعات جدید و مسائل نوظهوری در جامعه پدید می‌آید که در عصر نزول وحی موجود نبوده و حکم آن به صورت صریح و مشخص در کتاب و سنّت وارد نشده است. دربارۀ این قبیل موضوعات که در طول 14 قرن زندگی مسلمانان را فرا گرفته، دو راه بیشتر در پیش روی فقیهان نیست:

الف: دربارۀ این موضوعات، از قوانین غربی و یا قوانین وضعی هر کشوری استفاده شود، هر چند این قوانین، ریشه‌ای در شریعت نداشته باشد. این همان راهی است که غربیان و برخی از کشورهای اسلامی که با حکومت‌های سکولار اداره می‌شوند، در پیش گرفته‌اند. مسلّما این راه از نظر شرع درست نیست.

ب: راه دیگر آن است که با توجه به غنای نظام تشریعی اسلام، به منابع فقهی مراجعه کرده و احکام موضوعات نوظهور را با دقت و تأمّل از آنها استخراج کنیم و از این طریق جامعه را از قوانین وضعی سکولارها و یا غربیان بی نیاز سازیم.

اصولا اجتهاد، مایۀ حیات اسلام و پویایی قوانین آن است. در پرتو اجتهاد بود که مسلمانان توانستند در طول 14 قرن، جامعۀ اسلامی را از قوانین غیر اسلامی بی‌نیاز سازند. تأسف‌آور است که اهل‌سنّت، باب اجتهاد مطلق را به روی خود بسته و فقط اجتهاد در مذهب را به روی خود باز نگه داشته‌اند، یعنی فقیه حنفی می‌تواند با توجه به مبانی و آرای ابوحنیفه، احکام موضوعات نوظهور را استخراج کند، ولی حق ندارد از حدود آرا و مبانی او فاصله بگیرد، هم چنین فقیهان شافعی و مالکی و حنبلی نیز در حیطۀ مذهب خود حق اجتهاد دارند.

این نوع اجتهاد یک اجتهاد فلج کنندۀ دین و شریعت است. مسلمانان جهان، قرن‌ها به احکام فقیهان دیگر عمل می‌کردند، و هنوز فقه این چهار نفر از رسمیت گسترده برخوردار نبود. اجتهاد واقعی این است که فقیه با شکستن قید اجتهاد در مذاهب، اجتهاد مطلق را مطرح کند، بی آنکه خود را به پیروی از مذهب امامی ملزم سازد، حکم الهی را از منابع و مصادر فقهی استخراج کند، خواه با نظریه و مبانی یکی از این چهار فقیه موافق باشد یا نباشد.

اجتهاد شیعه اجتهاد از نوع دوم است. فقیه شیعی ملتزم است حکم الهی را از کتاب، سنت، عقل و اجماع استخراج کرده و آنچه را که به عنوان حکم الهی به دست آورده است، در اختیار دیگران قرار دهد.[1]

اجتهاد مطلق، تا سال 665 قمری در میان فقیهان اهل‌سنت رواج کامل داشت، ولی به علل سیاسی، دیگر مذاهب نادیده گرفته شد و جز چهار مذهب، بقیه از رسمیت افتاد  و تمام مناصب رسمی از قبیل قضاوت و امامت جمعه و افتاء در اختیار کسانی قرار گرفت که از یکی از چهار مذهب معروف پیروی کنند.[2]

 

 

منابع:

[1]. کتاب راهنمای حقیقت آیت الله شیخ جعفر سبحانی، ص 577 ـ 579.
[2]. خطط مقریزی، ج 2، ص 333 ـ 334.

تولیدی

دیدگاه‌ها

فقدان رهبری معنوی در جامعه ۲۵- تجربه تلخ سی ساله انقلاب اسلامی از هر حیث ثابت کرد که روحانیت رسمی شیعه استحقاق رهبری و هدایت مردم را ندارد و خودش نیز امروزه دچار استحاله و انحرافی عظیم است و بسرعت بسوی علوم غربی می رود. پس بایستی تا دیرتر نشده در اصول و مبانی خود تجدید نظر کند و انقلابی در دستگاه معرفت شناسی خود برپا سازد و خود را از درون متحول کند تا از نابودی حتمی نجات یابد وگرنه از حیات تاریخی ساقط می شود. ۲۶- اگر بخواهیم همه این تقصیرها را به گردن رهبر انقلاب بیندازیم باز هم به خطا رفته ایم زیرا شخص رهبر فقط رهبری کلان سیاسی نظام را برعهده دارد و اکثر مردم تحت رهبری و هدایت معنوی و اخلاقی و اجتماعی مراجع تقلید و علمای دینی قرار دارند. پس مسئله رهبری نیست بلکه مسئله جامعه روحانیت ماست. اگر جامعه روحانیت ما بخود نیاید و خود را به لحاظ معرفت شناسی و ایدؤلوژی و جهان بینی و اسلام شناسی و قرآن فهمی متحول و منقلب نسازد خودش زودتر از جامعه نابود می شود. این اجتهاد است که در روحانیت ما نابود شده است و لذا رهبری معنوی و هدایت روحانی وجود ندارد و مردم ما بی صاحب مانده و لذا تحت رهبری تمدن غرب در حال از دست رفتن هستند. استاد علی اکبر خانجانی کتاب" نامه های عرفانی" ص ۲۷۳

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.