پیروزی مسلمانان بر ابر قدرت زمان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راز گذشته تا کنون پذیرفتن شکست ایرانیان در برابر اعراب مسلمان برای خیلیها غیره قابل فهم بوده، این امر باعث شده که واقعیتها را نادیده بگیرند و متعصبانه با این جریان عظیمی که اتفاق افتاده برخورد کنند!! چیزی که عظمت و واقعيت اسلام را در نظر ايرانيان بهتر جلوهگر میساخت پیروزی آنان بر حکومت ساسانیان و شکست دادن آنان بود .در روزگاری كه مسلمانان با دولت ساسانی میجنگيدند كشور ايران با همه اغتشاشات و از هم پاشيدگي ها، غلیان حرص و آز و هرج و مرج كه به علت سلطنت بیدوام جانشینان خسروپرویز به وجود آمده بود ضعیف و بیمایه گشت اما همچنان از نظر نظامی بسيار نيرومند بود[1].
ايران آن روز با مسلمانان آن روز قابل مقايسه نبودند. در آن زمان دوابر قدرت درجه اول بر جهان حكومت میكرد ايران و روم، ساير كشورها يا تحت الحمايه آنها بودند يا باج گزار آنها، سياست خودكامه هر دو امپراطوری يكی بود؛ تودههای مردم فدای طبقات ممتاز[2]. ايرانيان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسائل جنگی و چه از نظر كثرت جمعيت، و چه از نظر آذوقه و تجهيزات و امكانات ديگر، برتری فوق العادهای نسبت به مسلمانان داشتند. اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ايرانيان و روميان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور كامل نمیدانستند لذا احدی در آن زمان نمیتوانست آن شكست عظيم ايران را به دست اعراب مسلمان پيش بينی كند.
در اينجا ممكن است گفته شود كه علت پيروزی مسلمانان شور ايمانی و هدفهای روشن و ايمان و اعتقاد آنها به رسالت تاريخی شان و اطمينان كامل به پيروزی و بالاخره ايمان و اعتقاد محكم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود. البته در اينكه اين حقيقت در اين پيروزی خيلی دخيل بوده است حرفی نيست، فداكاري ها و جانبازي های آنان و سخنانی كه از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهد كه ايمان آنان به خدا و قيامت و صدق رسالت نبی اكرم و رسالت تاريخی خودشان كامل بوده است، معتقد بوده اند جز خدا را نبايد پرستش كرد و مللی را كه غير خدا را به هر شكل و هر صورت پرستش میكنند بايد نجات داد ، برای خود رسالتی قائل بودهاند كه توحيد الهی و عدل اجتماعی را برقرار كنند، طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی كه در مواقع مختلف در مقام تشريح هدف های خود گفته اند نشان میدهد كه صد در صد آگاهانه گام بر میداشتهاند و هدف مشخص و معينی داشتهاند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میكردهاند [3]، اما جيره خواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در رديف حمله اسكندر و مغول قرار میدهند. اينها همه درست، ولی تنها قدرت روحی و ايمانی آنان كافی نبود كه چنين فتوحاتی نصيب آنها بشود، هر چه باشد محال است جمعيت كمی آن هم با آن شرايط گفته شده بتواند با حكومتی همچون حكومت ساسانی مقابله كند و آن را به كلی محو و نابود سازد.( جمعيت آن روز ايران را در حدود 140 ميليون تخمين زدهاند [4] ) كه گروه بیشماری از آنان سرباز بودند و حال آنكه تمام سربازان اسلام در جنگ ايران و روم به شصت هزار نفر نمیرسيدند و وضع طوری بود كه اگر مثلا ايرانيان عقب نشينی میكردند اين جمعيت در ميان مردم ايران گم میشدند، ولی با اين همه چنان كه گفته شد حكومت ساسانی به دست همين عدّه برای هميشه محو و نابود شد. پس علت اساسی شكست ايران را در جای ديگری بايد جستجو كنيم[5] .
پی نوشت:
[1]. کریستن سن،ایران در زمان ساسانیان ص ۵۲۰
[2]. ديباچه ای بر رهبری صفحه.272
[3]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار. ج14، ص: 94
[4] اين تخمين از سعيد نفيسی است در كتاب تاريخ اجتماعی ايران
[5]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار. ج14، ص: 95
افزودن نظر جدید