علت شکست ابرقدرت زمان در برابر اعراب
اجتماع آن روز ايران، يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود. امتياز طبقاتی و محروم بودن عدهّ كثير مردم ايران از حق مالكيت، ناچار اوضاع خاصی پيش آورده بود، به همين جهت جامعه ايرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الكلمه نبوده و تودههای عظيم از مردم هميشه ناراضی و نگران و محروم زيستهاند اين است كه دو انقلاب كه پايه هر دو بر اين اوضاع گذاشته بود و هر دو برای اين بود كه مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در اين دوره روی داده است: نخست در سال 240 ميلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، يعنی چهارده سال پس از تاسيس اين سلسله و نهادن اين اساس، مانی دين خود را كه پناهگاهی برای اين گروه محروم بوده است اعلان كرد و پيش برد. تقريبا پنجاه سال پس از اين واقعه زرادشت نامی اصول ديگری كه معلوم نيست تا چه اندازه اشتراكی بوده است اعلان كرد و چون وی كاری از پيش نبرد، دويست سال پس از آن بار ديگر " مزدك " پسر " بامداد " همان اصول را به ميان آورد ،سرانجام میبايست اسلام كه در آن زمان مسلكی آزادمنش و پيشرو و خواستار برابری بود.
اين اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناكامان اجتماع را به حق خود برساند [1] ، حتی آتشكده های طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بيدار میشود ؟ ! طبقات بسته بود، هيچ كس حق نداشت از طبقه ای وارد طبقه ديگر بشود، كيش و قانون آن روز هرگز اجازه نمی داد كه يك كفش دوز و يا كارگر بتواند با سواد بشود، تعليم و تعلم تنها در انحصار اعيان زادگان و موبد زادگان بود .
دين زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ايران هيچگاه نمیتوانست از روی صميم قلب به آن عقيده داشته باشد و حتی آنچنانكه محققين گفتهاند اگر هم اسلام در آن وقت به ايران نيامده بود مسيحيت تدريجا ايران را مسخر میكرد و زرتشتی گری را از ميان میبرد[2]، از سال يكصد ميلادی دستههايی از مسيحيان در " اربل " بودند و بين سال 148 تا 191 در " كركوك " فعلی آثاری از وجود آنها هست، اگر چه هنوز در ايران مذهب مسيح تشكيلات رسمی به خود نداده بود ولی مسيحيت توجه بسياری از ايرانيان را به خود جلب كرد [3]. روشنفكران و باسوادان آن روز ايران، و همچنين مراكز علمی و فرهنگی ايران آن روز را مسيحيان تشكيل میدادهاند نه زردشتيان. زردشتيان آنچنان دچار غرور و تعصب های خشك و سنت های غلط بودند كه نمی توانستند درباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بينديشند . و در واقع مسيحيت بيش از زردشتی گری از ورود اسلام به ايران زيان ديد، زيرا زمينه بسيار مناسبی را از دست داد. بی علاقگی مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه دينی و روحانيتشان، سبب میشد كه سربازان آنها در جنگ ها باميل و رغبت عليه مسلمانان نجنگند و حتی در بسياری از موارد به آنها كمك كنند [4].
حقيقت اين است كه مهمّترين عامل شكست حكومت ساسانی را بايد ناراضی بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز زرتشتیان در آن زمان دانست، زيرا اگر روح مردمی بر اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايتی موقت سبب نمیشود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عكس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اينگونه مواقع ملت خود را جمع و جور میكند اختلافات داخلی را كنار میگذارد، و يك دست به دفع دشمن مشترك میپردازد، همچنان كه نظير آن در تاريخ زياد آمده است، اما اين به شرطی است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد[5]. «عبدالحسین زرین کوب» میگوید: سقوط دولت ساسانی به دست عربها انجام شد، ولی نه به خاطر قدرت نظامی عربها، بلکه به خاطر اين كه ضعف و فساد بر دولت ساسانی غلبه کرده بود[6].
پی نوشت:
[1]. سعيد نفيسی ،تاريخ اجتماعی ايران ، جلد دوم ، صفحه 46 - . 47
[2]. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران،جلد14ص99
[3]. تمدن ايرانی به قلم جمعی از خاورشناسان صفحه . 28
[4]. ادوارد براون ، تاريخ ادبيات ايران ، جلد اول ص 299
[5]. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران ،جلد14 ص98
[6]. زرین کوب،، کارنامه اسلام 1371،ص 535-14-12
دیدگاهها
sara
1392/11/29 - 19:22
لینک ثابت
مرسی از بابت مطالب خوبتون که
محمد
1392/12/03 - 08:48
لینک ثابت
ما ک اسلامی در ایران
میثم
1394/03/25 - 18:39
لینک ثابت
سلام، این موضوعی که شما میگید
بهمن
1393/11/13 - 11:01
لینک ثابت
دولت ساسانی بهترین دولت تاریخ
saman
1393/11/13 - 13:16
لینک ثابت
سلام بهمن گرامی، با احترام به
افزودن نظر جدید