تعلیم و تربیت عمومی اجباری در بهاییت
يکي ديگر از اصول اعتقادات بهائيان طرح تعليم و تربيت عمومي است آنها مدعي اند که ابداع کننده اين طرح فرقه بهائيت ميباشد و آن را جزء اصول بديع خود يعني تعاليم اجتماعي و يا نظم بديع مي شمارند.
کيفيت و ويژگي اين طرح از نظر فرقه به شرح ذيل آورده ميشود:
«تعليم و تربيت اطفال بايستي اجباري باشد نه اختياري و از طرفي عمومي است نه محدود به افراد معدود. اگر پدري در امر تعليم و تربيت فرزند خود غفلت ورزد حق پدري از او ساقط ميشود» [1] و مرجعي پيش بيني شده که مخارج اين امر را از والدين مختلف گرفته و خود مجري اين اصل ميگردد. [2] .
همچنين اظهار ميدارند: «اين اصول بايد در سراسر کره زمين بر اساس واحد باشد و وحدت تعليم و تربيت مسلما يکي از اساسي ترين اقدامات براي رسيدن به صلح عمومي و وحدت عالم انساني است... مدارس علوم بايد دبستان تربيت آداب اخلاق نورانيت و روحانيت باشند. اطفال بايستي طوري تربيت شوند که بتوانند مشقات را تحمل نمايند و در انجام امور مشکل عاجز نمانند» [3] .
از جمله خصوصيت ديگري که در اين اصل مستقر است «ارجحيت تربيت دختران نسبت به تربيت پسران ميباشد» و اظهار ميدارند «دختران مادر خواهند شد و در صورتي که تربيت صحيحي نداشته باشند نميتوانند اطفال خود را خادم عالم انساني تربيت نمايند.» [4] .
در فرقه بهائيت ادعا ميشود که به تربيت بيش از تعليم اهميت داده شده است عباس افندي در اين رابطه ميگويد: طبيب بدخو و خائن سبب هلاک گردد و علت انواع امراض.) و «بايد اساس دبستان اول تعليم آداب و اخلاق و تحسين اطوار و کردار باشد» [5]
از جمله نکات ديگر اين اصل اين است که:
بايد اطفال را از کودکي به سختي در انجام امور مشکل عادت داد تا قوي البنيه شوند و قدرت مواجهه با مشکلات زندگي را به دست آورند ولي زجر بدني به منظور تنبيه به کلي نهي شده و اظهار ميدارند که براي تنبيه اطفال اگر لازم باشد زجر لساني کافي است آن هم به قدري که احساسات لطيف طفل جريحه دار نگردد. [6] .
نوع عملي که در اين فرقه توصيه شده تا فرا گرفته شود علوم عالم المنفعه ميباشد و يادگيري علومي که (به زعم آنها) از حرف شروع و به حرف ختم ميگردد نهي شده است. در اين رابطه دانشمندان و هنرمندان قابل احترام هستند. [7] .
نقد اصل تعليم و تربيت عمومي و اجباري
همان طور که اشاره شد یکی از اصول اعتقادات بهائيان تعليم و تربيت عمومي و اجباري است که بديع و نو عنوان ميشود به عبارت ديگر بهائيان مدعي اند که تا قبل از ظهور بهائيت چنين موضوعي در تاريخ بشريت وجود نداشته و يا به صورت يک طرح مدون، مطرح نبوده است.
لهذا نياز است که به منظور رد و يا اثبات بديع بودن اين طرح به منابع تاريخي مراجعه و آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
ابتدا به منافع اسلامي و سپس به مآخذ غير اسلامي نگاهي مي افکنيم و به دنبال آن به موارد نقض اين طرح در ساير اصول و فروعات بهائيت ميپردازيم. در قرآن مجيد آيات بيشماري که در خصوص علم آموزي و تعليم و تربيت و حتي اجباري بودن آن نازل گرديده است که به پارهاي از آنها اشاره ميکنيم:
«اقرأ به اسم ربک الذي خلق، خلق الانسان من علق اقرأ و ربک الاکرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم» [8] که اشاره به خواندن چيزي از يک متن است.
«ن و القلم و ما يسترون» [9] که در اين آيه خداوند به قلم (وسيله نوشتاري) و آن چه نوشته شود قسم ياد ميکند.
حضرت رسول اکرم ميفرمايند: علم بياموزيد حتي اگر در سرزمين چين باشد [10] (اشاره به سرزمين دور و هم سرزميني که در آن علم توحيد وجود ندارد.)
قال رسول الله صلي الله عليه و آله: (اطلبوا العلم من المهد الي الحد) [11] از گهواره تا گور دانش بجوييد.
حضرت رسول اکرم در جاي ديگر علم آموزي را «اجباري» «فريضه» و «عمومي» ياد ميکنند آنچه که ميفرمايند «طلب العلم فريضه علي کل مسلم و مسلمة» [12] .جوياي دانش بودن فريضه هر مسلماني است.
همچنين به نقل از حضرت علي عليه السلام که ايشان نيز از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي نمايند:
«حکمت را هر کجا و در دست هر کس و لو در دست يک مشرک فرا گيريد» [13] .
البته آيات و روايات فراوان ديگري در زمينه علم اندوزي وجود دارد که در اين جا به اختصار به چند مورد آنها اشاره رفت.
امروزه نيز با پيشرفت علم اکثر کشورهاي دنيا به اين نتيجه رسيده اند که تعليم و تربيت يک اصل زيربنايي ميباشد و در بودجه بندي هاي ساليانه مبالغ زيادي را به اجراي اين اصل اختصاص ميدهند. اگر به تاريخ تحولات اروپا بازگرديم پس از پديده رنسانس و انقلاب صنعتي که در قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي رخ دادند کشورهاي اروپايي اين اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملي ساختند.
حال اگر به تاريخ فرقه بهائيت باز گرديم متوجه ميشويم که بشر اروپايي اين اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملي ساختند. حال اگر به تاريخ فرقه بهائيت باز گرديم متوجه ميشويم که بشر اروپايي حدود 200 سال زودتر از آقاي حسين علي نوري و عباس افندي متوجه اين اصل شده است. اين نکته نيز حائز اهميت است که اروپاييان پس از دوران قرون وسطي از منابع دانشمندان اسلامي به مانند ابو علي سينا در علم طب ابوريحان بيروني در علم رياضيات، زکرياي رازي و جابر ابن حيان در علم شيمي، خوارزمي در محاسبات لگاريتمي و بسياري از دانشمندان مسلمان ديگر که ذکر نام، آنها از حوصله اين بحث خارج است استفاده نموده موجبات تحول در تمدن غربي گرديد،
در اين زمينه، آلبرت شامبادر ميگويد:
اروپا آموزش هايي ارزنده از تمدن شرق فرا گرفت و تحول کاملي را از اين تمدن بزرگ به دست آورد [14]
همچنين گوستاولبون در کتاب تاريخ تمدن غرب مينويسد:
به هنگامي که اروپا در تاريکي روزگاران وحشيگري بسر ميبرد، بغداد و قرطبه در مرکز حکومت اسلامي کانون تمدن درخشاني بودند که فروغ فرهنگ و دانش آنها بر جهان آن روز پرتو ميافکند [15] .
حال که دانستيم نظر اسلام راجع به ضرورت تعليم و تربيت چيست و حوزه آن چه افرادي را شامل ميشود و همچنين منشأ اثر بودن اين اصول در سير تحولات تمدن غرب را متوجه شديم جا دارد از سران بهائيت سوال شود که در زمان ادعاي پيامبري ميرزا حسينعلي نوري و بشارت دادن عالم بشري به نظم بديع و ذکر تعليم و تربيت عمومي و اجباري از طرف او آيا بشر تا آن موقع به اين موضوع پي نبرده بود و دنيا آن قدر در جهل و ناداني به سر ميبرد که منتظر شد تا در 1279 هجري قمري آقاي حسين علي نوري چنين اصلي را ابداع و سفارش نمايند؟!!
جناب بهاء آيا مردم تا زمان اين پيشنهاد شما بي معرفت بودند؟ مگر اسلام قرنها قبل از جناب بهاء تشويق به علم و دانش و معرفت ننموده است «و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» [16] اول تزكيه و بعد تعليم جناب بهاء خيال مي كند با اين دستور معجزه كرده است چرا حرفهاي گذشتگان را به اسم خود بيان مي كند؟
اگر ايشان براي ذکر و يادآوري آن به بشر مبعوث شده چه لزومي به آوردن شريعت جديد و استعمال واژه بديع در عبارات آثار خود دارد ؟
اين پرسشها و شايد صدها پرسش ديگر در اين زمينه وجود دارد که سران بهائيت پاسخي براي آن ندارند.
نقض اصل تعليم و تربيت عمومي و اجباري، در آثار بهائيت
پس از اين که پي برديم که این اصل از اصول اعتقادات بهائيان اقتباس يافته از اصول اساسي اديان الهي و همچنين برگرفته از اصول مترقي بشر در قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي بوده و مسئله نو و بديع بودن آن مردود گرديد مطلوب است که در آثار سران فرقه تفحص اجمالي صورت پذيرد. تا مشخص شود که اين اصل در چه مواردي نقض گرديده است:
يکي از تبصره هاي اصل سوم، ارجحيت آموزش و پرورش دختران بر پسران است. [17] اين اصل با اصل دیگر از اصول اعتقادات بهائيان که اشعار ميدارد حقوق زنان با مردان مساوي است، مغايرت دارد. زيرا چنانچه به اصل تساوي اعتقاد پيدا کنيم ارجحيت معنا ندارد و عکس آن نيز صادق است يعني اگر به ارجحيت آموزش دختران بر پسران معتقد گرديم با اصل تساوي حقوق و نساء تناقض پيدا ميکند. مگر اينکه در اصول و اعتقادات اين فرقه، واژه تساوي و ارجحيت مترادف معني گردند!!!
از اين دست تناقضات، در آثار بهائيان زياد ديده ميشود و در اينجا به اختصار صرفا به يک مورد آن اشاره گرديد.
و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل... !!!
آئيني که به زعم آنها براي هزار سال آينده نازل گشته و بايستي نيازهاي بشر امروز و فردا را پاسخگو باشد چرا در اصول خود که اساس هر آئيني است داراي نقص و نقض است؟ اين پرسش و ده ها پرسش ديگر مواردي هستند که سران بهائيت براي آن پاسخ ندارند !!!
پی نوشت :
[1] اشرف. فرامرز. مجموعه اي از مطالب ديانت بهائي به اختصار. موسسه ملي مطبوعات امري 131 بديع.
[2] آشنايي با ديانت بهائي. موسسه ملي مطبوعات امري 130 بديع.
[3] اشرف. فرامرز. مجموعه اي از مطالب بهائي به اختصار. موسسه ملي مطبوعات امري 131 بديع.
[4] همان مأخذ.
[5] آشنايي با ديانت بهائي. موسسه ملي مطبوعات امري 130 بديع.
[6] همان مأخذ.
[7] همان مأخذ.
[8] قرآن مجيد سوره علق / آيه 1 -5.
[9] قرآن مجيد سوره قلم / آيه 1.
[10] الحكم الزاهره، ص 51.
[11] نهج الفصاحة ص 218.
[12] بحار الانوار. جلد 1. صص 177 حضرت رسول اکرم.
[13] تحف العقول. صص 198. ش.
[14] صلاح الدين قهرمان بزرگ اسلام و نوشته آلبرت شامبادر ALBERT CHAMPDOR: SZLADIN LE PLUS LURHERO DE ISLAM.PARIS.1959.
[15] حجازي فخرالدين. پيامبران در تمدن انسان. انتشارات بعثت. چاپ دوم 31 GUSTAVE LE BON: LACIVILISATION DAS ARABES.
[16] سوره جمعه، 2.
[17] فرامرز اشرف – مجموعه اي از مطالب بهائي به اختصار- مؤسسه ملي مطبوعات امري- 131 بديع
دیدگاهها
هستی ناصری
1392/08/09 - 15:57
لینک ثابت
عالی بود
افزودن نظر جدید