چرا باب، امام زمان نیست / اسم و کنيه و نسب قائم
بهائیان با استناد به روایتی مدعی میشوند که نام امام دوازدهم، علیمحمد ذکر شده است. این درحالی است که با مراجعه به این روایت در مییابیم که ذوالاسمین در این روایت، به معنای شخصی دارای دو اسم است، نه شخصی که اسمی مرکب از دو اسم دارد؛ به علاوه لقب ذوالاسمین در مورد امام هادی (ع) است. سایر نشانههای این روایت نیز در علیمحمد باب تحقق نیافته است.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در یکی از کانالهای تبلیغی فرقه بهائیت، در پاسخ به اینکه «چرا بهائيان معتقدند که حضرت باب، امام زمان هستند؟»، به بیان دلایلی از روایات اسلامی پرداختند.
یکی از دلایل بهائیها بر مهدویت علیمحمد شیرازی، هم نام و کنیه و نسَب بودن او با مهدی موعودِ عجلاللهفرجه در روایات است. مبلّغهای بهائی ابتدا سه روایت نقل میکنند که در آنها اسم حضرت مهدی علیهالسلام، «محمّد» معرفی شده که البته همین روایات برای کذب ادعای مهدویت «علیمحمد» شیرازیِ بهائیها کافیست.[1]
بهائیها در ادامه یک روایت را از دو منبع نقل میکنند و سعی دارند اینگونه برداشت کنند که اسم حضرت مهدی علیهالسلام، «علیمحمد» است! این روایت عبارتست از:
«وَ هُوَ ذُو الِاسْمَيْنِ خَلَفٍ وَ مُحَمَّدٍ يَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ تَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ تُنَادِي بِصَوْتٍ فَصِيحٍ هَذَا الْمَهْدِی».[2] «و او دارای دو اسم است: خلف (جانشین) و محمد. در آخرالزمان ظاهر میشود و روی سرش ابری است که از نور خورشید بر او سایه میشود و هر کجا که حرکت میکند، با او میچرخد و با صدای رسایی ندا میدهد، این مهدی است».
اما در پاسخ به ادعای همنام و همکنیه بودن علیمحمد باب با حضرت مهدی موعود عجلاللهفرجه در روایات میگوییم:
اول: عبارت «ذوالاسمین» مورد استناد بهائیان، در زبان عربی معادل «دو اسم» در زبان فارسی و نه معادل «اسم مرکب» است؛ بهعنوان مثال اگر نام فردی «حسینقلیخان» باشد، نمیگویند فلانی سه اسم دارد: حسین، قلی و خان، بلکه میگویند اسم او مرکب از سه اسم است. چنانچه در بین معصومین علیهمالسلام برخی دارای دو یا چند اسم بودهاند؛ نظیر امام حسن عسکری علیهالسلام که نام دیگر ایشان عبدالله است و در اینجا نمیگویند اسم امام، مرکب از دو یا سه اسم است.
دوم: این روایت در توصیف خَلَفِ صالح که همان مهدی عجلاللهفرجه است آمده. نام ایشان «م ح م د»، نه علیمحمد و کُنیه ایشان، همان کنیه پیامبر (ابوالقاسم) است؛ یعنی پیامبر صلّیاللهعلیهوآله فرزندی به نام قاسم داشت، بر خلاف علیمحمد باب که فرزندی به نام قاسم نداشت و کنیهاش نیز ابوالقاسم نبود.
سوم: با توجه به تفاوت عبارات روایات، در روایت مورد استناد بهائیان میخوانیم حضرت مهدی علیهالسلام دارای دو اسم (یکی خلف و دیگری محمد) است، نه اینکه دارای اسم مرکب «علیمحمد» باشد. به علاوه، حتی اگر منظور اسم مرکب (خلف محمد) باشد، چه دلیلی وجود دارد که خلف، همان علی است و چه محذوری از بردن نام علی وجود داشت، با آنکه نام علی در مورد امامان قبل به کار برده شده بود؟
چهارم: در امالی شیخ طوسی، حدیثی مشابهِ حدیثِ مورد استناد بهائیان نقل شده که در جوامع حدیثی شیعه به حدیث لوح فاطمه سلاماللهعلیها معروف است. در این نقل، بعد از ذکر اسامی ائمه، پس از امام رضا علیهالسلام چنین آمده است: «... مُحَمَّدٌ الْهَادِي ...، يَخْرُجُ مِنْهُ ذُو الِاسْمَيْنِ عَلِيٌّ [وَ الْحَسَنُ]، وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ بَيْضَاءُ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ، يُنَادِي بِلِسَانٍ فَصِيحٍ يُسْمِعُهُ الثَّقَلَيْنِ وَ الْخَافِقَيْنِ، وَ هُوَ الْمَهْدِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً».[3] «از امام محمد (تقی) که هدایتگر است، به دنیا میآید فردی که دارای دو اسم است، علی (که به یکی از آنها یعنی علی اشاره شده) و سپس حسن و جانشین او محمّد که در آخرالزمان خروج میکند و بر بالای سر او، ابر سفیدی است که در برابر آفتاب بر او سایه میافکند». پس در این نقل، منظور از ذوالاسمین، امام دهم و نه موعود آخرالزمان است.
بنابراین، بر هیچ فرض و صورتی، نه روایت مورد استناد بهائیان و نه سایر روایات مشابه، ادعای بهائیت مبنی بر همنام و همکنیه بودن علیمحمد شیرازی با حضرت مهدی علیهالسلام، قابل اثبات نیست. همچنین با نگاهی به تاریخ بابیت، درمییابیم که سایر نشانههای مذکور در این روایات، نظیر ندای آسمانی، سایهبانی از ابر و پُر کردن زمین از عدالت، با علیمحمد شیرازی مطابقت ندارد.
پینوشت:
[1]. اسناد ارائه شده توسط مبلّغهای بهائیت که نام امام زمان علیهالسلام، «محمّد» ذکر شده است: کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص303؛ بحارالانوار، ج51، ص39، حدیث 9، باب صفاته و علاماته و نسبه.
[2]. محدث اربلی، کشف الغمه، ناشر رضی، ج2، ص974.
[3]. شیخ طوسی، امالی، قم: دارالثقافه، 1414ق، ج1، ص292.
افزودن نظر جدید