امام زمان بهائيت كيست؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پرسش: امام زمان بهائیت کیست؟ و چه رابطه ای با امام زمان شیعه و سنی با این اسم و رسم دارد؟
پاسخ: اعتقاد به امام دوازدهم از اصول عقاید شیعیان است و تمام شیعیان دربارهی وجود شریف ایشان با استناد به احادیث و تاریخ و برهانهای عقلی باور و یقین دارند. فرقهی ضالّهی بهائیت منشعب از بابیت است و بابیت فرزند یکی از جریانات فکری شیعه بنام شیخیه میباشد. در مسلک شیخیه اصلی وجود دارد، مبنی بر اینکه بایستی در هر عصری یک شیعه کامل که از آن به عنوان رکن رابع یاد میشود وجود داشته باشد که رابطه فیض بین امام و اُمّت باشد. علیمحمد باب که جوانی جاهطلب بوده، مدتی در شهر مقدس کربلا در مکتب سید کاظم رشتی رئیس و اعلم علمای مسلک شیخیه تحصیل نموده و بعد از مرگ استاد ادعای رکنیت و ذکریت و مقام موهوم باب امام زمان (علیه السلام) نمود. وی در یکی از کتابهایش مینویسد: «فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم که از جانب حجت خود عبدی را با حجت وافیه منتخب و اظهار فرماید تا آنکه سبیل اختلافات را به نقطة وحدت برساند».[1] وی با این جملات ضرورت وجودی باب امام زمان را متذکر شده و در چند صفحهی بعد مینویسد: «امر که به اینجا ختم شد از سبیل فضل امام غائب (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) عبدی از عبید خود را از بحبوحهی اعجام و اشراف منتخب از برای حفظ دین فرموده و علم توحید و حکمت حقه که اعظم خیرات است به او عطا فرموده... »[2] و در همان کتاب صریحاً از امام زمان (علیه السلام) نام میبرد: «... الحسن بن علی و الحسین... و الحسن بن علی و الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان...».[3]
باب در این مرحله هنوز در لباس اسلام بوده و پیرو آئین تشیع. پس امام زمان او همان امام زمان شیعیان است مانند هر شیعه معتقد به مقام ائمه، بوده است خود را کوچکتر از مقام ولایت و امامت دانسته و میگوید: بحق خداوندی که آل الله را به ولایت مطلقه ظاهر فرموده، که وجود من و صفات من و کلماتی که از لسان و قلم من جاری شده و به اذن الله خواهد شد معادل یک حرف از ادعیه اهل عصمت (علیه السلام) نخواهد شد. لاجل آنکه ایشان در موارد مشیت الله سکنی دارند و ماسوای ایشان در اثر فعل ایشان مذکورند.[4]
اما طی چهار سال رفته رفته لحن علیمحمد شیرازی تغییر میکند و خود را امام غایب و همان مهدی موعود (عجل الله فرجه الشریف) میداند. باب در نوشتههای آخر خود و میرزا حسینعلی نوری در نوشتههای اول خود روایات مربوط به مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را با تفسیرها و تاویلات مضحک به خودشان تطبیق میکردند. این بحث تا سالهای آخر عمر میرزا حسینعلی بهاءالله وجود داشته است، اما وقتی ادعای نبوت و الوهیت و خدایی کرد، این عقیده سدّ راه او قرار گرفته بود، فلذا آن را منکر شد و این اعتقاد را از مجعولات شیعه عنوان کرد.
عبدالبهاء پسر حسینعلی نوری در مورد امام زمان(ع) میگوید: «این قصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته است بلکه حضرت امام ثانی عشر در ضمیر غیب بود اما در عالم جسد تحققی نداشت بلکه بعضی از اکابر شیعیان در آن زمان محض محافظة ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در چیز غیب را چنان ذکر نمایند که تصور شود در ضمیر جسم است.[5]
میرزا بها آنقدر نادان است و یا مردم را نادان فرض کرده که در یک کتاب در مورد امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مینویسد: «جمیع فرق اثنی عشر نفس موهوم را که اصلا وجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معین نمودن و ساجد او بودند.[6] و در صفحات دیگر ضمن تقبیح مذهب شیعه که آن را حزب میخواند در داشتن عقیده به موجودیت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میگوید: به تواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود با اینکه موعود متولد میشود، کافر است و از دین خارج. این روایات باعث شد که جمعی را من غیر مقصر و جرم شهید نمودند، تا آنکه نقطه اولی روح ماسویه فداه از فارس از صلب شخصی معلوم متولد شدند و دعوی قائمی نمودند.[7]
باید از جناب بها و پسرش عباس عبدالبها پرسید: اگر امام زمان(ع) موهوم بوده و یا در ضمیر غیب و در عالم جسم و جسد وجود نداشته است. چرا سید باب و میرزا حسینعلی بهاء اسم و رسم آن را در کتابهای خود ذکر میکنند و ادعای مهدویت مینمایند و در آغاز کار خود را مهدی معرفی کرد. بنابراین باید گفت بنیان گذاران بابیت و بهائیت بااستفاده از زمینه و بستر موجود در میان مسلمانان و اعتقادی که آنان به امام زمان (علیه السلام) داشتند خود را مهدی نامیدند و بعد که مدعی نبوت و خدایی شدند منکر مهدویت شدند، پس امام زمان (علیه السلام) آنان هیچ ربطی به امام زمان(ع) ما شیعیان ندارد.
پی نوشت:
[1]. شیرازی، سید علیمحمد، صحیفة عدلیه، منتشره از سوی بابیه مقیم تهران، بی تا، بیجا، ص 7.
[2]. همان، ص 13.
[3]. همان، ص 27.
[4]. شیرازی، علی محمد، صحیفة عدلیه، ص 10.
[5]. سلیمانی اردکانی، عزیز الله، مصابیح هدایت.
[6]. اقتدارات، مجموعة الواح و نوشته های بهاء الله، مطبعة سنگی، چ1310، ص 244.
[7]. همان، ص 269.
افزودن نظر جدید