ازدواج دو همجنس باز وهابی+ تحلیل

  • 1392/09/05 - 04:26
عمل زشت و شنیع لواط، آن قدر نزد خداوند متعال عمل زشت و گناه بزرگیست که خداوند یک قوم را همگی به خاطر این عمل زشت،در همین دنیا عذاب کرد.هیچ یک از امامان مذاهب اربعه مکتب سقیفه این کار را جایز ندانسته،زیرا جایز دانستن این عمل مخالفت صریح با نص آیات قرآن است

منابع خبری از ازدواج دو همجنس‌ باز وهابی در فرانسه بر اساس سنت وهابیت و در راستای ترویج گفت‌ و گوی فرهنگ‌ ها و ادیان خبر دادند.

خبرگزاری مشرق نوشت: منطقه «سوفران» پاریس، دیروز شاهد نخستین مراسم ازدواج بین دو همجنس‌ باز وهابی بود و آن‌ گونه که گفته شده، این عقد ازدواج بر اساس سنت و آیین وهابیت برگزار شده است.تاکنون اعلام نشده که کدام عاقدی حاضر به جاری‌ کردن صیغه عقد برای این دو همجنس‌ باز وهابی شده است و البته برخی رسانه‌ ها از شخصی به نام “محسن هندریکس” به عنوان عاقد نام برده‌اند

در این جشن عقد کنان، یکی از مسیحیان شرکت‌ کننده و نیز یک یهودی حاضر، برای این زوج همجنس‌ باز وهابی به قرائت دعای خیر و طلب برکت از کتاب‌ های ادعیه خود کردند.این در حالی است که پیش‌تر ازدواج همجنس‌ بازان منتسب به دین اسلام، تنها در آفریقای جنوبی صورت می‌گرفت و به صورت ازدواج‌ های مدنی و جمعی انجام می‌شد که ریاست آن را «محسن هندریکس» بر عهده داشت .
“لودویگ محمد زاهد”یکی از طرفین عقد در گفت‌ و گو با یکی از شبکه‌ های تلویزیونی فرانسه گفت که امام جماعت یکی از مساجد مناطق پیرامون پاریس که خواست نامش فاش نشود، صیغه عقد این دو همجنس‌ باز را جاری کرده است.
لودویگ محمد زاهد (عروس) در این مصاحبه اعلام کرد: «قصد ما از اجرای این مراسم ازدواج، این بود که باعث یک تحول و حرکت رو به جلو برای انجام گفت‌ و گو و اتحاد تمدن‌ ها، فرهنگ‌ ها و ادیان مختلف دنیا باشیم. ما در سال ۲۰۰۶ میلادی در کشور آفریقای جنوبی ازدواج کرده بودیم اما کشور فرانسه، ازدواج همجنس‌ گرایان را به رسمیت نمی‌شناسد و من امیدوارم که در انتخابات ریاست‌ جمهوری آینده، با پیروزی جناح چپ، شاهد رسمیت‌ یافتن همجنس‌بازی در فرانسه باشیم.»

 

عروس که بنیان گذار انجمن “اچ.ام.۲٫اف” در کشور فرانسه است هم‌ اکنون در حال آماده‌ سازی رساله دکتری خود با موضوع «همجنس‌ بازی و اسلام» است! (1)

بسیاری از مفتی‌ های وهابی و سلفی، عمل شنیع و حرام “لواط” را حلال می‌ پندارند که صدور این احکام از سوی مفتیان وهابی طی سال‌ های اخیر با اعتراض بسیاری از اهل سنت مواجه شده است.به این نمونه توجه کنید :
حکم اللواطة بالرجال  : واما اللواط بالرجال فانه لیس فی التحریم کالجماع و لا یحرم شیئا.و حده کحد الزنا فی قول النخعی و ابی یوسف و محمد و ابی عبد الله و فی قول ابی حنیفة لیس فیه حد و فیه التعزیر (2) 
حکم لواط با مردان ؛ اما لواط با مردان در حرمت مانند حرمت جماع (زنا) نیست ؛ و سبب حرام شدن کسی بر کسی نمی شود ؛ و حد آن در نظر نخعی و ابو یوسف و محمد و ابو عبد الله مانند حد زنا است ؛ اما به نظر ابو حنیفه در این کار حد جاری نمی شود ولی شخص متهم تعزیر می شود .

تعزیر یعنی چه؟ تعزیر در نزد علمای مکتب سقیفه یعنی اینکه،اگر حاکم دوست داشت،مجرم را می بخشد وگرنه،او را از 1 تا 79 ضربه شلاق می زند.بنابر روایتی که بخاری در صحیح البخاری  آورده،کسی حق ندارد حدی از حدود الهی را از  10ضربه شلاق بیشتر بزند.(3)

متاسفانه همین ساده انگاری در مورد حکم لواط سبب شده است که عده ای از عالم نمایان مکتب سقیفه (که متاسفانه به عنوان علمای معروفی مطرح شده اند) و نیز خلفای ایشان این کار را انجام داده و یا آن را جایز بدانند !!!

برخی از علمای مکتب سقیفه که اهل لواط بوده اند:

یحیى بن أکثم:
وی که از دشمنان ائمه اهل بیت علیهم السلام بوده و مناظره او با امام جواد علیه السلام مشهور است ، در نظر بزرگان مکتب سقیفه از امامان و علماء بلند مرتبه به شمار می رود ؛ ابن کثیر در مورد او می گوید :کان یحیى بن أکثم من أئمّة السنّة ، وعلماء الناس و من المعظمین للفقه.(4).یحیی بن اکثم از امامان اهل سنت و از علمای مردم و از بزرگان فقه بود.
ذهبی هم در کتاب سیر اعلام النبلاء در پاورقی از ابن کثیر نقل می کند که: یحیی بن اکثم از امامان اهل سنت و از علمای مردم و از بزرگان فقه بود.(5)

ثعالبی از علمای به نام اهل سنت و متوفای 420 کتابی درباره القاب مشهور دارد ؛ وی در این کتاب مشهورترین شخص در لواط را یحیی بن اکثم معرفی می کند و می گوید:
لواط یحیى بن أکثم !!! أصله من مرو فاتصل بالمأمون ایام مقامه بها فاختص به واستولى على قلبه وصحبه إلى بغداد ومحله منه محل الأقارب أو أقرب .وکان متقدما فى الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المأمون قاضى القضاة وأمر بألا یحجب عنه لیلا ولا نهارا وأفضى إلیه بأسراره وشاوره فى مهماته  !(6)
(یکی از صفات مشهور) لواط یحیی بن اکثم است ؛ وی از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار کرد و توانست که بر قلب او چیره شود ؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزدیکترین افراد به مامون شد ؛ وی در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش برخورد و خوش بیان بود و هم در شوخی و هم در جدی بودن تخصص داشت ؛ مامون او را به مقام قاضی القضاة منصوب کرده و دستور داد که هر زمان در شبانه روز که یحیی خواست بتواند به نزد مامون برود ؛ و با او راز گفته و در کارهای مهم با وی مشورت نماید .
او لواط کار ترین عرب بود : و کان یحیى ألوط من ثفر و من قوم لوط  یحیی بن اکثم (یکی از بدنام ترین مردان قوم مشهور به این کار) بود که از قوم لوط نیز بیشتر این کار را انجام می داد!!

و کان إذا رأى غلاما یفسده وقعت علیه الرعدة و سال لعابه و برق بصره!!  و کان لا یستخدم فى داره إلا المرد الملاح و یقول قد اکرم الله تعالى أهل جنته بأن أطاف علیهم الغلمان فى حال رضاه عنهم لفضلهم على الجوارى فما بالى لا أطلب هذه الزلفى والکرامة فى دار الدنیا
اگر جوانی را می دید که با دل او بازی می کند ، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق می زد !!! وی در خانه خویش به جز نوجوانان (ریش در نیاورده) خوش سیما به کار نمی گرفت و می گفت : خداوند اهل بهشت را که از ایشان راضی است چنین نعمت داده است که جوانان خوش سیما بر ایشان خدمت می کنند ؛ زیرا ایشان بهتر از کنیزکان هستند ؛ چرا من این نعمت و کرامت را در این دنیا نطلبم !!!

حتی مامون نیز از یحیی ترس داشت !!!
و یحکى أن المأمون نظر یوما إلى یحیى فى مجلسه وهو یحد النظر إلى ابن أخیه الواثق وهو إذ ذاک أمرد تأکله العین فتبسم إلیه وقال یا أبا محمد حوالینا ولا علینا فقال یا أمیر المؤمنین إن الکلب لا یأکل النار.(7)
حکایت شده است که روزی مامون نگاهش به یحیی افتاد در حالیکه یحیی به فرزند برادر مامون «واثق» نگاه می کرد در حالیکه وی جوانی بود که ریش در نیاورده بود و چشم نواز بود !!! پس خنده ای به او کرده و گفت : ای ابو محمد با ما کاری نداشته باش و به سراغ دیگران برو .پس پاسخ داد : ای امیر مومنان ؛ سگ نمی تواند با آتش طرف شود !!!(یعنی من نمی توانم با شما کاری داشته باشم!!!)

ابوحنیفه، حد را از لواط کار برداشت.
روزی اسماعیل ، نوه ابو حنیفه شنید که یحیی بن اکثم از پدر بزرگ او بد گویی می کند ؛ پس به او گفت :آیا این است پاداش پدر بزرگ من که مسکرات را حلال دانست و حد را از لواط کار برداشت ؟!!
و سمعه إسماعیل بن حماد بن أبى حنیفة یوما یغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منک قال حین فعل ماذا حین أباح المسکر ودرأ الحد عن اللوطى. (8)
یعنی در واقع منظور نوه ابوحنیفه، خود یحیی بن اکثم هست که لواط کار معروفی بود

بزرگان مکتب سقیفه نقل کرده اند که یحیی بن اکثم زبانش با دیدن جوانان خوش سیما بند می آمد :دقت کنید:
ذهبی و غیر او از فضلک رازی در مورد یحیی بن اکثم نقل می کند که :مضیت أنا و داود الاصبهانی إلى یحیى بن أکثم ، و معنا عشرة مسائل ، فأجاب فی خمسة منها أحسن جواب . و دخل غلام ملیح ، فلما رآه اضطرب ، فلم یقدر یجئ و لا یذهب فی مسألة . فقال داود : قم ، اختلط الرجل(9)
من و داود اصفهانی به نزد یحیی بن اکثم رفتیم و ده سوال با خود برده بودیم ؛ پنج سوال از وی پرسیدیم و به خوبی پاسخ داد ؛ در این هنگام جوان خوش سیمایی وارد شد ؛ وقتی که نگاه یحیی به او افتاد از حالت عادی خارج شده و نتوانست که به حتی یک سوال دیگر پاسخ دهد ؛ پس داود گفت : برخیز که این شخص دیوانه شد!!! (10)

حاکمان مکتب سقیفه و عمل به لواط :
ولید بن عبد الملک اموی :
وقتی برادرش سلیمان جنازه او را دید گفت :فقال أخوه بعدا له : أشهد أنک کنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد أرادنی على نفسی هذا الفاسق وأنا أخوه ، لم یأنف من ذلک .(11)
شهادت می دهم که تو بسیار شراب می خوردی و در پلیدی غوطه ور بودی ؛ و این بدکار می خواست که با من عمل ناپسند انجام دهد با اینکه من برادر او هستم و از این کار هیچ بدش نمی آمد .

در زشتی لواط همین بس که قوم لوط همگی به جرم این عمل شنیع، به بلای بزرگی دچار گشته، به دوزخ رهسپار شدند و شهرشان ویران و مایه عبرت آیندگان شد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: « وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشةَ مَا سبَقَكُم بهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِينَ(80) إِنَّكمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهْوَةً مِّن دُونِ النِّساءِ  بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسرِفُونَ(81) وَ مَا كانَ جَوَاب قَوْمِهِ إِلا أَن قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكمْ  إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطهَّرُونَ(82) فَأَنجَيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ كانَت مِنَ الْغَبرِينَ(83) وَ أَمْطرْنَا عَلَيْهِم مَّطراً  فَانظرْ كيْف كانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ » (اعراف / 84)

و (به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى‏ دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى ‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد! ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏ طلبند (و با ما همصدا نيستند!)» (چون كار به اينجا رسيد،) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم؛ جز همسرش، كه از بازماندگان (در شهر) بود. و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم؛ (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام كار مجرمان چه شد!

از آيه فوق به خوبى بر مى‏‌آيد كه اين عمل زشت ، از نظر تاريخى به قوم لوط منتهى مى‏ شود كه مردمى بودند ثروتمند و مرفه و شهوت ران و هواپرست كه شرح حال آنها را در ذيل سوره‌‏هائى كه در بالا اشاره كرديم خواهيم داد .
در آيه بعد گناهى را كه در آيه قبل به طور سربسته ذكر شده بود ، تشريح مى‏ كند و می فرماید : شما از روى شهوت به سراغ مردان مى ‏رويد ، و از زنان صرف نظر مى ‏كنيد ( انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء ) .
چه انحرافى از اين بدتر و بالاتر كه وسيله توليد نسل را كه آميزش زن و مرد است و خداوند آن را به طور غريزى در هر انسانى قرار داده ، رها كنند ، و سراغ جنس موافق بروند كارى كه اصولا بر خلاف فطرت و ساختمان طبيعى جسم و روح انسان و غريزه تحريف ‏نايافته او است و نتيجه‏‌اش عقيم ماندن هدف آميزش جنسى است ، و به تعبير ديگر ، تنها اثرش يك اشباع كاذب جنسى و از بين بردن هدف اصلى يعنى ادامه نسل بشر مى‏‌باشد ، و در پايان آيه به عنوان تاكيد مى‏ گويد : شما جمعيت اسراف‏ كاريد يعنى از حدود الهى قدم بيرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شده‏‌ايد ( بل انتم قوم مسرفون ) .
ممكن است اين جمله اشاره به آن باشد كه آنها نه تنها در مورد غريزه جنسى راه اسراف را مى‏‌پيمودند ، بلكه در همه چيز و همه كار گرفتار چنين انحراف و زياده ‏‌روى بودند .
جالب توجه اينكه آيه نخست ، مطلب را به طور سربسته ، و آيه دوم به وضوح بيان مى‏ كند ، و اين يكى از فنون بلاغت براى بيان مسائل مهم مى‏ باشد ، هر گاه كسى كار بسيار بدى انجام دهد ، سرپرست آگاه و بيدارش براى اهميت موضوع به او مى‏ گويد تو گناه بزرگى انجام داده ‏اى ! و هر چه مى‏ گويد : چه كرده‏‌ام ؟ باز مى‏ گويد گناه بزرگى انجام داده ‏اى ! سرانجام پرده از روى آن برداشته و آن را تشريح مى‏ كند ، اين طرز بيان فكر طرف را تدريجا آماده مى ‏سازد تا به اهميت عمل خلاف خويش واقف گردد .
در آيه بعد اشاره به جواب لجوجانه و غير منطقى قوم لوط كرده ، مى‏ فرماید : آنها هيچ گونه جوابى در برابر دعوت اين پيامبر خيرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز اينكه با خشم و عصبانيت : گفتند لوط و پيروان او را از شهر خود بيرون كنيد ، گناهشان چيست ؟ گناهشان اين است كه مردمى پاكند و گناه نمى‏‌كنند ! و نه تنها با ما همصدا نمى‏‌شوند ، بلكه مزاحم ما نيز هستند ! ( و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون ) .
و اين جاى تعجب نيست كه يك جمعيت آلوده و گناهكار ، افراد پاكدامن را به جرم پاكدامنى از خود برانند ، آنها چنين افرادى را مزاحم شهوات خويش مى ‏بينند ، و نقاط قوت و افتخار چنين پاكدامنانى در نظر آنها نقطه ضعف و عيب است ! .
اين احتمال نيز در تفسير جمله انهم اناس يتطهرون وجود دارد ، كه قوم لوط مى‏‌خواستند اين پيامبر و پيروانش را متهم به تظاهر و رياكارى كنند ، همانطور كه بسيار شنيده‏‌ايم و در اشعار خوانده‌‏ايم كه افراد شرابخوار آلوده ،افراد پاك را متهم به رياكارى مى‏ كنند ، و خرقه آلوده به شراب خويش را از سجاده زاهد برتر مى‏‌شمارند ، و اين ي كنوع تبرئه كاذب است كه اين آلودگان بدبخت براى خود دست و پا مى‏ كنند .
با توجه به آنچه در سه آيه فوق بيان شد ، هر داور منصفى مى ‏تواند حكم محكوميت چنين قوم و ملتى را صادر كند كه در برابر پند و اندرز منطقى و نصيحت و خيرخواهى يك مصلح بزرگ اجتماعى ، تنها متوسل به زور و تهديد و تهمت شوند ، لذا در آيه بعد خداوند مى‏‌ فرمايد :
چون كار به اينجا رسيد ما لوط و پيروان واقعى و خاندانش را كه پاكدامن بودند ، نجات بخشيديم جز همسرش كه او را در ميان قوم تبه كار رها ساختيم ، زيرا او هم از نظر عقيده و آئين و مذهب با آنان هماهنگ بود ( فانجيناه و اهله الا امرأته كانت من الغابرين ) .

و این است فرجام چنین اعمالی .

 

 

 

 منابع

[1] خبرگزاری مشرق
[2] فتاوى السغدی ج1/ص269
[3] محمد بن اسماعیل ،صحیح البخاری ج6 ص2512 ش 6456 تا 6458 باب کم التعزیز و الأدب
[4] البدایة و النهایة ج 10 ص 348  دار إحیاء التراث العربی
[5]  ذهبی ، سیراعلام النبلا ج12ص10 در پاورقی
[6] ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب ج1 156 ش 221
[7] همان
[8] همان
[9] ذهبی ،سیر أعلام النبلاء ج12 ص10- مزّی،تهذیب التهذیب ج11 ص160 - تهذیب الکمال ج31 ص211 - تاریخ مدینة دمشق ج64 ص83
[10] تصویر سیر اعلام النبلا ذهبی ج12 ص 10
[11] البدایة و النهایة ج 10 ، ص 13 ، باب باب قتل یزید بن الولید الناقص للولید بن یزید ؛ فوات الوفیات ـ محمد بن شاکر الکُتبی ـ ج 2 ، ‌ص 590 ، حرف الواو ترجمة الولید بن یزید ، رقم 566
[12] تفسیر نمونه ج 6 ص 243

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.