سوءاستفاده عبدالحمید در تحلیل واقعه عاشورا

  • 1402/06/02 - 11:23
در ایام حزن و اندوه اهل بیت(ع)، عبدالحمید به تاریخ قیام امام حسین(ع) پرداخت و در تحلیل خود از این قیام، نتیجه گرفت که نصرت تنها در دست خداست؛ هرچند این عبارت صحیح است و شیعه نیز همین اعتقاد را دارد، اما ادبیات عبدالحمید این شائبه را ایجاد می‌کند که او اشاره‌ای به شبهه وهابیت در توسل و استغاثه دارد که کلام صحیحی نیست.
امام حسین

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عبدالحمید در ایام محرم، به زیبایی واقعه قیام امام حسین علیه‌السلام را تشریح کرد و گفت: «وقتی بیعت با یزید شروع شد، حضرت امام حسین علیه‌السلام و بقایای صحابه کرام و خواص امت بر خلافت او راضی نبودند و با او بیعت نکردند؛ زیرا به اهلیّت و شایستگی او اعتماد نداشتند که بتواند قلمرو اسلامی را مدیریت کند و عدالت را اجرا کند؛ عوامل یزید عرصه را بر کسانی‌که با یزید بیعت نکردند، تنگ کرده، لذا امام حسین علیه‌السلام به مکه که عبدالله‌بن‌زبیر حاکم آن بود، رفت. ... امام حسین علیه‌السلام وقتی دید که یزید انتقادپذیری ندارد و فردی ناتوان و ضعیف است و قابل اصلاح نیست و با خلافت او که عدالت در آن اجرا نمی‌شود، شیرازه اسلام از هم می‌پاشد و دستاوردهای پیامبر و خلفای راشدین از بین می‌روند، بر موضع خودش پافشاری کرد و با جمع کوچکی به سمت عراق به راه افتاد ...».[1]

او در خلال تحلیل خود از قیام امام حسین علیه‌السلام نتیجه گرفت: «امام این درس را داد که مسلمان هیچ گاه نباید ذلیل بشود و ذلّت را بپذیرد؛ وقتی امام در میدان تنها ماند، خودش به میدان رفت و جام شهادت نوشید. درس دیگر امام این بود که نصرت تنها در دست خدا و در عالَم اسباب با مردم است. از این واقعه معلوم می‌شود که مقربان و اولیاءالله، قدرت خدایی ندارند و قدرت غیبی فقط در دست الله تعالی است ...».[2]

در مورد قسمت اول سخن عبدالحمید، همین که به عدم شایستگی یزید اقرار شده است، در جزئیاتِ نکاتِ تاریخی و علّتی که برای قیام امام حسین علیه‌السلام مطرح کرده، مناقشه‌ای نمی‌کنیم. درباره قسمت دوم سخنان وی هم می‌توان گفت، با اینکه او درس‌های خوبی از قیام امام حسین علیه‌السلام گرفته (که همه کاره عالم خداست و کسی به جز خدا، قدرت الهی و غیبی به صورت مستقل ندارد)، اما این ادبیات، نشان‌ از رسوخ افکار وهابیت در کلام مولوی دارد. آری؛ اولیاء الهی بدون اذن خداوند، هیچ قدرتی ندارند؛ اما همین اولیاء، توسط خداوند و به اذن او، دارای علم و قدرتی هستند که از دیگر انسان‌ها بر نمی‌آید.

پس اگر منظور عبدالحمید این باشد، که شهادت امام حسین علیه‌السلام نشان‌دهنده این است که امام علم به کشته شدن نداشت (وگرنه نباید به سمت کوفه و کربلا می‌رفت)، باید گفت مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می‌‎دانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست. بنابراین، هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات نظام حکومت اسلامی و دفع ضربات کشنده‎ حکومت یزید به دین بود. بنی‌‌‌امیه با رفتارهای خود اسلام را کاملاً وارونه معرفی کردند و اگر قیام امام حسین علیه‌السلام نبود، امروز اسلام واقعی، از اسلام اموی متمایز نبود؛ آنها مردم شام را چنان فریفته بودند که گمان می‌‌‌کردند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خویشانی غیر از بنی‌امیه ندارد.

اگر هم منظور عبدالحمید از کلامش این باشد که اولیاء الهی حتی به اذن خداوند نیز توان انجام کار غیر عادی و قدرت غیبی ندارند و همانگونه که توان نداشتند از کشته شدن خود و یاران و خویشان‌شان جلوگیری کنند، نمی‌توان به آنان متوسل شد و از آنان حاجت خواست هم سخن کاملاً نادرستی است؛ چرا که این سخنان مولوی، به نفع افکار وهابیت (در ضمن تجلیل از امام حسین علیه‌السلام و بیان مظلومیت حضرت) صورت می‌گیرد.

امام حسین علیه‌السلام مأمور بود به ظاهر عمل کند و از معجزه و کرامت استفاده نکند که حرکتش الگویی برای مردم عالم گردد؛ در حالی که بدون شک امام توان و قدرت داشت که با معجزه و قدرت ولایی که از طرف خداوند داشت، بر دشمنان غلبه پیدا کند. همچنین روایات متعددی از معصومین علیهم‌السلام درباره کمک و نصرت الهی به وسیله جنّیان و فرشتگان به امام حسین علیه‌السلام نقل شده است[3] که از طرف امام کمک آنان پذیرفته نشد؛ بنابراین استدلال به اینکه امام در واقعه کربلا از بلا جلوگیری نکرد، نمی‌تواند حجتی بر مخالفین توسل و استغاثه‌ای باشد که دلایل محکمی دارد.

پی‌نوشت:
[1]. سخنرانی عبدالحمید در تاریخ 6 مرداد 1402.
[2]. همان.
[3]. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج44، ص330؛ لهوف، سید بن طاووس، ص141.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.