مغالطه ابوالفضل برقعی در معنای آیات قرآن
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از وابستگان جریان فکری «قرآنیون» که به نقد افراطی عقاید و احادیث شیعه میپردازد، «سید ابوالفضل برقعی » است. برخی او را از تندروترین افراد جریان قرآنی میدانند.[1] برقعی در آثار خود ــ همچون همه وابستگان به جریان فکری قرآنیون ــ حکم به کفایت قرآن برای سعادت بشر و رد احادیث میکند.[2] در واقع باید گفت که برقعی، به میزان قابل توجهی متمایل به برخی عقاید وهابیت است و مانند ابن تیمیه[3] در مواضع متعدد به انکار وجود حجتی الهی (امام) از جانب خدا میپردازد. او مانند ابن تیمیه با استفاده از آیه: «رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا [نساء/165] رسولانی را فرستاد که (نیکان را) بشارت دهند و (بدان را) بترسانند تا آنکه پس از فرستادن رسولان، مردم را بر خدا حجّتی نباشد و خدا همیشه مقتدر و کارش بر وفق حکمت است» میگوید بعد از انبیاء، دیگر شخصی در جایگاه حجت خدا وجود ندارد و فقط قرآن حجت است.[4]
در پاسخ به این ادعای برقعی باید گفت که معنای این آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست؛ برقعی، در معنای آیه مغالطه کرده و آیه را درست معنا نکرده است؛ زیرا این آیه درصدد نفی حجتهای الهی بعد از پیامبران نیست. اگر معنای آیه این باشد، باید بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، قرآن کریم که معجزه جاودان رسول خدا در میان امت اسلامی است، بهعنوان حجت در میان مردم نباشد؛ درحالیکه طبق روایات و سخنان مفسران، قرآن حجت خدا بر مردم است.
همچنین بنا بر آنچه که مفسران، خواه شیعه و خواه اهلسنت گفتهاند مفهوم آیه این است که اگر خداوند متعال رسول نفرستد، مردم را هدایت نکرده و آنها را عالم و آگاه و مطلع نمیکند. بالتبع آنها مکلف و مسئول نشده و در نتیجه، مؤاخذه و محاکمه نمیگردند؛ بنابراین، پاداش یا مکافات دادن آنها، بیمعنا و پوچ میگردد و این امر، غیر حکیمانه و البته ظالمانه نیز هست که خداوند متعال از این اوصاف مبرا و منزه است. بهعبارتدیگر، منظور آن است که با ارسال رسولان، دیگر هیچ عذر و دلیلی برای عصیان و نافرمانی خداوند وجود ندارد.[5]
پس خداوند فرمود که رسولان را برای بشارت و انذار فرستادم تا حجت بر مردم تمام گردد و کسی بر خدا حجت نداشته باشد؛ نه اینکه خدا بر کسی حجت نداشته باشد. حجتهای خدا همیشگی هستند؛ بنابراین معنای آیه، نفی هرگونه حجت خدا بعد از رسولان الهی نیست که برقعی آن را استفاده کرده است، بلکه نفی حجت مردم بر خداوند است؛ لذا خداوند در این آیه فرمودند: «عَلَی اللَّهِ» و بر خداوند کسی حجت ندارد؛ نه اینکه «مِنَ اللَّهِ» و از ناحیه خدا دیگر حجتی نخواهد آمد.
پینوشت:
[1]. فصلنامه مطالعات روششناسی دین، سال اول، شماره اول، تابستان 1393، «نقد قرآنیان شیعه با بهکارگیری روش تفسیری قرآن به سنت»، ص125.
[2]. همان.
[3]. ابن تیمیه حرانی هم عیناً این شبهه را مطرح کرده است؛ ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۵، ص۷۶.
[4]. برقعی، سید ابوالفضل، عرض اخبار و اصول، ص377.
[5]. رازی، فخرالدين، تفسير رازی، ج11، ص110؛ آلوسی، شهاب الدين محمود بن عبدالله حسينی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم والسبع المثانی، ج3، ص193.
افزودن نظر جدید