مدارا با مخالفین، در سیره پیامبر رحمت و مهربانی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عصر نبوی عصر تأسیس نظام اسلامی و تکوین اعتقادات اسلامی در میان مردم بود. به همین دلیل، رفتارهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیشتر همراه با مدارا بود تا مردم بتوانند اصل دین را در جامعه بپذیرند. بدین جهت مخالفتها، استهزاءها و تمسخرها و حتی مخالفتهای عملی بعضاً با گذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) همراه بودند. اما چون اقدامات عملی مخالفان از حد میگذشت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چارهای جز مبارزه عملی نداشت، از مدارا دست میکشید. بیشترین تحمّل و مدارای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با منافقان مدینه بود؛ چرا که برخورد شدید با آنها خطری علیه اصل اسلام به شمار میآمد.
نمونه هایی از مدارای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله):
1. عبداللّه بن ابی، رئیس منافقان مدینه بود که علیرغم اقدامات و خیانتهایش در مراحل گوناگون، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علیه او اقدامی نکرد. او در مدینه از جایگاهی بالا برخوردار بود و حضرت با او مدارا میکرد. پس از غزوه «بنی مصطلق»، به دنبال برخی مسائل، او گفت: (لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ (منافقین/8) آنها میگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند! در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولی منافقان نمیدانند!» کنایه از اینکه پس از برگشت به مدینه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از آنجا بیرون میکند. این خبر به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسید و اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، تا جایی که مسئله قتل او شایع گردید. پسرش از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بکشد و دستش به خون مسلمانی آغشته شود. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در پاسخ او فرمود: چنین حکمی مطرح نیست.(1)
2. مدارا با جوان یهودی که به تحریک شائس بن قیس، بین دو قبیله اوس و خزرج فتنه ایجاد کرد و نزدیک بود عصبیّت جاهلی در دو قبیله به جنگ منجر شود، ولی با دخالت و نصیحت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) موضوع حل شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با اینکه میدانست فتنه از کجا ریشه دارد، ولی برخوردی نکرد.(2)
مدارا با جماعتی از منافقان و یهودیان که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را آزار و اذیت میکردند و آیات قرآن در بیان ماهیت آنان نازل شد که عبارتند از:
3. نبتل بن الحرث؛ همان کسی که درباره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «اِنّما محمّدٌ اُذنٌ...» که آیه نازل شد: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ (توبه/61) از آنها کسانی هستند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را آزار میدهند و میگویند: (او آدم خوش باوری است!) بگو: (خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!) و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درباره او فرمود: «مَن اَحبَّ أَن ینظُرَ الی الشیطانِ فلینظُر الی نَبتل بنِ الحرثِ.(3) اگر کسی میخواهد به شیطان نگاه کند، باید به نبتل بن حرث بنگرد.» اما با این وجود، دستوری از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مقابله با او صادر نشد.
4. ودیعه بن ثابت،(4) از بنیان گذاران «مسجد ضرار» بود؛ همو که گفته بود: (اِنَّما کُنّا نَخوضُ وَ نَلعَب.) و آیه در حق او نازل شد: «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ (توبه/65) و اگر از آنها بپرسی (: چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!)، میگویند: ما بازی و شوخی میکردیم! بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟!»
5. اوس بن قیطنی(5) در جنگ خندق، برای فرار از جنگ به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته بود: «اِنَّ بیوتَنا عورهٌ فَاذن لنا فَلنرجع اِلیها» و این آیه در حق او نازل شد: «یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَهٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَهٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارا (احزاب/13) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست، به خانههای خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند: «خانههای ما بیحفاظ است!» در حالی که بیحفاظ نبود؛ آنها فقط میخواستند (از جنگ) فرار کنند.»
6. بشیربن ابیرق (سارق الدرعین)، ضحّاک بن ثابت (متهم به نفاق و دوستی یهود)، جلاس بن سوید بن صامت (پیش از توبه)، معتب بن بشیر و رافع بن زید؛ به سبب نفاق و گمراهی آنها، آیه نازل شد: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدا (نساء/60) آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند به آنچه (از کتاب های آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند، ولی میخواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند؛ امّا شیطان میخواهد آنان را گمراه کند و به بیراهههای دور دستی بیفکند.»(6)
7. مجد بن قیس که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته بود: «یا مُحمّدُ ائذن لی و لاتَفتِنّی» که آیه در حق او نازل شد: «وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُواْ (توبه/49) بعضی از آنها میگویند: به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم) و ما را به گناه نیفکن! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کردهاند و جهنم، کافران را احاطه کرده است!» ولی برخوردی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با او گزارش نشده است.
8. رافع بن حریمله که از مخالفان و منافقان بزرگ بود. وقتی او مُرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «قَد مات الیومَ عظیمٌ مِن عظماءِ المنافقینَ؛ امروز بزرگی از بزرگان منافقین مُرد.» اما اقدامی علیه او از طرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گزارش نشده است.
9. زید بن صلیت؛ وقتی شتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گم شد و همه به دنبال شتر میگشتند، او به کنایه و طعنه گفت: «چگونه ادعای پیامبری میکند، در حالی که نمیداند شترش کجاست؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به علم غیب، جای دقیق شتر را فرمود و اصحاب رفتند و همانجا شتر را یافتند.»(7) اما برخوردی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علیه او گزارش نشده است.
10. عمیربن وهب، از قبیله «بنی جمع» که شیطان صفت بود و به بهانه آزادی پسرش، که در جنگ بدر اسیر شده بود، با شمشیری زهرآلود قصد جان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را داشت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به علم غیب قصد او را آشکار ساخت و او در دم اسلام آورد.(8)
11. وحشی که در جنگ «احد»، حمزه عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به شهادت رساند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حکم قتل او را صادر کرد. او پس از فتح مکّه به طائف گریخت؛ اما پس از مدتی، در وفد ثقیف، ناگهان بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد شد و شهادتین گفت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را بخشید، اما فرمود: به جایی برو که دیگر تو را نبینم. او مسلمان شد و در جنگ های ردّه، مسیلمه کذّاب را کشت.(9)
12. هبار بن اسود، کسی که شتر زینب، دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را رم داد و از میان هودج به زمین افتاد و طفل خود را سقط کرد و خود نیز به واسطه همان مرض از دنیا رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در فتح مکّه خون او را هدر اعلان کرده بود، ولی پس از مدتی بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد شد و گفت: «... میخواستم به عجمها پناه ببرم، ولی فضل و بخشش تو را به یاد آوردم ...» او تقاضای بخشش کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را عفو کرد.(10)
13. قیس بن ربیع که از سهم خود در عطایا ناراضی بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را هجو کرد؛ اما خود به مدینه آمد و در ضمن اشعاری پوزش خواست و مورد عفو پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت.(11)
14. عکرمه بن ابی جهل که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در فتح مکّه، خون او را هدر اعلان کرده بود، اما به درخواست همسرش، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را بخشید؛ بعدها او در سپاه اسلام در شام دلاورانه جنگید.(12)
15. مالک بن عوف، فرمانده لشکریان «هوازن» علیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود. او پس از شکست، به طائف پناه برد. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: اگر بیاید و مسلمان شود، مال او را به همراه صد شتر اضافه به او میدهم. او مسلمان شد و از جانب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، رئیس طوایف «هوازن»، «ثماله» و «مسلمه» شد و با طائف جنگید.(13)
16. ابن قیظی فردی نابینا بود. وقتی لشکریان اسلام به اُحد میرفتند، از زمین مقداری خاک برداشت به روی مبارک پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پاشید و ناسزا گفت. اصحاب خواستند او را بکشند. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «او را رها کنید، هم چشمش کور است و هم دلش.»(14)
17. عبدالله بن ابی سرح مدتی کاتب وحی بود و گاهی به عمد الفاظ وحی را تغییر میداد. سرانجام، مرتد شد و از مدینه فرار کرد. در فتح مکه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خون او را هدر ساخته بود؛ اما با وساطت عثمان، در مکه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد شد و امان خواست؛ پس از مدتی مورد رحمت و بخشش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت.(15)
18. انس بن زنیم با اشعاری پیامبر را هجو کرد و پیامبر نیز او را مهدورالدم خواند؛ اما در فتح مکّه، مورد عفو و بخشش پیامبر قرار گرفت.(16)
19. ابوسفیان بن حارث، برادر رضاعی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از فتح مکّه به وساطت امّ سلمه مورد عفو و بخشش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت.
20. صفوان بن امیّه به سبب اقدامات علیه مسلمانان، مهدور الدم اعلام گردیده بود؛ اما پس از فتح مکّه، مورد بخشش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت.(17)
21. مدارا با یهودیان خیبر که پس از فتح خیبر، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آنان را نکشت و زنان و فرزندانشان را به اسارت نبرد.(18)
22. حاطب بن ابی بلتعه به خیانت، موضوع حرکت مسلمانان برای فتح مکّه را توسط ساره به اطلاع قریش رساند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از طریق وحی، از این موضوع اطلاع یافت؛ ولی برخورد خاصی از سوی ایشان با حاطب گزارش نشده است.(19)
23. نمونه کامل مدارای پیامبر، بخشش سران کفر پس از فتح مکّه است که فرمودند: «اِذهبوا فانتم الطُّلقاء...؛ بروید، پس شما آزاد شدگان هستید.»(20)
از موارد مزبور و موارد دیگر مشخص میگردد که هدف نهایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مسلمان شدن مردم و هدایت کردن آنها بود، نه انتقام گرفتن هنگام قدرت و همین مسئله یکی از عوامل پیشرفت اسلام به شمار میآید.
پینوشت:
1.ابن هشام، سیره، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، چاپ دوم، مصر، حلبی، 1375ق، ج2، ص372؛ عباس محمود العقاد، عبقریه محمّد، بیروت، المطبعه العصریه، 1421ق، ص85؛ سیدعلی کمالی، خاتم النبیین، تهران، اسوه، 1372، ص94.
2. محمد قوام وشنوی، حیاةالنبی و سیرته، قم، مؤلف، 1412ق، ص321.
3. محمد قوام وشنوی، حیاةالنبی و سیرته، ص326.
4. همان، ص326.
5. همان، ص326.
6. همان، ص327.
7. همان، ص328.
8. سیدعلی کمالی، خاتم النبیین، ص107؛ شرف الدین محمد بن عبدالله بن عمر، خلاصه سیرت رسول اللّه، تهران، ص161.
9. سید علی کمالی، خاتم النبیین، ص95.
10. همان.
11. همان، ص96.
12. همان.
13. همان، ص98.
14. همان، ص99.
15. همان.
16. همان، ص110.
17. همان، ص105.
18. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چاپ چهارم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374، ص263.
19. همان، ص317.
20. سیدعلی کمالی، خاتم النبیین، ص104.
افزودن نظر جدید