کسب تکلیف زراره از ظاهر کردن امامت امام کاظم (ع)
در شبکه ماهواره ای وهابیت، شبهه کردند که امامت در شیعه الهی نیست و امامان از قبل مشخص نبودند؛ برای اثبات این ادعا، روایتی را تحریف کردند که زراره پس از امام صادق (ع) فرزند خود را به مدینه فرستاد تا از امام جدید آگاهی بیابد؛ در حالیکه زراره امام هفتم را میشناخت و میخواست کسب تکلیف کند که میتوان امامت امام کاظم (ع) را اظهار کرد یا باید تقیه کرد.
پس از شهادت امام صادق (ع) زراره پسرش عبید را به مدینه فرستاد تا کسب تکلیف کند که آیا می توان امامت امام کاظم (ع) را اظهار کند یا نه؟ چون قبل رحلتش پاسخ نرسید، قرآن را گرفت و گفت: کسی که این مصحف، امامت او را اثبات کند، امام من است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در شبکه ماهواره ای وهابیت، شخصی را به عنوان رهیافته با سابقه تشیع نشان دادند و از زبان او شبهاتی نقل کردند که اثبات کنند امامت در شیعه، الهی نیست و از قبل، امامان مشخص نبودند؛ چنانکه بنا بر روایتی جناب زراره که از شاگردان بزرگ إمام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) است، پس از امام صادق (علیهالسلام) فرزند خود را به مدینه فرستاد تا از امام جدید آگاهی بیابد؛ ولی پیش از آمدن فرزندش بی آنکه امام بعدی را بشناسد، از دنیا رفت، در حالی که قرآن بر سینه خویش قرار داده و گفت: «خدایا من قائل به امامت کسی هستم که این کتاب، امامت او را ثابت میکند.»
بنابراین از این مطلب اینگونه نتیجه گرفته که امامان شیعه از ابتدا مشخص نبودند و شیعیان باید پس از رحلت یک امام، از روی وصیت یا نشانههایی که میدانستند، امام بعدی را تشخیص میدادند و اگر امامان از ابتدا مشخص بودند، حتماً زراره پس از امام صادق (علیهالسلام) دچار حیرت نمیشد.
در پاسخ به این شبهه می توان گفت که این اشکال حدود هزار سال قبل توسط زیدیه نیز مطرح شده است و شیخ صدوق در کتاب کمال الدین پاسخ آن را دادهاند. شبهه کننده برای اثبات ادعای خود، حدیثی را تحریف کرده است و متن حدیث چنین است: «محمّد بن عبدالله بن زراره از قول پدرش نقل میکند: وقتی زراره پس از شهادت امام صادق (علیهالسلام) پسرش عبید را به مدینه فرستاد تا کسب خبر کند و چون کار بر او سخت شد، مصحف را گرفت و گفت: کسی که این مصحف امامت او را اثبات کند، امام من است.»[1]
چنانکه از این روایت مشخص است، زراره فرزندش را فرستاده بود تا بداند در مدینه چه خبر است و این بدین معنا نیست که درباره امام بعدی پرس و جو کند و اینگونه معنا کردن، تحریف آشکار روایت است. شیخ صدوق به این مطلب تصریح کرده است که در روایتی که زیدیه احتجاج میکنند، نیامده که زراره امامت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را نمیدانست، بلکه تنها در آن آمده پسرش عبید را فرستاد تا کسب خبر کند.[2]
شیخ صدوق در ادامه می فرماید: «حتماً زراره جریان موسی بن جعفر (علیهماالسلام) و امامتش را می دانست و فقط پسرش عبید را فرستاد تا از آن حضرت کسب تکلیف کند که اجازه دارد آنچه از امامت ایشان میداند، اظهار کند و یا باید در کتمان امامت او به تقیه رفتار کند. این سخن با دانش زراره بن اعین و شناختش مناسبتر است.»[3]
آنگاه برای اثبات کلام خویش روایتی با سند صحیح نقل می فرماید: «احمد بن زیاد[4] از علی بن ابراهیم[5] از محمد بن عیسی[6] از ابراهیم بن محمّد همدانی[7] نقل کرده که میگوید: به امام رضا (علیهالسلام) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! از حال زراره به من خبر بده، آیا حق پدرت را میشناخت؟ امام فرمود: آری! عرض کردم: پس چرا پسرش عبید را فرستاد تا باخبر شود که امام جعفر صادق (علیهالسلام) چه کسی را وصی خود قرار داده است؟ فرمود: زراره جریان پدرم و تعیین پدرم را درباره او میدانست و فقط پسرش را فرستاد تا از پدرم بپرسد که آیا برای او جایز است تقیه را برای اظهار امر امامتش و نصّ پدرش بر او کنار بگذارد؟ و چون پسرش دیر کرد و از او خواستند تا عقیدهاش را درباره پدرم بگوید و او دوست نداشت بدون دستور امام در این مورد سخنی بگوید، لذا قرآن را برداشت و گفت:
بار خدایا! امام من از فرزندان امام صادق (علیهالسلام) کسی است که این قرآن، امامت او را اثبات کرده است.»[8]
ابراهیم بن محمد همدانی که از وکیلان امام رضا (علیهالسلام) بود، از ایشان شبهه زیدیه را پرسید و میتوان فهمید که در زمان امام رضا (علیهالسلام) زیدیه این مطلب را شایع کرده بودند و امام با ردّ صریح این مطلب، حقیقت را بیان فرمودند و معلوم میشود زراره فرزند خویش را فرستاد تا ببیند اجازه هست امام بعد را معرفی کند یا به دلایلی مانند خفقان، هنوز باید نام امام مخفی بماند و چون خبری نیامد، آنچه میدانست بیان نکرد و رحلت کرد و این روایت، دلیلی بر عظمت زراره است و با آن نمیتوان ثابت کرد که امامان شیعه از ابتدا مشخص نبودند، بلکه بر خلاف آن دلالت میکند.
پینوشت:
[1]. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، دارالکتب الاسلامیة، 1395 ق، ج1، ص75.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. أحمد بن زیاد بن جعفر همدانی، «کان رجلاً ثقه دیناً فاضلاً» (خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، علامه حلی، نشر الفقاهه، 1431ق، ص70.
[5]. علی بن إبراهیم بن هاشم «ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب.» رجال النجاشی، مؤسسة النشر الإسلامی، ص260، راوی680.
[6]. محمد بن عیسی بن عبید «جلیل من أصحابنا ثقة، عین، کثیر الروایه، حسن التصانیف.» رجال النجاشی، ص333، راوی896.
[7]. إبراهیم بن محمد «وکیل الناحیه.» رجال النجاشی، ص344، ذیل راوی 928.
[8]. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، دارالکتب الاسلامیة، 1395 ق، ج1، ص75.
افزودن نظر جدید