علی سامی نگاه منطقی و منصفانه به تاریخ نداشت
علی سامی رئیس مؤسسه باستانشناسی تخت جمشید در دوره پهلوی، در جای جای کتابهایش تلاش کرده به صورتی جنون آمیز، به اسلام بتازد. مثلاً وقتی اتابکان فارس در قرن 6 هجری، تغییراتی در کاخهای باستانی صورت دادند، جناب سامی، با کینه و ادبیاتی تأسف بار، مینویسند: "پس از ورود اسلام به ایران"، این کاخها خراب شد! یعنی رفتار اتابکان فارس را چند برابر بزرگ کرده؛ نهایتاً به پای اسلام مینویسد!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اگر کسی، ده دقیقه در کنار سران باستانگرایی (به ویژه از نوع برانداز) بنشینید، خواهد دید که آنان به خودستایی زبان باز کرده؛ دم از انسانیت و عقلانیت و آزادی و... میزنند. اما اگر مدتی بین آنان زندگی کنیم، درخواهیم یافت که اکثریت قریب به اتفاق ادعاهایشان دروغ و ریا و تزویر است. دم از گفتار نیک میزنند اما به راحتی به دیگران فحاشی و اهانت و حتی توهینهای ناموسی میکنند. دم از دانش و خِرَد میزنند اما در عمل، بسیاری اوقات با نهایت بیخردی سخن میگویند.
مدتی پیش، کتاب «پاسارگاد قدیمیترین پایتخت جهان» نوشته دکتر علی سامی (متوفای 1368) را خواندم. پیش از مطالعه، گمان میکردم که این کتاب باید یک کتاب علمی و منصفانه باشد. اما هر صفحه که جلو رفتم، بیشتر و بیشتر حالم بد شد. کینه و حِقد و لجبازی در این کتاب موج میزند. در حالیکه موضوع کتاب، به ایران باستان ربط دارد، اما نویسنده در جای جای این کتاب، به بهانههای مختلف، تلاش کردند که به اسلام بتازند. برای نمونه به دو مثال توجه کنید:
1. ایشان مینویسد که بعد از ورود اسلام به ایران، کاخهای شاهنشاهی پاسارگاد خراب شد![1]
شاید در نگاه اول، این عبارت، ساده به نظر بیاید. اما به این مثال توجه کنید: «یک شخص شرور بیدین به نام X ساکن مشهد، فردی دیگر را میکشد و جسد او را در خیابان رها میکند». آنگاه یک نفر(خبرنگار یا تحلیلگر یا هرچیزی) این گونه خبر را مینویسد: «یک شرور که خانهاش نزدیک حرم علی بن موسی الرضا بود، فردی بیگناه را کُشت و جسد او را در یک خیابان در 20 کیلومتر حرم علی بن موسی الرضا رها کرد!» خبرنگاری که چنین گزارشی مینویسد حتماً یک بیمار روانی است. چون به بیدین بودن شرور اشاره نکرد. بلکه طوری واژگان را کنار هم قرار داد تا این جنایت به پای دین نوشته شود. چرا این خبرنگار باید از امام رضا (علیه السلام) اسم بیاورد؟ اصلاً چه ارتباطی به امام رضا (ع) دارد؟ بله، خبرنگار بیمار داستان ما، کینه و عقده دارد. غرض و مرض دارد.
حال برگردیم به اصل قضیه. ستونهای کاخهای محوطه باستانی مادر سلیمان (مشهور به پاسارگاد) در قرن 6-7 هجری توسط اتابکان فارس جابجا شد و به گفته برخی، شکل کاخها عوض شد (یعنی کاخها از حالت اولیه خارج شد و تغییر کرد). اینجا آقای علی سامی میتوانستند بگویند: «شکل کاخهای شاهنشاهی پاسارگاد، در قرن 6-7 هجری توسط اتابکان فارس، تغییر کرد». اما آقای سامی، عمداً از عبارت «بعد از اسلام» استفاده میکند تا این خرابی را به گردن اسلام بیاندازد. ثانیاً واقعیت این است که کاخهای این محوطه باستانی، در زمان ساسانیان هم خرابه بود. یعنی قبل از ورود اسلام به ایران هم این کاخها محل سکونت و حکومت نبود اما جناب سامی، برای تغییر وضعیتِ کاخها از عبارت «خراب کردند» استفاده کردند که این هم ناشی از کینه و غرض و مرض ایشان است.
2. ایشان مینویسند که در اوائل عصر اسلامی بَستهای دم چلچلهای آهنی از روی سنگها کنده شدند![2] باید پرسید که ایشان بر چه اساسی چنین ادعایی مطرح کردند؟ طبق کدام سند تاریخی؟! شاید کار انگلیسیها و فرانسویها بوده باشد. کما اینکه امروز، در موزههای انگلیس و فرانسه، بسیاری از آثار باستانی ایران وجود دارد که آنان از ایران دزدیدند و بُردند. شاید این بَستهای دم چلچلهای توسط باستانشناسان غربی از بین رفته باشد. کما اینکه مادام دیالافوآ در خاطرات خودش اقرار میکند که با پُتک، عمداً برخی از آثار باستانی ایران را ویران و نابود کرد.[3]
پینوشت:
[1]. علی سامی، پاسارگاد، قدیمی ترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران، ص 14.
[2]. علی سامی، پاسارگاد، قدیمی ترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران، ص 39 (پاورقی).
[3]. مادام ژان دیولافوآ، سفرنامه، خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش، ترجمه ایرج فره وشی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1376. ص 280. مشاهده اسکن
افزودن نظر جدید