مثلث شوم در مقابل امیرالمومنین پس از رسول خدا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیون با طرح شبههای اشکال میکنند، چرا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) با آن همه شجاعت و قوت بدنی فوق العادهی خود، در مقابل چند نفری که در سقیفه جمع شده بودند، کاری انجام ندادند و با آنان به مقابله و جنگ نپرداختند. آنان با استناد به روایات شیعه و منابع اهل سنت، به نمونه جنگآوری حضرت در جنگ خیبر و از جا کنده شدن درب قلعه به دستان مبارک ایشان اشاره میکنند و در ادامه میگویند، چگونه امکان دارد که ایشان از عهده چند نفر در سقیفه بر نیامدند و توان مبارزه رو در رو را نداشتند.
در جواب این شبهه باید گفت؛ به چند دلیل مولای عالم امیرالمومنین (علیهالسلام) در مقابل فتنه نفاق که از بین مسلمانان نشأت گرفت و طراح آن بعضی از اصحاب بودند، مجبور به مدارا شدند.
اولین دلیل آنکه، یهود و نصارا در حال توطئه بر علیه مسلمانان بودند و هر لحظه امکان حمله از جانب آنان به مدینه منوره و یا به هر جای سرزمین اسلامی در آن روزگار وجود داشت.
دومین دلیل، که علاوه بر علمای شیعه، بزرگان اهل سنت نیز به آن اشاره کردهاند، ارتداد اعتقادی و تضعیف روحیه دینی و ایمانی تمامی مسلمانان بود.
سومین دلیل، با وجود غصب خلافت و تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه از جانب عدهای خاص، مهاجرین و انصار هر دو دنبال ایجاد جنگ داخلی بودند. به دلیل مصالح اسلام حضرت علی (علیهالسلام) که بدون یاور و حامی بودند، کنار کشیدند تا شعلههای جنگ داخلی و فتنهها خاموش گردد و اصل اسلام باقی بماند.
این سه دلیلی که بیان شد در روایتی تاریخی از ابوالفرج بن جوزی، عالم مشهور اهل سنت نقل شده است. او در حقیقت با تشکیل یک مثلث سه ضلعی از دشمنان، ضلع اول آن را یهود و نصاری، ضلع دوم را ارتداد اعراب مسلمان و روی گردانی آنان از دین و عدم پایبندی به اسلام و ضلع سوم را منافقین در داخل مدینه، به بهترین شکل اوضاع را ترسیم کرده است.
ابوالفرج بن جوزی در این باره مینویسد: «هنگامیکه ابوبکر به خلافت رسید، انصار با آنکه مخالف بیعت با او بودند، ولی به اجماع رسیدند. در این هنگام ابوبکر تصمیم گرفت تا لشکر اسامه را راهی کند و به تحقیق در آن زمان تمامی مسلمانان مرتد شده بودند و نفاق آشکار شده بود و یهود و نصاری به دنبال شرارت و فتنه بر علیه مسلمانان بودند. در آن زمان به دلیل فقدان رسول خدا و کمی جمعیت مسلمانان و زیادی تعداد دشمنان، مسلمانان همانند گوسفندانی که در معرض باران، در یک شب تاریک زمستانی قرار داشتند، به هر سویی رها شده بودند.»[1]
باید گفت؛ همواره عدهای جاهل، با سوء استفاده از مدارای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) با غاصبان خلافت، تاریخ را تحریف میکنند و اعتقاد دارند که حضرت با منافقین در تعامل و مراوده بودهاند. این حرف سخیف، نشانه جهالت و عدم علم آنان است. در حالیکه حتی در کلام علمای نامی اهل سنت نیز به عدم رضایت حضرت از غاصبان خلافت و اعتقاد ایشان برای باز پسگیری حکومت، اذعان شده است. معنای کلام آن است که حضرت در صورت وجود شرایط خاص، یک لحظه نیز از مبارزه نظامی بر علیه غاصبان خلافت، کوتاهی نمیکردند.
قرطبی عالم نامی اهل سنت، با تأیید آنچه گفته شد، در کتاب خود مینویسد: «هنگامیکه طلحه و زبیر علیه امیرالمومنین علی (علیهالسلام) خروج کردند، یکی از زنان مسلمان به نام ام فضل به حضرت نامه نوشت. حضرت در جواب او فرمودند: «از طلحه و زبیر تعجب میکنم. هنگامیکه پیامبر از دنیا رفتند، نزد خود گفتیم، ما اهل بیت ایشان و نزدیکان حضرتش هستیم و هیچکس با ما در امر خلافت نزاع نمیکند. اما در این هنگام از ما روی برگرداندند و متوجه دیگران شدند. به خدا قسم! اگر ترس از تفرقه و هراس از بازگشت کفر آنان و ترس از بین رفتن دین اسلام را نداشتم، حتماً حکومت غاصبان را تغییر میدادم و با آنان میجنگیدم. ولی به آن دلایل صبر کردم.»[2]
اما عدهای کوتاهنگر از بیعت امیرالمومنین (علیهالسلام) با ابوبکر یاد میکنند و قائل هستند که حضرت در مقابل غاصبان خلافت تسلیم شدند و به نظر عموم مسلمانان توجه کردند. در رد این نظر غیر محققانه، حتی علمای اهل سنت نیز مطالبی را بیان کردهاند.
ابن قتیبه دینوری از واقعهی احتجاج امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با ابوبکر در کتابش یاد میکند و به سخنانی که حضرت در جمع اصحاب سقیفه داشتند، اشاره میکند و مینویسد: «علی (علیهالسلام) نزد ابوبکر آمد؛ به او فرمود: من بندهی خدا و برادر رسول خدا هستم و من در این امر یعنی خلافت، از شما شایستهتر هستم و با شما بیعت نخواهم کرد. بر شما واجب است که با من بیعت کنید. شما خود را به عنوان نزدیکان رسول خدا معرفی کردهاید و با آنان به احتجاج پرداختید و خلافت را از انصار گرفتید، ولی خلافت را از ما اهل بیت رسول خدا نیز غصب کردید.» حضرت در ادامهی احتجاج فرمودند: آیا شما میپندارید که زعامت بر انصار دارید و بر خلافت، برتر از آنان هستید، چرا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از شما است، بنابراین آنان صندلی خلافت را به شما سپردند و حکومت را به شما تسلیم کردند. اما من نیز با همین دلایل که شما بر انصار احتجاج کردید، برای شما بیان میکنم و میگویم ما نزدیکترین افراد به رسول خدا هستیم، اگر به خدا ایمان دارید، پس انصاف داشته باشید و در غیر این صورت شما گرفتار ظلم میشوید، در حالیکه میدانید.»[3]
پینوشت:
[1]. أبوالفرج بن جوزی، المنتظم فی تاريخ الملوك والأمم، دار الکتب العلمیه- بیروت، چاپ اول، 1422هـ، ج4، ص74؛ «عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ،... وَقِلَّتِهِمْ وَكَثْرَةِ عَدُوِّهِمْ.» جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. قرطبی، الاستيعاب، دار الجيل، بيروت، چاپ اول 1412هـ، ج2، ص497؛ «عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ ... يَبُوءَ الدِّينُ لِغَيْرِنَا، فَصَبَرْنَا عَلَى [بَعْضِ الأَلَمِ.» جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. ابن قتيبه دينوری، الإمامة والسياسة، تحقيق: خليل المنصور، دارالكتب العلمية – بيروت، 1418هـ، ج1، ص15. «ثم إن عليا أتي به إلى أبي بكر ... وإلا فبوؤوا بالظلم وأنتم تعلمون.» جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
محمدجواد مهریار
افزودن نظر جدید