ماجرای سقیفه و بیعت بدون مشورت
پایگاه جامع فرق ادیان ومذاهب - ظاهراً روایت اصلی درباره اجتماع در سقیفه بنیساعده به عبدالله بن عباس از عمر بن خطاب برمیگردد. تمامی روایات دیگر از این روایت استفاده کرده یا از آن مایه گرفتهاند. این روایات را، با اندک تغییری در سلسله راویان مختلف، ابن هشام، طبری، عبدالرزاق بن همّام، بخاری و ابن حنبل نقل کردهاند.[1]
وقتی به حوادث بعد از رحلت پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) نگاه میکنیم، به عیان میبینیم که یکی از دلایل وقوع مناقشات و منازعات بر سر خلافت و جانشینی آن حضرت، هوای نفس و قدرت طلبی برخی از اصحاب است. هنوز کار کفن و دفن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) انجام نشده بود که عدهای در سقیفه تجمع کرده و خواهان تعیین جانشین برای ایشان شدند. در حالیکه هر گروه، دیگران را تشویق و ترغیب به بیعت با خود میکرد. طبری، تاریخنویس بزرگ اهل سنت، درباره ماجرای سقیفه اینطور مینویسد: «طایفه انصار پیکر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را در میان خانوادهاش رها کردند تا آنان به تجهیز و دفنش بپردازند و خود در سقیفه بنیساعده گردهم آمدند و گفتند: ما پس از محمد (صلیاللهعلیهوآله)، سعد بن عباده را به عنوان خلیفه و حاکم خود انتخاب میکنیم. سعد بن عباده بعد از بر زبان آوردن سخنانی، سرانجام گفت: «اینک شما گروه انصار زمام حکومت را خود به دست گیرید و آن را به دیگری واگذار نکنید.» بعد از تأیید سخنان سعد توسط یارانش، شخصی سؤال کرد: اگر مهاجران قریش زیر بار تصمیم ما نروند، چه جواب بدهیم؟ در جواب، گروهی از آنان گفتند؛ در آنصورت ما به ایشان خواهیم گفت، ما برای خود امیری انتخاب میکنیم و شما هم برای خود زمامداری انتخاب کنید.[2]
در تاریخ طبری، قضیه اینچنین نقل شده است:
چون خبر اجتماع انصار در سقیفه به گوش عمر رسید، بهسوی خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد. ابوبکر در خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و علی (علیهالسلام) به جِد مشغول تجهیز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود. کسی را سراغ ابوبکر فرستاد که بیرون آید. ابوبکر گفت: برو بگو من مشغول کاری هستم و نمیتوانم بیرون بیایم. عمر پیغام فرستاد که کاری پیش آمده که حتماً باید تو را ببینم. ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت نمیدانی که انصار در سقیفه اجتماع کردهاند؟[3]
چرا بقیه از قضیه بیخبر بودند؟ چرا به علی (علیهالسلام) چیزی گفته نمیشود؟ چرا عباس بن عبدالمطلب نباید چیزی از قضیه بفهمد؟ به فرض كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آن قدر توصیه و سفارش به وصایت علی (علیهالسلام) نكرده بود. به فرض قضیه غدیر دو ماه پیش را فراموش كرده باشند. به فرض كه پیكر مطهر رسول خدا بیغسل و كفن رها شود و كسی حتی برای تسلیت به فاطمهاش (سلاماللهعلیها) نیاید، اهمیتی نداشته باشد.
به راستی! در آن لحظات حساس مشورت با اهل بیت پیامبر لازم نبود؟ آنها این قدر غریبهاند؟ عمر در سقیفه هم، دستبردار نیست و خشونت همیشه چاشنی كارش است. در سقیفه نیز دست از تهدید و ارعاب برنمیدارد. حباب بن منذر به عمر و دار دستهاش اشاره میکند و خطاب به انصار میگوید: «فانه باسیافكم دان لهذا الدین من دان ممن لم یكن یدین» اینان همان كسانی هستند كه حاضر نبودند در مقابل این دین سر تسلیم فرود آورند و از ترس شمشیرها شما بود كه تسلیم شدند. با ورود آنان به این جمع، ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت میکند. این سخنان، با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی (علیهالسلام) و عدم بیعت با غیر از او اشاره میکنند؛[4] ولی در نهایت افراد حاضر، ابوبکر، عمر و ابوعبیده را بهعنوان افراد شایسته برای این مقام معرفی میکنند. این دو تن طی سخنانی با پیشنهاد ابوبکر برای خلافت مخالفت میکنند.[5]
به گزارش منابع تاریخی، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است که: «در این لحظه سروصدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده میشد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود. این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آنکه دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی که از رقبای سعد بن عباده بود، پیشدستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد.[6]
پس از این اتفاق، هجوم افراد حاضر در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز میشود تا جایی که از شتاب افراد، این احتمال وجود داشته است که سعد بن عباده که بیمار بود، زیر دست و پای آنها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد میشود که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان میرسد.[7]
علی (علیهالسلام)، اهل بیت پیامبر به همراه برخی از مهاجرین و انصار با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند که بنا بر نقلهای تاریخی، شاخصترین آن افراد عبارتند از: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب.[8]
در روز سقیفه، علی (علیهالسلام) با ابوبکر بیعت نکرد و پس از آن در خصوص پذیرش بیعت و همینطور در مورد زمان بیعت او، میان مورخان، اختلاف نظر وجود دارد. شیخ مفید معتقد است که «نظر محققان شیعه و عقیده حق این است که امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هرگز با ابوبکر بیعت نکرد.»[9]
شورای سقیفه منهای مشورت
بخاری جریان سقیفه را به روایت از عمر میگوید که بعد از برخاستن نمایندهای از هر دو گروه مهاجر و انصار در سقیفه و تلاش هر کدام برای نشان دادن حقّانیّت خویش جهت کسب مقام جانشینی و بعد از اینکه هیچیک از دو گروه، حاضر به کنار کشیدن از موضع خویش نشدند، یکی از انصار برخاسته و پیشنهاد میکند که از هر گروه نمایندهای برای خلافت وجود داشته باشد؛ این طرح نیز با مخالفت شدید مواجه میشود؛ آنگونه که سروصدا بالامیگیرد. به گفتهی عمر در این حین و در اوج بگومگوها و اختلافات، او به ابوبکر میگوید: «دستت را درازکن تا با تو بیعتکنم.» او هم دستش را پیش میآورد. پس از آن به سوی سعد بن عباده هجوم میبرند؛ ... عمر در انتهای صحبت خود میگوید: «بعد از همه این حرفها، اگر کسی بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردی به خلافت بیعت کند، نه از او پیروی کنید و نه از بیعت گیرنده، که هر دو مستحقّ کشتهشدن هستند!»[10]
پینوشت:
[1]. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج1، ص22.
[2]. تاریخ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، اروپا، در ذکر حوادث سال 11 هجری، ج1، ص838.
[3]. تاریح طبری، ج2، ص456.
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج2، ص13.
[4]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج2، ص325.
تاریخ طبری، ج2، ص458.
[5]. طبری، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، ۱۳۸۷ق، ج3، ص206.
[6]. طبری، تاریخ الطبری، ج3، ص206.
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج2، ص327.
[7]. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ ق، ج1، ص27.
[8]. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج2، ص124.
[9]. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۴۰ و ۵۶ به بعد.
[10]. صحیح بخاری، ج8، ص27و28.
افزودن نظر جدید