آیا ذوالقرنین پیامبر بود؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیشتر در این زمینه سخن گفتیم که اصل تطبیق کورش و ذوالقرنین، دیدگاهی است که امروزه، مردود و غیر قابل پذیرش است.
بنگرید به: پیرامون ذوالقرنین
گذشته از این، طبق اخبار وارده از پیشوایان دینی، ذوالقرنین، پیامبر نبود. بلکه بندهی صالح خدا بود. از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: «اِنَّ ذي القَرنَين لَم يَكُن نَبيّاً وَ لكِنَّهُ كانَ عَبداً صالِحاً أحَبَّ اللهَ فَأحَبَّهُ، وَ ناصَحَ لِلّهِ فَناصَحَهُ...[1] ذوالقرنین پیامبر نبود. بلکه بندهی صالح خدا بود. خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت. برای خدا خیرخواهی کرد. پس خدا هم برای او خیرخواهی کرد». و مانند همین حدیث از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم نقل شده که فرمودند: «عن ذي القرنين... لم يكن نبيا... و لكنه كان عبدا أحب الله فأحبه[2] از ایشان درباره ذوالقرنین سؤال شد. پس فرمودند که او پیامبر نبود. بلکه بندهی خوب خدا بود که خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت.» از سویی در الکافی شیخ کلینی هم روایت است از قول امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که ذوالقرنین پیامبر نبود. بلکه عالِم و محدّث بود؛ یعنی ملائکه بر او الهام میکردند.[3] همین معنی را شیخ صدوق در «معانی الاخبار» و «علل الشرایع» آورده است.[4] ایضاً شیخ طبرسی که تصریح کرده اند ذوالقرنین از علمای صالح بود. نه از انبیاء.[5]
در این میان، برخی میگویند که چون در سوره کهف آمده «که ما به ذوالقرنین چنین گفتیم» پس این به معنی وحی و نشان نبوت ذوالقرنین است. در پاسخ میگوییم که خدا با ابلیس هم تکلم کرده، به او امر و نهی کرده است.(اعراف: 12-18؛ صاد: 75-82) پس شیطان هم پیامبر است؟! همچنین خدا به مادر موسی (علیه السلام) هم وحی کرد که گهواره فرزندت را درون آب بیانداز. (قصص: 7) آیا مادر موسی هم پیامبر بود؟ خداوند میگوید که ما به زنبور عسل هم وحی میکنیم (سوره نحل، آیه 68) حال این دال بر نبوت است؟ در کلام اهل بیت آمده که ذوالقرنین محدث بود. یعنی اینکه خدا میگوید به ذوالقرنین چنین و چنان گفتیم، به معنیِ الهام قلبی یا تکلم ملائکه با اوست. نه به معنی نبوت. ایضاً هنگامیکه فرعون به انتهای کجراهه میرسد، خدا با او میگوید: فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً... (سوره یونس، آیه 92)
پس هر سخن گفتنی، دال بر نبوت نیست.
پینوشت:
[1]. شیخ حویزی، تفسير نور الثقلين، قم: انتشارات اسماعيليان، 1415 هجری قمری، ج 3، ص 294 ؛ ابو منصور احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، نشر مرتضى مشهد مقدس، 1403 هجرى قمری، ج 1، ص 229.
[2]. شیخ حویزی، همان.
[3]. شیخ کلینی، الکافی، تهران: انتشارات دار الکتب اسلامیه، 1365، ج 1، ص 269-271.
[4]. شيخ صدوق، معاني الأخبار، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1361، ص 207؛ شيخ صدوق، علل الشرائع، انتشارات مكتبة الداورى قم، ج 1، ص 39-40.
[5]. ابومنصور طبرسی، الاحتجاج، ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانى، تهران: نشر مرتضوی، ج 2، ص 398.
دیدگاهها
saman
1396/10/04 - 17:03
لینک ثابت
کانال تلگرامی نقد و بررسی
افزودن نظر جدید