افسانه خواستگاری امیرالمومنین(ع) از دختر ابوجهل

  • 1396/01/17 - 00:36

برخی از اهل سنت، نوک پیکان روایتی را که خشم حضرت فاطمه(علیها السلام) را مساوی با خشم خدا و رسولش می‌داند به سوی امیرالمومنین(علیه‌ السلام) منحرف کردند و با ساختن و جعل روایات متعدد، خواستند علی(علیه‌ السلام) را خشمگین کننده‌ی حضرت زهرا و پیامبر(علیهما السلام) و مخاطب حدیث «فاطمة بضعة منی من اغضبها فقد اغضبنی» جلوه دهند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حدیث «فاطمة بضعة منی، فمن أغضبها فقد أغضبنی» یکی از احادیث متواتر نزد شیعه و سنی است که هیچ خدشه‌ای نمی‌توان در اعتبار و دلالت آن وارد کرد.[1] در مقاله قبل بیان کردیم که غضب حضرت زهرا (علیها السلام) از ابوبکر و عمر، در صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب معتبر اهل سنت ذکر شده است. از این‌رو بر طبق این حدیث، آنان با آزار رساندن به حضرت فاطمه (علیها السلام) پیامبر را آزار رسانده و با خشمگین ساختن او پیامبر را غضبناک کرده‌اند و کسانی‌که پیامبر را آزار رسانند، ملعون حق و مستحق عذاب الیم خداوند هستند. متقدمین اهل سنت برای تبرئه ابوبکر و عمر از غضب حضرت زهرا (علیها السلام) تلاش‌ها و توجیهات مختلفی کردند تا بدین وسیله، این لکه‌ی ننگ آزار رساندن به «بضعة الرسول» را از خلیفه اول و دوم بزدایند. 

از جمله تلاش‌های آنان این است که با جعل احادیث مختلف، سعی کردند مخاطب و منظور پیامبر (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) در روایت «فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی» را امیرالمومنین (علیه‌ السلام) جلوه داده و بگویند: علی (علیه‌ السلام) نيز فاطمه را اذيت و وى را به غضب آورد و در واقع مخاطب اصلی سخن رسول الله (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) اوست نه شیخین؛ زیرا که علی با وجود داشتن فاطمه، قصد ازدواج مجدد داشت و از دختر ابوجهل خواستگاری کرده و بدین خاطر، فاطمه و رسول خدا (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) را اذیت کرده و سبب خشم آنان شده است و از شدت خشم ایشان بود که ناچار شد دست از این کار بردارد. ابن تیمیه عالم حنبلی اهل سنت حتی پا را فراتر گذاشته و می‌گوید: «اصلا غرض علی از تجدید فراش این بود که به فاطمه آزار و اذیت برساند.»[2]
پیشوایان اهل سنت برای این تحریف واقعیت، روایات متعدد مختلفی را جعل کردند و در منابع خود به وفور آوردند و بر روی آن مانور دادند. ما در ابتدا، اصل روايت را از صحیح بخاری به عنوان صحیح‌ترین کتاب حدیثی اهل سنت نقل کرده و سپس به نقد آن خواهیم پرداخت.

داستان خواستگاری امیرالمومنین(علیه‌السلام) از دختر ابوجهل در صحیح بخاری

1. بخاری در کتاب الخمس آورده است: «ابن شهاب زهرى گويد: پس از بازگشت كاروان اهل بيت از اسارت شام به شهر مدينه، مسور بن مخرمه نزد علی بن حسین [امام سجاد (علیه‌ السلام)] آمد و گفت: آيا كارى هست كه به من فرمان دهى تا انجام دهم؟
فرمود: نه!
مسور گفت: آيا شمشير رسول خدا را به من مى‌دهی؟ من مى‌ترسم كه اين قوم به سبب آن، بر تو مسّلط شوند. به خدا سوگند! اگر آن را به من بدهى، هيچ‌گاه دست آنان به آن نخواهد رسيد، مگر جانم را بگيرند، علی از دختر ابوجهل خواستگارى كرد، پيغمبر را بر منبر ديدم كه در اين‌باره سخن مى‌گفت در حالی‌که من نوجوانى بودم كه به حد بلوغ رسيده و محتلم مى‌شدم؛ شنيدم که مى‌فرمود: فاطمه از من است و من مى‌ترسم در دينش دچار فتنه شود، سپس يادى كرد از دامادش كه از بنى عبد شمس بود و از او ستايش كرد و فرمود: با من با صداقت سخن مى‌گفت و به وعده‌اش وفا مى‌كرد، من نمى‌خواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام كنم؛ ولى به خدا سوگند! بدانيد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يك‌جا با هم جمع نمى‌شوند.»[3]

2. بخاری در كتاب المناقب به هنگام ذكر دامادهاى پيامبر، از جمله ابوالعاص بن ربيع اين‌گونه آورده است: «زهرى نقل مى‌كند كه گويد: على بن الحسين براى من از مسور بن مخرمه روايت كرد كه او گفت: علی به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنيد، نزد پدر آمد و عرض كرد: خاندان تو چنين مى‌پندارند كه تو به خاطر دخترانت، ناراحت و خشمگين نمى‌‌شوی، اینک علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) فرمود: ابوالعاص بن ريبع را به دامادى پذيرفتم، چون صادق و راست‌گو بود، همانا بدانيد فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چيزى ناراحتش كند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) و دختر دشمن خدا در يك‌جا جمع نمى‌شوند. پس از اين بود كه علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد.»[4]
در این حدیث، دلیل با خبر شدن رسول خدا (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) شکایت فاطمه (علیها‌ السلام) از علی (علیه‌ السلام) بیان شده، که قصد خواستگاری از دختر ابوجهل را داشت، ولی با برخورد جدی رسول الله عقب‌نشینی کرده و منصرف شد. قال: «فسکت علی عن ذلک النکاح و ترکه.»

3. هم‌چنین در کتاب النکاح آورده است: «ابن ابى مَليكه، از مسور بن مخرمه روايت مى‌كند كه گويد: از پيامبر خدا (صّلى‌ الّله‌ عليه‌ و آله) شنيدم كه بر فراز منبر مى‌فرمود: فرزندان هشام بن مغيره[5] اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند، اجازه نمی‌دهم، اجازه نمی‌دهم، اجازه نمی‌دهم، مگر آن‌كه علی بخواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج كند. فاطمه پاره تن من است، هر چه او را ناراحت كند، مرا ناراحت خواهد كرد، هرچه او را بیازارد، مرا خواهد آزرد.»[6]

این مجموعه‌‌ای از داستان‌هایی بود که در صحیح بخاری در مورد افسانه خواستگاری امیرالمومنین (علیه‌السلام) از دختر ابوجهل آمده است. اما ما به یاری خداوند متعال نادرستی و کذب بودن تمام این احادیث را ثابت خواهیم کرد. 
در همه این روایات، رأس سلسله راویان، شخصی است به نام مسور بن مخرمه. همین‌که کذب راوی اصلی را مشخص سازیم ما را کفایت می‌کند و نیاز نیست به بررسی راویان دیگر در سلسله سند حدیث بپردازیم.

اشکالات سندی روایت:

1. مسور کودکی خردسال بود:

مسور در روایات خود ادعا می‌کند که من در زمانی قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل اتفاق افتاد، به سن بلوغ رسیده بودم و محتلم می‌شدم. با بررسی سال تولد او، کذب او را در بیان این داستان مشخص می‌سازیم. 
مسور بن مخرمه که گفته خودم از پیامبر شنیدم «سمعت رسول الله ص ...» به اتفاق همه رجالیون اهل سنت، او در زمان بیان خبر «فاطمة بضعة منی...» تنها 6 سال داشته است، زیرا او متولد سال دوم هجری است و زمانی را که برای واقعه خواستگاری نقل می‌کند، سال هشتم هجری است. برای اثبات این مطلب تنها به چند نمونه از کتب رجالی اهل سنت اشاره می‌کنیم: 
ابن حبان رجالی بزرگ اهل سنت می‌گوید: «او در سال دوم هجری در مکه متولد شده است.»[7] ابن اثیر نیز تاریخ تولد «مسور» را سال دوم هجری می‌داند.[8] جمال الدین مزی می‌نویسد: «او دو سال پس از هجرت در مکه متولد شد و در اواخر سال هشتم هجری یعنی سال فتح مکه، به مدینه آمد در حالی‌که کودکی 6 ساله بود و مروان نیز در همین سال با او به دنیا آمد.»[9] ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب تهذیب التهذیب همین مطلب را بیان می‌کند[10] و در کتاب «الاصابة» به نقل از یحیی بن بکیر می‌نویسد: «او در مکه دو سال پس از هجرت متولد شده است و در سال هشتم هجری بعد از فتح مکه به مدینه آمد، در حالی‌که پسر بچه‌ای 6 ساله و غیر بالغ بود.»[11] ابن سيد الناس نیز مى‌گويد: «مسور در زمان پيامبر (صّلى‌ الّله‌ عليه‌ و آله) به سن بلوغ نرسيده بود، زيرا او پس از ابن زبير به دنيا آمده بود. پس هنگام وفات پيامبر (صّلى‌ الّله‌ عليه‌ و آله) هشت ساله بود.»[12] تمام تواریخ معتبر اهل سنت قائلند که ایشان در حجة الوداع [سال دهم هجری] همراه پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) بوده و 8 سال سن داشته است. و روایاتی را از او در حجة الوداع نقل کنند.
پس مسور بنابر ادعای خودش که گفته: «أنا محتلم» در زمان وقوع داستان خواستگاری، بالغ بوده و از طرف دیگر، بر اساس تاریخ خود اهل سنت، مسور متولد سال دوم هجری است و در روز وقوع داستان 6ساله بوده است. لذا این داستان نمی‌تواند صادق باشد.

توجیه ابن حجر عسقلانی از عبارت «انا محتلم»
ابن حجر عسقلانی وقتی متوجه این مشکل شد، در صدد توجیه کلمه «محتلم» برآمد و آن را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کند که هیچ احدی از مورخین و فقها نگفته است. او می‌گوید: «سند و مأخذ حدیثی که مسور روایت کرده اشكال دارد؛ زيرا هيچ‌گونه اختلافى نيست كه مسور پس از هجرت به‌دنيا آمده و داستان خواستگارى از دختر ابوجهل، شش يا هفت سال پس از تولد مسور بوده است؛ پس چگونه محتلم مى‌شده است؟! البته احتمال دارد كه مقصود از محتلم شدن معناى لغوى آن؛ يعنى عقل باشد.»[13] و در «الإصابة» می‌گوید: «برخی سخن مسور را که گفته «أنا محتلم» به تاویل بردند و آن را از ریشه «حِلم» به کسر حاء گرفتند، نه از «حُلم» به ضم حاء؛ و مقصودشان از این تاویل این بود که او عاقل و ضابط احادیثی است که فراگرفته است.»[14] قسطلانی نیز در «ارشاد الساری» دقیقا همین تاویل را نقل می‌کند.[15]

پاسخ به توجیه ابن حجر
ما در جواب ابن حجر می گوییم: اولا: گفتن محتلم و اراده كردن عقل، خلاف لغت و عرف است. ايشان يك مورد به ما نشان بدهد كه كلمه احتلام به معنای عقل آمده باشد.
ثانیا: بر فرض كه «احتلام» در لغت به معناى درك و عقل نيز آمده باشد، ولی بر مسور بن مخرمه قابل تطبيق نيست و نمی‌شود گفت که مسور در شش سالگی به کمال عقل و نبوغ رسیده؛ زیرا طبق روايت صحيح مسلم، در همان زمانى كه او در مدينه بوده، از درك مسائل ابتدايى بی‌بهره بوده است؛ از جمله آن‌كه، عورت خود را از مردم و حتى از رسول خدا (صلى‌ الله‌ عليه‌ و آله) نمى‌پوشانده است و باك نداشته است كه برهنه در ميان مردم راه برود. از اين‌رو، چگونه مى‌توان بلوغ او را در شش سالگی، به بلوغ عقلی، توجيه نمود. زیرا در صحيح مسلم آمده: «مسور مى‌گويد: سنگ بزرگى برداشته بودم تا [برای ساخت مسجد] ببرم، لنگ از كمرم باز شد و نتوانستم سنگ را زمين بگذارم و همين‌طور به راه خود ادامه دادم تا اين‌كه به جايى كه بايد سنگ را مى‌گذاشتم، رسيدم، رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) فرمود: نزد لباست برگرد و آن را بگير و لخت راه نرو.»[16]
لذا از إبن حجر می‌پرسیم: چگونه بنابر قول شما ممکن است کودکی شش ساله، كمال عقل را داشته باشد، اما در منظر مردم و پيامبر اكرم (صلی‌ الله‌ عليه‌ و آله) لخت راه برود؟

2. مسور از دشمنان حضرت علی(علیه‌السلام)

مسور یکی از دشمنان سرسخت امیرالمومنین (علیه‌السلام) و حامیان خوارج محسوب می‌شود که در مقاله بعدی به تفصیل به این موضوع خواهیم پرداخت. حال، چگونه می‌شود روایت چنین شخصى با این دشمنی عمیق با علی (علیه‌ السلام) را بر علیه حضرت پذیرفت؟! بدیهی است که دشمنان امیرالمومنین (علیه‌السلام) برای تخریب چهره‌ی ایشان به هر امری متمسک شوند تا جایگاه و منزلت او را در نزد عموم مردم پایین‌تر بیاورد. 

پس اولین اشکال و شاهد دروغ بودن خبر، اعتراف به محتلم بودنِ ناقل خبر، در سن شش سالگی است که از محالات است، و دومین اشکال نیز دشمنی ناقل خبر با امیرالمومنین (علیه‌ السلام) است که به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.[17]

پی‌نوشت: 

[1]. ر.ک: تواتر روایت «فاطمة بضعة منی....».
[2]. «... علی (رضی‌الله‌عنه) کان قصده أن یتزوّج علیها (فاطمة)، فله فی أذاها غرض...». منهاج السنة، ابن تیمیه حرانی، طبع بولاق، ج2، ص171.
[3]. صحيح البخاری، پیشین، ج3، ص1132، ح2443؛/ و شبیه همین روایت در صحیح مسلم باب فضائل حضرت زهرا آمده است. صحيح مسلم، مسلم النيشابورى، بيروت، مؤسسه عز الدين، چاپ اول، سال ١٤٠٧، ج5، ص٥٣-٥٥؛/ و سنن ابى داوود، ابوداود سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر ازدى سجستانى(م275ق)، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، ١٤١٦ق، ج٢، ص٩١-٩٢، ح ٢٠٦٩ و ٢٠٧١؛/ و مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانی(م241ق)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001م،  ج31، ص240، ح18926، متن کتاب؛/ و كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علی بن حسام الدين ابن قاضي خان القادری الشاذلی الهندي البرهانفوری الشهير بالمتقی الهندی(م975هـ)، المحقق: بكری حيانی و صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق-1981م، ج12، ص106، ح34212، متن کتاب.
[4]. صحيح البخاری، پیشین، ج3، كتاب فضائل الصحابة، باب16، باب ذِكْرُ أَصْهَارِ النَّبِی(صلى‌الله‌عليه‌وسلم) مِنْهُمْ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِيعِ، ص1364، ح3523؛ و صحیح بخاری (الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله)، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق، ج۵، ص۲۲؛/ و سنن ابن ماجه، ابن ماجة القزوينى و بهامشة مصباح الزجاجه للبوصيرى، بیروت، دار الجيل، چاپ اول، ١٤18م، ج3، ص٤١٣، ح١٩٩٩؛/ و مسند احمد، پیشین، ج31، ص226، ح18911، ص227، ح18912؛/ و کنزالعمال، پیشین، ج13، ص678، متن کتاب.
[5]. نام ابوجهل، ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی است که در سن 71 سالگی در جنگ بدر در سال دوم هجری، بدست سپاه اسلام کشته شد. بر خلاف تصور اشتباه مردم، او اصلا عموی پیامبر نیست چرا که پیامبر از تیره بنی هاشم است و او از تیره بنی مخزوم است. پیامبر برای اینکه عکرمة بن ابی جهل که پس از فتح مکه اسلام آورد آزرده نشود مسلمانان را از سبّ ابی جهل منع نمود. الاستیعاب،  یوسف‌ بن‌ عبد الله معروف به ابن‌ عبدالبر اندلسی، محقق: علی‌ محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1992م، چاپ اول، ج3، ص1082.
[6]. صحيح البخاری، بیروت، پیشین، ج5، كِتَاب النِّكَاحِ، بَاب ذَبِّ الرَّجُلِ عن ابْنَتِهِ في الْغَيْرَةِ وَالْإِنْصَافِ، ص2004، ح4932؛/ و شبیه همین روایت در صحیح مسلم و سنن ترمذی باب فضائل حضرت زهرا و نیز در سنن ابن ماجه در باب نکاح، آمده است. صحيح مسلم، مؤسسه عز الدين، پیشین، ج5، ص٥٣-٥٥؛/ و سنن ترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، بيروت، دار الفكر، ج5، ص٤٦٤ و ٤٦٥، حدیث شماره هاى ٣٨٩٣ و ٣٨٩٥؛/ و سنن ابن ماجه، پیشین، ج3، ص٤١٢، ح١٩٩٨؛/ و مسند احمد، پیشین، ج31، ص240، ح18926، متن کتاب؛/ بخاری شبیه همین روایت سوم را در باب «شقاق و جدايى» از كتاب طلاق آورده و مسلم و ابی داود نیز آن‌را نقل کرده‌اند. صحیح بخاری، پیشین، ج3، کتاب الطلاق، ص١٣٦٤، ح٣٥٢٣؛/ و صحیح مسلم (المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله)، محقق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۴، ص۱۹۰۲؛/ و سنن أبی‌داود، محقق: محمد محی‌الدین عبد‌الحمید، المکتبة العصریة، بیروت، بی‌تا، ج۲، ص۲۲۶؛/ و کنزالعمال، پیشین، ج12، ص106، ح34213، متن کتاب.
[7]. «المسور بن مخرمة بن نوفل بن اخت عبد الرحمن بن عوف کنیته ابو عبد الرحمن کان مولده بمکة السنة الثانیة من الهجرة».  مشاهير علماء الأمصار وأعلام فقهاء الأقطار،  أبو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ التميمی الدارمی البُستی(م354ق)، محقق: مرزوق على ابراهيم، مصر، مدینة المنصورة، دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع، چاپ اول، 1411ق-1991م، ص43.
[8]. اسد الغابه، عز الدين أبوالحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيبانی الجزری معروف به ابن الأثير(م630ق) بیروت، دار الفكر، 1409ق-1989م، ج4، ص399، رقم: 4919.
[9]. تهذيب الكمال فی أسماء الرجال، جمال الدین أبو الحجاج يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف القضاعي الكلبي الْمِزِّيّ(م742ق)، المحقق: د. بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق-1980، ج27، ص583، رقم: 5967.
[10]. تهذیب التهذیب، أبوالفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی(م852ق) بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1404 - 1984 م، ج10، ص138؛ همان، تحقیق: ابراهیم الزیبق و عادل مرشد،  بیروت، موسسة الرسالة، ج5، ص79، تصویر کتاب.
[11]. الإصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1415ق، ج6، ص94، رقم: 8011؛ همان، تحقيق: علی محمد البجاوی، بيروت، دار الجيل، چاپ اول، 1412ق-1992م ج6، ص119.
[12]. فتح البارى فى شرح البخارى، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، ١٤١٠ق، ج9، ص409.
[13]. وهو مشكل المأخذ لان المؤرخين لم يختلفوا أن مولده كان بعد الهجرة وقصة خطبة علي كانت بعد مولد المسور بنحو من ست سنين أو سبع سنين فكيف يسمى محتلما فيحتمل انه أراد الاحتلام اللغوي وهو العقل والله تعالى أعلم. تهذيب التهذيب، دارالفکر، پیشین، ج10، ص137.
[14]. و قد تاول بعضهم ان قوله محتلم من الحِلم بالکسر لا من الحُلم بالضم یرید انه کان عاقلاً ضابطاً لما یتحمله». الاصابة، فی تمییز الصحابة، پیشین، ج6، ص94.
[15]. إرشاد الساری لشرح صحيح البخاری، شهاب الدين أبوالعباس أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبدالملك القسطلانی القتيبی المصری(م923ق)، مصر، المطبعة الكبرى الأميرية، چاپ هفتم، 1323ق، ج3، ص218.
[16]. المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وسلم)[صحیح مسلم]، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوری(م261ق)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحياء التراث العربی، ج1، كتاب الحيض، باب الاِعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَةِ، ص268، ح341، متن کتاب.
[17]. ر.ک: مقاله «دروغ بزرگی با عنوان خواستگاری حضرت علی از دختر ابوجهل».

نویسنده: مصطفی عباسی هرازی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.