دروغ بزرگی با عنوان خواستگاری حضرت علی از دختر ابوجهل

  • 1396/01/17 - 00:31

مسور بن مخرمه که راوی اصلی افسانه خواستگاری امیرالمومنین از دختر ابوجهل است، در زمان وقوع داستانی که ادعایش کرده، 6 ساله بوده، و یکی از دشمنان طراز اول حضرت علی(ع) است، او با معاویه همکاری داشت و با ذکر نام او بر وی درود می‌فرستاد و با عبدالله بن زبیر ارتباط تنگاتنگ داشته طوری‌که ابن زبیر کاری را بدون مشورت او انجام نمی‌داد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روایت «فاطمة بضعة منی....» یکی از فضائل اختصاصی فاطمه زهرا (علیها السلام) است که نزد شیعه و سنی، به‌طور متواتر نقل شده است. اما برخی از متقدمین اهل سنت، در شأن صدور این حدیث، تحریف ایجاد کرده تا احیاناً با این عمل، پای کسانی را که دستشان به خون حضرت آلوده است، از شمول و گستره‌ی مدلول این حدیث خارج سازند؛ زیرا بر مبنای این روایات متواتر، کسی‌که فاطمه (علیها السلام) را آزار رساند، به پیامبر (صلی الله علیه و آله) آزار رسانده و کسی‌که او را به خشم آورد خدا و رسولش را به خشم آورده است. از آن‌جا که خلفا، در جریان غصب خلافت و نیز غصب فدک و ممانعت ایشان از ارثش و اهانت و هتک حرمت ایشان، حضرت را به خشم آوردند، قطعاً مشمول این حدیث خواهند بود؛ ولیکن مدافعان حریم خلفا، برای پاک‌سازی چهره‌ی خلفا از این اتهام، محمل و جایگاه حدیث را از موضع اصلیش خارج کرده و در شأن صدور این حدیث تحریف ایجاد کردند؛ چنان‌که با جعل روایات مختلف، می‌گویند: این علی (علیه السلام) بود که فاطمه (علیها السلام) را به خشم آورد، زیرا او قصد ازدواج مجدد و آوردن هوو بر سر فاطمه (علیها السلام) را داشته و در این راستا از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است و از همین‌رو هم فاطمه را و هم پیامبر را خشمگین ساخت و پیامبر حدیث «فاطمة بضعة منی...» را در خطاب به علی فرمود و وقتی علی با مخالفت شدید پیامبر و فاطمه (علیهما السلام) روبرو شد، دست از این عمل برداشت.

بررسی سندی حدیث:
اشکال اول: کودک بودن راوی

ما در مقاله قبلی در بررسی سندی حدیث، یکی از شواهد جعلی بودن این اخبار را به‌طور مفصل بیان داشتیم و گفتیم که مسور بن مخرمه که ناقل این خبر جعلی است و در جاهای مختلف این داستان را نقل کرده است، مدعی بوده که در زمان وقوع داستان، بالغ بود در حالی‌که طبق نقل همه‌ی ارباب سیره و رجال، او در سال دوم هجری به‌دنیا آمده و در زمان وقوع آن ماجرا تنها یک کودک 6 ساله بود، نه یک فرد بالغ. پس اولین نشانه‌ی دروغ‌گویی او، عدم تناسب سنی او با ادعای بلوغش می‌باشد.

دوم: مسور از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)

مسور بن مخرمه، از دشمنان اهل بیت (علیهم‌ السلام) بود. او کسی بود که در حضور معاویه از حضرت علی (علیه‌ السلام) بدگویی می‌کرد. براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمه با اهل بیت (علیهم ‌السلام) همین بس که خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مى‌دانستند. خوارج با او رفت و آمد و مذاكرات خصوصى داشتند. آن‌ها مذهب و نظرات او را پذيرفته و خود را به او منسوب مى‌كردند.[1] ذهبى در ترجمه مسور بن مخرمه مى‌نویسد: «خوارج او را تحویل گرفته و از خودشان مى‌دانستند.»[2]
هم‌چنین او به بنى اميه به‌ويژه شخص معاويه ارادتى ويژه دارد، به حدى که هر وقت نام معاویه را مى‌شنید، بر او درود مى‌فرستاد. ذهبى در سیر اعلام النبلاء در این‌باره مى‌نویسد: «عروة بن زبیر گفت: از مسور نام معاویه را نشنیدم، مگر در حالی‌که با ذکر نام معاویه بر او درود می‌فرستاد.»[3]

هم‌چنین او از مریدان خاص عبدالله بن زبیر و از لشکریان او بود که در حمله یزید به مکه مکرمه، با سنگى که از منجنیق سربازان یزید پرتاب شده بود، به همراه تعدادى دیگر کشته شد و حتی پس از مرگش ابن زبیر غسل و تشییع او را بر عهده گرفت و حتی سپاهیان شامی نیز که برای تصرف مکه آمده بودند، پشت سر عبدالله بن زبیر بر نعش مسور نماز خواندند.[4] کسی‌که از مریدان و خاصان ابن زبیر باشد، وضعش نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) مشخص است؛ چون حال عبدالله بن زبیر در دشمنی و کینه‌اش با اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً با حضرت علی (علیه‌ السلام) بر کسی پوشیده نیست.

دشمنی ابن زبیر با اهل بیت(علیهم السلام)

ابن زبیر از شاخص‌ترین و بزرگ‌ترین دشمنان امیرالمومنین (علیه السلام) است. او یکی از عناصر اصلی به‌راه انداختن جنگ جمل بر علیه امیرالمومنین (علیه ‌السلام) بوده و فرماندهی پیاده نظام را در این جنگ بر عهده داشت. او با سخنان خود زبیر و عایشه را هر چه بیشتر بر علیه امیرالمومنین (علیه السلام) تحریک می‌کرد و خودش نیز طبق نقل تاریخ، در این جنگ حدود سی زخم برداشته است.[5]
بغض و کینه او نسبت به اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) تا بدان‌جا پیش رفت که حتی صلوات را از خطبه‌های نماز جمعه حذف نمود. چنان‌که‌ بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد: «از زشت‌کاری‌هاى عبدالله بن زبیر نام نبردن از رسول خدا (صلی الله علیه و آله‌) در خطبه‌هایش بود؛ هنگامى‌که علتش را جویا شدند، گفت: برخى از منسوبین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آدم‌هاى بدى هستند؛ چون از شنیدن نامش گردن‌ها دراز کرده، خوشحال شده و بر خود مى‌بالند.»[6] 
همو بود که بنى هاشم را در مكّه در شعب ابوطالب محاصره كرد، كه يا با او بيعت كنند، يا آماده مرگ شوند، و همو بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره او فرمود: «وای بر مردم از دست تو.»[7] و همو بود که پس از تسلطش بر مکه، خوارج با او بیعت کردند.[8]

اميرمؤمنان، على (عليه السلام)، در سخن كوتاه و معروف خود فرمود: «ما زال الزبير رجلا منا أهل البيت، حتى نشأ ابنه المشؤوم عبداللّه.[9] زبير همواره از ما اهل بيت بود، تا اين‌كه پسر ناخجسته او عبداللّه، بزرگ و جوان شد.»

همراهی مسور با ابن زبیر نشانه‌ی دشمنی او با اهل بیت(علیهم السلام)

همین ابن زبیر که از دشمن‌ترین دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بود، هیچ امری را بدون مشورت مسور بن مخرمه انجام نمی‌دهد.[10] وقتی مسور با چنین شخصی که بدین‌گونه در اوج دشمنی با اهل بیت (علیهم‌ السلام) است، همکاری می‌کند و مشاور او می‌گردد و نظراتش مورد پذیرش ابن زبیر قرار می‌گیرد و در سپاه او کشته می‌شود؛ پس مشخص است که حال مسور با اهل بیت (علیهم السلام) چگونه است!
حال، آیا روایت چنین شخصى با این دشمنی عمیق با اهل بیت (علیهم‌‌السلام) را مى‌توان بر علیه امیرالمومنین (علیه‌السلام) پذیرفت؟! پرواضح است که دشمن به‌خاطر عمق کینه‌اش هرگز عادلانه در مورد حریفش قضاوت نمی‌کند و بسا برای ریختن آبرو و پایین ‌آوردن مقام و منزلت امیرالمومنین (علیه السلام) در نزد مردم به چنین جعلیاتی دست زده باشد.

نشانه‌ای دیگر از دشمنی مسور با اهل بیت(علیهم السلام)

جالب این است که طبق نقل بخارى،[11] مسور بن مخرمه، داستان خواستگاری امیرالمومنین (علیه السلام) از دختر ابوجهل را زمانى به امام سجاد (علیه‌ السلام) یادآورى مى‌کند که آن حضرت به تازگى از اسارت شام برگشته و مصیبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگینى مى‌کند. آیا در زمانى که امام زین العابدین (علیه‌السلام) نیاز به تسلّی و دلدارى دارد، هیچ عاقلى به خودش اجازه مى‌دهد، با گفتن این سخنان، قلب او را بشکند؟!
بدین خاطر است که می‌توان به‌راحتی این سخنش را بر غرض‌ورزی و اذیت کردن امام سجاد (علیه السلام) حمل نمود؛ زیرا مسور ابتدا به امام می‌گوید شمشیر پیامبر را به من بده و وقتی مخالفت امام را می‌بیند، داستان خواستگاری حضرت علی (علیه‌السلام) از دختر ابوجهل را نقل می‌کند. بین این دو مساله [طلب شمشیر و نقل داستان خواستگاری،] هیچ‌گونه مناسبتی اصلاً دیده نمی‌شود که تقاضای شمشیر چه ارتباطی با جریان داستان خواستگاری دارد؟! و چرا مسور بدون هیچ مناسبتی جریان خواستگاری را برای امام نقل می‌کند؟! همین امر برخی علمای اهل سنت را به تکلف انداخته و وادار به توجیهاتی نموده است که خودشان نیز اعتراف دارند که این توجیهات، تكّلف و بی‌راهه است؛ چنان‌که ابن حجر عسقلانی و بدرالدین عینی توجیهات شمس الدین کرمانی صاحب کتاب الکواکب الدراری را نپسندیده و آن را رد کردند.[12]

سوم: عدم نقل این حدیث از دیگر صحابه

اینكه مسور گوید پيامبر اكرم (صلی ‌الله‌ عليه ‌وآله) به مسجد آمد و بالای منبر نشست و آن سخنان پر از خشم را در مورد علی و جریان خواستگاری‌اش گفت، می‌پرسیم چگونه است که از ميان آن همه مسلمان از مهاجر و انصار، تنها مسور و ابن زبیر[13] که کودک بودند اين روايت را نقل كرده‌اند؟!!! يا بايد بگوييد كه تنها آن‌دو فقط در مسجد بودند، يا اين‌كه ديگر صحابه هم بوده‌اند، ولی در نقل حدیث «فاطمة بضعة منی...» و شأن صدورش كوتاهی كرده‌اند يا [نستجير بالله] خيانت كرده‌اند و اين حديث را نخواسته‌اند نقل كنند. بنابراین اگر داستان خواستگاری این‌قدر مشهور بوده که پیامبر (صلی ‌الله‌ عليه‌ و آله) بر بالای منبر آشکارا بر علی (علیه السلام) انکار و نهی می‌کند، پس طبیعی است که دیگر صحابه که از آن دو کودک از جهت سن و درک و فهم بزرگ‌تر بودند نیز این خبر را نقل کنند؛ پس چرا ناقلین داستان تنها در این دو نفر منحصر شده است؟!!!

بسیار احتمال دارد از آن‌جا که ارتباط مسور و ابن زبیر بسیار تنگاتنگ بوده او این خبر را از مسور شنیده و به‌طور مرسل [یعنی با حذف نام مسور از سلسله روایت] نقل کرده باشد، نه آن‌که خود مستقیماً این خبر را از پیامبر (صلی ‌الله‌ عليه‌ و آله) شنیده باشد، زیرا ابوعیسی ترمذی این روایت را از ابن ابی ملیکه از ابن زبیر نقل کرده است، در حالی‌که بسیاری از اصحاب صحاح و مسانید این روایت را از ابن ابی ملیکه از مسور نقل کرده‌اند، گرچه ترمذی احتمال می‌دهد ابن ابی ملیکه از هر دو این روایت را شنیده باشد،[14] ولی این سخن ترمذی صرف یک احتمال است. به‌علاوه این‌که اگر بر فرض، ابن ابی ملیکه از هر دو نیز شنیده باشد، باز لازم نمی‌آید که ابن زبیر این داستان را خود مستقیماً دیده و آن سخنان را بی‌واسطه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده باشد، بلکه هم‌چنان احتمال قوی وجود دارد که او این داستان را از مسور شنیده باشد.

این احتمال آن‌جا قوی‌تر می‌شود که ابن ابی ملیکه از رواتی است که  از ابن زبیر در سال‌های پایانی عمرش روایت می‌کند؛ چون ابن ابی ملیکه از قرّاء مکّی است و ابن زبیر تا پیش از مرگ معاویه در مدینه ساکن بوده و پس از آن‌که یزید به حکومت رسید و از وی بیعت اجباری ‌خواسته ابن زبیر از مدینه به مکه مهاجرت کرد.[15] پس روشن است که ابن ابی ملیکه پس از آن‌که ابن زبیر به مکه آمده است، از او روایت می‌کند؛ ولیکن سابقه آشنایی مسور و ابن زبیر به همان مدینه و در عصر پیامبر و خلفا می‌رسد. پس امکان آن‌که ابن زبیر این داستان را از مسور شنیده و به‌طور مرسل برای ابن ابی ملیکه در اواخر عمرش نقل کرده باشد، بسیار بیشتر می‌شود.

بنابراین مسور بن مخرمه به‌عنوان تنها کسی‌که بخاری این داستان را از او روایت می‌کند و به‌عنوان کسی‌که در رأس سلسله روایات دیگر ناقلان این داستان است، نه‌تنها مورد وثوق نیست، بلکه شواهد متعددی بر کذب و دروغ‌گویی او در جعل این داستان وجود دارد که به برخی از آن شواهد و مشکلات دلالی و محتوایی حدیث در مقاله بعدی اشاره می‌کنیم.

پی‌نوشت:

[1]. ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، ١٤١٥ق، ج10، ص 138.
[2]. «قال الزبیر بن بکار: وكانت الْخَوَارِجُ تَغْشَاهُ وَتُعَظِّمُهُ وَيَنْتَحِلُونَ رَأْيَهُ، حَتَّى قُتِلَ تلك الأيام».  شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبی(م748ق)، تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام، المحقق: الدكتور بشار عوّاد معروف، دار الغرب الإسلامي، چاپ اول، 2003م، ج2، ص717، متن کتاب؛/ و همو، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413ق، ج3، ص391؛/ و سیر اعلام النبلاء، طبع قاهره، دارالحدیث، 1427ق-2006م، ج4، ص414، رقم:282، متن کتاب.
[3]. «و كان يثني و يصلي علي معاوية، قال عروة: فلم أسمع المسور ذکر معاویة إلا صلى علیه». سير أعلام النبلاء، طبع الرسالة، پیشین، ج3، ص392؛ و طبع دارالحدیث، پیشین، ج4، ص414، رقم:282، متن کتاب؛/ و تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 246، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
[4]. شمس الدین ذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الكتاب العربی، چاپ اول، 1407ق-1987م، ج5، ص245،؛/ و عز الدين أبوالحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيبانی الجزری معروف به ابن الأثير(م630ق)، اسد الغابة، بیروت، دار الفكر، 1409ق-1989م، ج4، ص399، رقم: 4919/ و تهذيب الكمال فی أسماء الرجال، جمال الدین أبو الحجاج يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف القضاعي الكلبي الْمِزِّيّ(م742ق)، المحقق: د. بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق-1980، ج27، ص583، رقم: 5967، متن کتاب؛/ و « أَصابَ الْمِسْوَرَ حَجَرُ الْمَنْجِنيقِ، ضُرِبَ الْبَيْتُ فَانْفَلَقَ مِنْهُ فَلْقَةٌ، فَأَصَابَتْ خَدَّ الْمِسْوَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي، فَمَرِضَ مِنْهَا أَيَّامًا، ثُمَّ مَاتَ فِي الْيَوْمِ الَّذِي جَاءَ فِيهِ نَعْيُ يَزِيدَ..... فَكَانَ ابْنُ الزُّبَيْرِ لا يُفَارِقُهُ بِمَرَضِهِ حَتَّى مَاتَ، فَوَلِيَ ابْنُ الزُّبَيْرِ غُسْلَهُ، وَحَمَلَهُ فِيمَنْ حَمَلَهُ إِلَى الْحَجُونِ، وَإِنَّا لَنَطِأَ بِهِ الْقَتْلَى وَنَمْشِي بَيْنَ أَهْلِ الشَّامِ، فَصَلَّوْا مَعَنَا عَلَيْهِ». تاریخ الاسلام، پیشین، ج2، ص717، متن کتاب؛ همان، ج2، ص593/ و سير أعلام النبلاء، دار الحديث، پیشین، 1427ق-2006م، ج4، ص415، رقم: 282.
[5]. إبن أبی الحديد المعتزلی(م۶۵۶ق)، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، ‌دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۲۶۵.
[6]. «کان من أعظم ما أنکر على عبد الله بن الزبیر ترکه ذکر رسول الله صلى الله علیه وسلم فی خطبته، وقوله حین کلم فی ذلک: إن له أهیل سوء إذا ذکر استطالوا ومدوا أعناقهم لذکره». أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُری(م279ق)، جمل من أنساب الأشراف، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلی، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417ق-1996م، ج7، ص133، متن کتاب؛/ و  نیز ابن ابی الحدید گفت: «إن عبد الله بن الزبير يبغض عليا و ينتقصه و ينال من عرضه. و روي عمر بن شبه و إبن الكلبي و الواقدي و غيرهم من رواة السير، أنه مكث أيام ادعائه الخلافة أربعين جمعة لا يصلي فيها علي النبي‏ و قال: لا يمنعني من ذكره إلا أن تشمخ رجال بآنافها». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، پیشین، ج4، ص61ـ62؛/ و مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین المسعودی (م۳۴۶ق)، محقق: یوسف اسعد داغر، قم، ‌دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۷۹.
[7]. أحمد بن عمرو بن الضحاک ابوبکر الشيبانی(م287ق)، الآحاد والمثانی، تحقيق: د. باسم فيصل أحمد الجوابرة، الرياض، دار الراية، چاپ اول، 1411ق-1991م، ج1، ص414.
[8]. «وَكَانَتِ الخَوَارِجُ وَأَهْلُ الفِتَنِ قَدْ أَتَوْهُ، وَقَالُوا: عَائِذُ بَيْتِ اللهِ، ثُمَّ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ، وَبَايَعُوْهُ، وَفَارَقَتْهُ الخَوَارِجُ». سیر اعلام النبلاء، دارالحدیث، پیشین، ج4، ص403، متن کتاب.
[9]. أبوالحسن محمّد الرضي بن الحسن الموسوی [السيّد الرضی]، نهج البلاغة، المحقق:الدكتور صبحي الصالح، دار الكتاب اللبنانی، ص555، متن کتاب؛/ و الإستيعاب: ابن عبدالبر، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال ١٤١٥، ج3، ص40؛/ أبي محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوری(م276ق)، الامامة والسياسة [تاريخ الخلفاء]، تحقيق: الدكتور طه محمد الزينی، قاهره، مؤسسة الحلبی، ج1، ص18، متن کتاب؛/ و «قَدْ كُنَّا نَعُدُّكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُكَ ابْنَ السُّوءِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ». أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُری(م279ق)، جمل من أنساب الأشراف، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلی، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417ق-1996م، ج2، ص252، متن کتاب؛/ أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن کثير بن غالب طبری(م310ق)، تاريخ الطبری، بیروت، دار الکتب العلمية، ج3، ص41؛/ و أبی القاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبد الله الشافعی المعروف بابن عساكر(م571ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالفکر، ج18، ص404، متن کتاب؛/ و ابوالحسن عزالدین علی بن ابی الکرام معروف به ابن اثیر جزری(م630ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق-1989م، ج3، ص139، متن کتاب؛ اسد الغابة، محقق: علی محمد معوض و عادل أحمد عبد الموجود، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق-1994م، ج3، ص241، متن کتاب؛/ همو، الکامل فی التاريخ، تحقيق عبد الله القاضی، بیروت، دار الکتب العلمية، چاپ دوم، 1415ق، ج3، ص128.
[10].  سیر اعلام النبلاء، دار الحدیث، پیشین، ج4، ص415، رقم: 282، متن کتاب؛/ و «وَكَانَ لاَ يَقْطَعُ أَمْراً دُوْنَ المِسْوَرِ بنِ مَخْرَمَةَ، وَمُصْعَبِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، وَجُبَيْرِ بنِ شَيْبَةَ، وَعَبْدِ اللهِ بنِ صَفْوَانَ بنِ أُمَيَّةَ، فَكَانَ يُشَاوِرُهُم فِي أَمْرِهِ كُلِّهِ، وَيُرِيهِم أَنَّ الأَمْرَ شُوْرَى بَيْنَهم, لاَ يَسْتَبدُّ بِشَيْءٍ مِنْهُ دُوْنَهُم، وَيُصَلِّي بِهِمُ الجُمُعَةَ، وَيَحُجُّ بِهِم بِلاَ إِمْرَةٍ». همان، ج4، ص403، متن کتاب.
[11]. صحیح البخاری، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفی، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، ترقيم: محمد فؤاد عبد الباقی، چاپ اول، 1422ق، ج4، ص 83، ح 3110، متن کتاب.
[12].  الكواكب الدراری في شرح صحيح البخاری، شمس الدين محمد بن يوسف بن علی بن سعيد الكرمانی(م786ق)، بیروت، دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1356ق-1937م، چاپ دوم، ١٤٠١ق-1981م، ج13، ص 88-89، متن کتاب؛/ و فتح البارى فى شرح البخارى: ابن حجر، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال ١٤١٠، ج 6، ص264 و ج 9، ص 168.
[13]. طبق برخی از نقلها عبدالله بن زبیر نیز داستان خواستگاری را روایت کرده است.
[14]. «هکذا قال أیوب ـ یعنی السختیانی ـ عن ابن أبی ملیکة عن ابن الزبیر، و قال غیر واحد عن ابن أبی ملیکة عن المسور بن مخرمة، و یحتمل أن یکون ابن أبی ملیکة روى عنهما جمیعاً». أبو عيسى محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك الترمذی(م279ق)، سنن الترمذی، تحقيق وتعليق:أحمد محمد شاكر ومحمد فؤاد عبد الباقي وإبراهيم عطوة، مصر، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبی، چاپ دوم، 1395ق-1975 م، ج5، ص698، رقم: 3869، متن کتاب.
[15]. سیر اعلام النبلاء، دارالحدیث، پیشین، ج4، ص402-403، متن کتاب.

نویسنده: مصطفی عباسی هرازی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.