اکراه عایشه از به زبان آوردن نام حضرت علی(ع)
بر مبنای احادیث صحیح اهل سنت و نیز اعترافات محققان اهل سنت، عایشه از شدت بغض نسبت به امیرالمومنین(علیهالسلام) حتی خوشش نمیآمد، که نام حضرت را بر زبان جاری سازد. اما با وجود این احادیث صحیح و اعتراف محققان، برخی تلاش دارند تا روابط عایشه با امیرالمومنین(علیهالسلام) را حسنه جلوه دهند و بگویند عایشه با علی(ع) دشمنی نداشته است.
پایگاه جامع، فرق، ادیان ومذاهب_ نقش عایشه همسر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در اتفاقات صدر اسلام بسیار پررنگ است. از وی بیش از دو هزار حدیث در منابع اهل سنت نقل شده است. نقش او در وقایع پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بسیار پررنگتر از زمان حیات آن حضرت است. اما او نزد شیعه از آن جایگاهی که دیگر همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دارا هستند برخوردار نیست و این بهخاطر برخی عملکردها و مخالفتها و برخوردهای وی در قبال اهل بیت (علیهمالسلام) است که به نمونهای از آن در اینجا اشاره خواهیم کرد.
اما از آنرو که شأن و منزلت عایشه در نزد اهل سنت بسیار والاست، همواره اهل سنت در تطهیر و تقدیس عایشه سعی فراوان میکنند تا او را از نقدها و طعنهای شیعه، تبرئه سازند و بهگونهای حقیقت را وارونه جلوه دهند که گویی هیچ اختلاف و مشکلی بین او و امیرالمومنین (علیه السلام) و دیگر اصحاب کساء نبوده و تمام آنچه که شیعه به عنوان طعن مطرح میکند، دروغ و تهمتی بزرگ و نابخشودنی به ساحت این بانوست. در سه مقاله[1] برخی از موارد اختلاف و نشانههای دشمنی او با امیرالمومنین (علیه السلام) را بیان شده است و اکنون بر آنیم مصداقی دیگر از این بغض و عداوت وی با امیرالمومنین (علیه السلام) را اشاره کنیم.
عایشه از به زبان آوردن نام حضرت علی (علیه السلام) خوشش نمیآمد
بر طبق روایت صحیح بخارى _ [صحيحترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن] _ عایشه اکراه داشت نام اميرمؤمنان (عليه السلام) را بر زبان جارى كند. بخاری اين روايت را با سند مختلف در پنج جا از كتاب صحيح بخارى نقل کرده است: «عایشه گفت: هنگامىكه بيمارى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شديد شد، از همسرانش اجازه گرفت كه دوران نقاهت را در خانه من بگذراند، و آنها اجازه دادند. پس آن حضرت در حالى خارج شد كه دو مرد زير بغلهاى او را گرفته بودند و پاهاى حضرت از شدت بيمارى بر زمين كشيده مىشد. عباس و يك مرد ديگر زير بغل او را گرفته بودند. عبيدالله مىگويد: كه اين قصه و سخن عایشه را با عبدالله بن عباس در ميان گذاشتم؛ پس گفت: آيا مىدانى آن مردى كه عایشه اسم او را نياورده، چه كسى بود؟ گفتم: خير. گفت: او على بن أبى طالب بود.»[2]
احمد بن حنبل [امام مذهب حنابله] همين روايت را به صورت كاملتر نقل كرده و دليل اين را كه چرا عایشه نام اميرمؤمنان (عليه السلام) را نبرده، نيز توضيح داده است: «عبید الله بن عبد الله از عایشه چنین روایت کرد: «هنگامیکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه میمونه بنت حارث [که آخرین همسر حضرت بود] بیمار شدند، حضرت از دیگر همسرانش اجازه گرفتند که در خانه من مداوا شوند، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالیکه بر دوش فضل بن عباس و مردی دیگر تکیه کرده و پاهایشان بر زمین کشیده میشد، از خانه وی خارج شدند. عبیدالله میگوید در این مورد با ابن عباس سخن گفتم و او از من پرسید: «آیا میدانی آن (مرد دیگر) که بود که عایشه اسمش را نگفت؟ او علی بن ابی طالب بود، ولی عایشه از او خوشش نمیآید [که نام او را نمیبرد]!»[3]
عبدالرزاق صنعانی (م211ق) نیز در المصنف، در حدیثی که نقل میکند همین علت را برای بر زبان نیاوردن نام امیرالمومنین (علیه السلام) توسط عایشه، ذکر میکند.[4]
نظر محققین در مورد علت ابای عائشه از به زبان آوردن نام امیرالمومنین (علیه السلام)
ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» و بدر الدين عینی در «عمدة القارى» و قسطلانی در «ارشاد الساری» در شرح اين روايت مىگويند: «اسماعيلى از عبد الرزاق از معمر نقل كرده است كه: «[نامش را نبُرد] چون عايشه از على، دلِ خوشى نداشت». و ابن اسحاق در مغازى از زهرى نقل كرده است كه: «[نامش را نبُرد] چون عایشه نمىتوانست از على (عليه السلام) به نيكى ياد كند.»[5]
قسطلانی در جای دیگر، علت ذکر نکردن نام امیرالمومنین (علیه السلام) را اینچنین مینویسد: «و نامش را نبرد چون اموری که برای بشر حاصل میشود و سبب إعراض از نام بردن کسی میشود، برای عایشه نسبت به امیرالمومنین (علیه السلام) حاصل شد.»[6]
شعیب ارنؤوط عالم متعصب حنفی، محقق کتاب مسند احمد در توضیح عبارت «و لا تطیب له نفسا» مینویسد: «عایشه دلِ خوشی از او نداشت، یعنی از علی خوشش نمیآمد بهخاطر اینکه علی، فضل و خیرش مشهور شده، و دلیل این ناخوشی و کراهت نیز بهخاطر چیزی بود که بین علی و عایشه رخ داده است.»[7]
محقق دکتر عبدالمعطی قلعجی نیز در مورد ابای عایشه از بر زبان جاری ساختن نام امیرالمومنین (علیه السلام) مینویسد: «عایشه نام علی را نبرده است، چون [به دلیل دل ناخوشی] نمیتواند از علی به نیکی یاد کند، در حالیکه استطاعت نام بردن را دارد، و این اختلاف بین عایشه و علی بن ابیطالب به مسائل گذشته بر میگردد.»[8]
محقق سعید الأفغانی از علمای معاصر اهل سنت در کتاب «عائشة و السیاسة» بر این مطلب تصریح میکند که عایشه از علی (علیه السلام) بدش میآمده: «پس اگر عایشه برای عثمان خیر و محبت و احترام قائل بود و در کل از او راضی بود، برای علی بن ابیطالب خلاف آن بود و عایشه از خوشش نمیآمد.»[9]
تحریف روایات توسط بخاری و مسلم
متن روایت «المصنف عبدالرزاق» همان متن روایت صحیح مسلم است که متأسفانه مسلم، با اینکه این حدیث را از عبدالرزاق نقل میکند علت این نام نبردن را [یعنی عبارت «و لا تطیب له نفسا» را] از آخر حدیث حذف کرده است.[10]
همینطور یکی از روایات بخاری نیز به لحاظ متن و سند، همانند روایتی است که ابن سعد در الطبقات الکبری آورده است و با کمال تاسف، بخاری نیز عبارت «إن عائشة لا تطیب له نفسا بخیر» را که ابن سعد در روایتش آورده، حذف کرده است.[11]
پس با توجه به اینکه عبدالرزاق صنعانی (متوفای 211ق) و ابن سعد (متوفای 230ق) و احمد بن حنبل (متوفای 241ق) به لحاظ تاریخی بر اسماعیل بخاری (متوفای 256ق) و مسلم نیشابوری (متوفای 261ق) مقدم هستند، مشخص میشود که بخاری و مسلم، عبارت «و لا تطیب له نفسا» را از این احادیث حذف و تحریف کردند، چون آنها که متقدم بودند این عبارت را آوردند و این دو نفر که از آنها متاخر بودند این عبارت را نیاوردند.
صحت احادیث
در مورد صحت روایات بخاری و مسلم که در صحاح خود آوردند، بحثی نیست.
حدیثی که عبدالرزاق نقل کرده نیز حدیث صحیح است، چون اسنادش متصل است، نه مرسل؛[12] و رجال سند نیز همگی از ثقات نزد اهل سنت هستند و رجال حدیث نیز همان رجال حدیثی بخاری و مسلم هستند.
حاکم نیشابوری نیز در المستدرک علی الصحیحین این حدیث را از طریق دیگری میآورد و آن را صحیح میشمارد.[13]
سه حدیثی که احمد بن حنبل نیز در این باره نقل کرده است، از احادیث صحیح به حساب میآیند، و شعیب ارنؤوط، در تعلیقات خود در ذیل آن احادیث، آنها را صحیح دانسته است.[14]
ألبانی عالم متعصب اهل سنت نیز میگوید: «این روایت را احمد بن حنبل به صورت مختصر روایت کرده و در آخرش اضافه کرده که عایشه از علی خوشش نمیآمد، و سند این روایت صحیح است.»[15]
ابراهیم العلی که از علمای معاصر اهل سنت است، این روایت را در کتاب «صحیح السیرة النبویة» که در ابتدای آن شرط کرده، فقط مطالب و اقوال صحیح را میآورد، ذکر کرده است.[16]
بر مبنای روایات صحیح اهل سنت و نیز اعتراف محققان آنها، عایشه نسبت به علی (علیه السلام) بغضی داشت که حتی خوشش نمیآمد، نام او را بر زبان جاری سازد. حال، چگونه برخی ادعا میکنند که عایشه با امیرالمومنین (علیه السلام) اختلاف و دشمنی نداشته است؟!! حال، باید از برخی اهل سنت که بهراحتی اختلاف و بغض عایشه با امیرالمومنین (علیه السلام) را انکار میکنند، پرسید که با این احادیث صحیح چه میکنید؟! آیا این احادیث صحیح، دلیلی بر وجود این اختلاف و عداوت نیست؟!
از همینروست که عایشه در نزد شیعه آن جایگاه لازم که دیگر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) برخوردارهستند را دارا نیست. برخی عملکردهای وی در برابر اهل بیت (علیهمالسلام) _ مانند عداوتهای او با امیرالمومنین (علیه السلام) خصوصاً بهراه انداختن جنگ جمل در برابر حکومت نوپای علی (علیه السلام) و ممانعت وی از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیه السلام) در جوار قبر مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و موافقت و همراهی وی با غاصبان ولایت _ از مهمترین دلایل تنزل منزلت ایشان در نزد شیعه، نسبت به سایر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.
پینوشت:
[1]. ر.ک: «شادی و سجدهی شکر عائشه از خبر شهادت امیرالمومنین»، «بررسی سند حدیث «سجده شکر عائشه از شنیدن خبر شهادت امیرالمومنین»، «رضایت عائشه به دشنام دادن به امیرالمومنین(علیهالسلام)».
[2]. «حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِى بَيْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ». صحيح البخاری [الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله(صلىاللهعليهوسلم) وسننه وأيامه]، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاری الجعفی(م256ق)، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق، ج1، بَابُ وُضُوءِ الرَّجُلِ مَعَ امْرَأَتِهِ، وَفَضْلِ وَضُوءِ المَرْأَةِ، ص50، ح198
و همان، ج1، ص134، ح655
و همان، ج3، كتاب الهبة، باب هِبَةِ الرَّجُلِ لاِمْرَأَتِهِ وَالْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا، ص158، ح2588
و همان، ج6، كتاب المغازى، باب مَرَضِ النَّبِىِّ(صلىاللهعليهوسلم) وَوَفَاتِهِ؛ ص11، ح 4442
و همان، ج7، باب اللدود، ص127، ح 5714
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، - وَاللَّفْظُ لِابْنِ رَافِعٍ -، قَالَا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، قَالَ: قَالَ الزُّهْرِيُّ: وَأَخْبَرَنِي عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ قَالَتْ: " أَوَّلُ مَا اشْتَكَى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي بَيْتِ مَيْمُونَةَ فَاسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِهَا وَأَذِنَّ لَهُ قَالَتْ: فَخَرَجَ وَيَدٌ لَهُ عَلَى الْفَضْلِ بْنِ عَبَّاسٍ وَيَدٌ لَهُ عَلَى رَجُلٍ آخَرَ، وَهُوَ يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ فِي الْأَرْضِ " فَقَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَحَدَّثْتُ بِهِ ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ: «أَتَدْرِي مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ هُوَ عَلِيٌّ». صحیح مسلم [المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صلىاللهعليهوسلم)]، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيری النيسابوری(م261ق)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحياء التراث العربی، ج1، ص312.
[3]. «حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ قال قال الزهري وأخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ قالت أَوَّلُ ما اشْتَكَى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ مَيْمُونَةَ فَاسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ ان يُمَرَّضَ في بَيْتِهَا فَأَذِنَّ له قالت فَخَرَجَ و يد على الْفَضْلِ بن عَبَّاسٍ و يد على رَجُلٍ آخَرَ و هو يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ في الأَرْضِ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَحَدَّثْتُ بِهِ بن عَبَّاسٍ فقال أَتَدْرُونَ مَنِ الرَّجُلُ الآخَرُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ هو عَلِىٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ له نَفْساً». مسند أحمد، أبوعبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانی(م241ق)، مصر، مؤسسة قرطبة، ج6، ص228، ح25956
و مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001م، ج43، ص86-87، ح25914. محقق کتاب در تعلیقه مینویسد: «إسناده صحيح على شرط الشيخين». همان، ج43، ص87.
«حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: مَرِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي بَيْتِ مَيْمُونَةَ، فَاسْتَأْذَنَ نِسَاءَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِي، فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ رَسُولُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُعْتَمِدًا عَلَى الْعَبَّاسِ، وَعَلَى رَجُلٍ آخَرَ، وَرِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِي الْأَرْضِ، وَقَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَتَدْرِي مَنْ ذَلِكَ الرَّجُلُ؟ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لَا تَطِيبُ له نَفْسًا.» مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001م، ج40، ص67، ح24061.
«حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَ: سُفْيَانُ سَمِعْتُ مِنْهُ حَدِيثًا طَوِيلًا لَيْسَ أَحْفَظُ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَّا قَلِيلًا، دَخَلْنَا عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْنَا: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، أَخْبِرِينَا عَنْ مَرَضِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: " " اشْتَكَى، فَجَعَلَ يَنْفُثُ، فَجَعَلْنَا نُشَبِّهُ نَفْثَهُ نَفْثَ آكِلِ الزَّبِيبِ، وَكَانَ يَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ، فَلَمَّا اشْتَكَى شَكْوَاهُ، اسْتَأْذَنَهُنَّ أَنَّ يَكُونَ فِي بَيْتِ عَائِشَةَ، وَيَدُرْنَ عَلَيْهِ، فَأَذِنَّ لَهُ، فَدَخَلَ عَلَي رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ مُتَّكِئٌ عَلَيْهِمَا، أَحَدُهُمَا عَبَّاسٌ، وَرِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِي الْأَرْضِ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: " أَفَمَا أَخْبَرَتْكَ مَنِ الْآخَرُ؟ " قَالَ: لَا، قَالَ:" هُوَ عَلِيٌّ "».
محقق کتاب در تعلیقه خود مینویسد: «إسناده صحيح على شرط الشيخين. سفيان: هو ابن عيينة. وأخرجه بتمامه ومختصراً الحميدي (233) ، والنسائي في "الكبرى" (7088) و (8935) ، وابن ماجه (1618) ، ويعقوب بن سفيان في "المعرفة والتاريخ" 2/726، وأبو عوانة 2/113 من طريق سفيان، بهذا الإسناد». مسند احمد، طبع الرسالة، ج40، ص123-124، ح24103.
[4]. المصنف، أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميری اليمانی الصنعانی(م211ق)، المحقق: حبيب الرحمن الأعظمی، هند، المجلس العلمی، بیروت، المكتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق، ج5، 429، متن کتاب.
[5]. «قوله: "قال هو على بن أبى طالب" زاد الإسماعيلى من رواية عبد الرزاق عن معمر "و لكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير" و لابن إسحاق في المغازي عن الزهري: "ولكنها لا تقدر على أن تذكره بخير"». فتح الباري شرح صحيح البخاری، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافی(م852 ق)، تحقيق: محب الدين الخطيب، بیروت، دار المعرفة، ج2، ص156
و عمدة القاری شرح صحيح البخاری، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد العينی الغيتابی الحنفی(م855ق)، بیروت، دار إحياء التراث العربی، ج5، ص192
و إرشاد الساری لشرح صحيح البخاری، شهاب الدين ابوالعباس أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبد الملك القسطلانی القتيبی المصری(م923ق)، مصر، المطبعة الكبرى الأميرية، چاپ هفتم، 1323ق، ج2، ص37.
[6]. «ولم تسمه لما كان عندها منه مما يحصل للبشر مما يكون سببًا في الإعراض عن ذكر اسمه». ارشاد الساری، پیشین، ج1، ص275.
[7]. «لا تطيب له، أي: لعلي، على اشتهار فَضْله وخيره، وذلك لما جرى بينهما». مسند احمد، طبع الرسالة، پیشین، ج40، ص70، متن کتاب.
[8]. «لم تسمّه عائشة، فهی لا تقدر على ان تذکره بخیر وهی تستطیع وتعود هذه المسألة الى الماضی الذی نختزن فیه ذکریاتنا وآلامنا وتسیرنا هذه الذکریات والآلام فیما نستقبل من اعمال من حیث نشعر أو لا نشعر». دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بكر البيهقی(م458ق)، المحقق: د. عبد المعطی قلعجی، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1405ق، ج7، ص170.
[9]. «فلئن کانت عائشة منطویة لعثمان على خیر ومحبة وتوقیر،.. وبالجملة على الرضى، إنها لعلى خلاف ذلک مع علی، إنها لم تکن تطیب نفسها له بخیر .....». عائشة والسیاسة، سعید الافغانی، بیروت، دارالفکر، 1365ق، ص60.
[10]. صحیح مسلم، پیشین، ج1، ص312.
[11]. صحیح بخاری، ج7، باب اللدود، ص127، ح 5714
الطبقات الكبرى، أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد(م230ق)، المحقق: إحسان عباس، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1968م، ج2، ص232، متن کتاب.
[12]. حدیث متصل به حدیثی گفته میشود که سندشبه نقل هر راوی از راوی بالاتر از خودش متصل باشد و هیچ راویای از سلسله سند حذف نشده باشد. حدیث مرسل به حدیثی گفته میشود که در سلسله روات، یک یا چند راوی حذف شده باشند و دانسته نشود که این راوی از کدام راوی بالاتر از خود روایت کرده است.
[13]. «حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْحَافِظُ، ثنا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ النَّضْرِ بْنِ مَسْلَمَةَ بْنِ الْجَارُودِ، حَدَّثَنِي الزُّبَيْرُ بْنُ بَكَّارٍ، حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ الْمِقْدَامِ، عَنْ عَمِّهِ، مُوسَى بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ عُرْوَةَ بْنَ الزُّبَيْرِ، وَالْقَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، وَأَبَا بَكْرِ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ، وَعُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، كُلَّهُمْ يُخْبِرُهُ، عَنْ عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَدَأَهُ مَرَضُهُ الَّذِي مَاتَ بِهِ فِي بَيْتِ مَيْمُونَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَخَرَجَ عَاصِبًا رَأْسَهُ، فَدَخَلَ عَلَيَّ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلَاهُ الْأَرْضَ، عَنْ يَمِينِهِ الْعَبَّاسُ، وَعَنْ يَسَارِهِ رَجُلٌ» ، قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: أَخْبَرَنِي ابْنُ عَبَّاسٍ، «أَنَّ الَّذِي عَنْ يَسَارِهِ عَلِيٌّ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ». المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبی الطهمانی النيسابوری المعروف بابن البيع(م405ق)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1411ق-1990م، ج3، ص58، ح4385.
[14]. مسند احمد، طبع الرسالة، پیشین، ج43، ص87، ح25914؛ و ج40، ص124، ح24103.
[15]. «و رواه أحمد (6/228) مختصرا. وزاد فى آخره: " ولکن عائشة لا تطیب له نفسا ". وسنده صحیح». إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، محمد ناصر الدين الألبانی(م1420ق)، إشراف: زهير الشاويش، بیروت، المكتب الإسلامی، چاپ دوم، 1405ق-1985م، ج1، ص178، متن کتاب.
[16]. صحيح السيرة النبوية، إبراهيم بن محمد بن حسين العلی الشبلی الجنينی(م1425ق)، تقديم: د. عمر سليمان الأشقر، راجعه: د. همام سعيد، اردن، دار النفائس للنشر والتوزيع، چاپ اول، 1415ق-1995م، ص564، متن کتاب.
نویسنده: مصطفی عباسی هرازی
افزودن نظر جدید