اسنادی بر شهادت حضرت زهرا
علمای بزرگ اهلسنت در طول تاریخ به واقعه هجوم به خانه حضرت زهرا تصریح کردند از باب نمونه: نظّام فیلسوف و متکلّم مشهور اهلسنت که بهخاطر زیبایی کلامش به «نظّام» شهرت یافته و مؤسس فرقه نظّامیه میباشد. واقعه هجوم به خانه وحی را این چنین نقل میکند: «عمر در روز بیعت چنان ضربهای به پهلوی فاطمه وارد نمود، که محسنش را سقط نمود.»
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ماجرای هجوم به خانه وحی و رخدادهای بهوجود آمده در آن روز که از عواقب سیاهترین روز تاریخ اسلام است، به شهادت جانکاه حضرت زهرا (علیها السّلام) انجامید و بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را سرود. در این میان، برخی به سبب عدم آگاهی از حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نموده و بر طبل انکار کوبیدهاند، امّا از آنجا که بنا نیست چراغی را که ایزد برفروزد، با پفهای شبههافکنان، خاموش گردد، در این مقاله مجموعهای از اسناد موجود بر شهادت حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (علیها السّلام) که بر اساس ترتیب سال وفات علمای اهلسنت میباشد را خدمت خوانندگان عزیز ارائه مینماییم:
- ابراهیم بن سیّار بن هانی، مشهور به نظّام (متوفای 230 هجری) فیلسوف و متکلّم مشهور اهلسنت که بهخاطر زیبایی کلامش در نظم و نثر به «نظّام» شهرت یافته و مؤسس فرقه نظّامیه و از بزرگان معتزله میباشد. در کتابهای متعددی از خود، واقعه هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السّلام) را نقل میکند: «عمر در روز بیعت چنان ضربهای به پهلوی فاطمه وارد نمود، که محسنش را سقط نمود.»[1] متأسفانه برخی از علمای اهلسنت تنها بدین سبب که وی به حقایقی از این دست اعتراف نموده، او را مورد بیمهری شدید قرار داده و بدون ارائه دلیل، تهمتهای ناروایی نثار وی نموده و حتّی وی را از دین اسلام خارج دانسته و نسبت «برهمائی» به او دادهاند؛ در حالیکه با نقد و بررسی، حقیقت کشف میگردد.
- ابن ابی شیبه از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری، صاحب معتبرترین کتاب روایی اهلسنت میباشد. وی در کتاب «المصنّف» میگوید: «هنگامیکه مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی (علیه السّلام) و زبیر نزد فاطمه (علیها السّلام) آمده و با او مشورت نمودند و چون خبر به عمر رسید او درب خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر پیامبر! پس از پدرت کسی گرامیتر از تو نزد ما نیست؛ امّا این محبت، مانع از آن نخواهد شد، که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامیکه علی (علیه السّلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی (علیه السّلام) و زبیر فرمود: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده، انجام میدهد.»[2]
- جوینی که علمای اهلسنت از او به «امام الحرمین» یاد کرده و مقام استادی شخصی همچون «ذهبی» را داراست از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه روایت میکند: «هرگاه فاطمه (علیها السّلام) را میبینم به یاد حوادثی میافتم، که پس از من برای او رخ میدهد. گویا با چشم خود میبینم که ذلّت در خانه وی داخل شده، حرمتش شکسته، حقّش غصب گردیده، از ارث محروم شده، پهلویش بشکسته و فرزندش در رحم سقط گردیده، فریاد میزند «یا محمّداه» ولی کسی به داد او نمیرسد،... فاطمه (علیها السّلام) اولین شخص از اهلبیت من است که غمگین و ستمدیده به شهادت رسیده و به من ملحق میگردد.»[3]
ذهبی، امام الحدیث و امام الجرح و التعدیل نزد اهلسنت در دو کتاب خود «سیر أعلام النبلاء» و «میزان الإعتدال»؛ همچنین ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان» آوردهاند: «عمر چنان لگدی به فاطمه زد که سبب سقط محسن (علیه السّلام) گردید.»[4] گفتنی است ذهبی و به پیروی از او ابن حجر عسقلانی تلاش نمودهاند، این روایت را دلیل بر رافضی و شیعه بودن «ابن أبی دارم» بدانند؛ در حالیکه ذهبی در جایی دیگر از کتاب سیر اعلام النبلاء، «ابن أبی دارم» را إمام، حافظ و فاضل خوانده است. امّا چه اتفاقی میافتد که هنگامیکه روایت مورد بحث را تأیید میکند، وی را به دلیل رافضی بودن و تأیید همین روایت و برخی روایات دیگر در مذمت خلفاء نکوهش نموده و حتّی وی را با القابی تند و زننده، همچون: «پیرمرد گمراه خرفت» مورد فحّاشی قرار میدهد.
آیا جرم شیعه بودن، اینقدر سنگین و نابخشودنی است که دلیل عدم وثاقت، در نقل حدیث گردد؟! به کدام دلیل رجالی، روایت بهخاطر رافضی بودن راوی، غیر قابل قبول میگردد؟
پینوشت:
[1]. «إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّی ألقت المحسن من بطنها.» الملل و النحل، ذیل اصحاب ابراهیم بن یسار ابوإسحاق نظّام، محمد بن عبد الکریم الشهرستانی، بیروت، ج 1، ص 57.
[2]. «حدّثنا محمّد بن بشرنا عبید الله بن عمر حدّثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم: «أنّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کان علیّ و الزّبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج حتّی دخل علی فاطمة» فقال: «یا بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) والله ما من أحد أحبّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحبّ إلینا بعد أبیک منک و أیم الله ما ذاک بمانعیّ أن أجتمع هؤلاء النّفر عندک إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت.» قال: «فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت تعلمون أنّ عمر قد جاءنی و قد حلف الله لئن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت و أیم الله لیمضینّ لما حلف علیه... .» المصنف فی الأحادیث والآثار، ابن أبی شیبة، ریاض، ج 7، ص 432.
[3]. «... و إنّی لمّا رأیتها، ذکرت ما یصنع بها بعدی، کأنّی بها و قد دخل الذّلّ فی بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقّها و منعت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمّدا فلا تجاب... فتکون أوّل من تلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة.» فرائد السمطین، جوینی، طبع المحمودی، باب السابع، ج 2، ص 35.
[4]. «إنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت بمحسن.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 15، ص 578؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ج 1، ص 268.
افزودن نظر جدید