اثبات عدم انسانیّت بهاءالله و عبدالبهاء

  • 1395/11/28 - 21:38

یکی از نویسندگان بهائی، مطالبی را پیرامون انسانیت از عبدالبهاء نقل می‌کند. وی می‌نویسد عبدالبهاء قائل است به اینکه انسان، صورت و مثال خداست و ملاک امتیاز انسان‌ها، کمالات الهی است. از این عبارت نتیجه می‌گیرد اشخاصی که میزان را رنگ پوست و نژاد می‌دانند، انسانیت خود را نفی کرده‌اند. درحالی که بهاء و عبدالبهاء جملات زیادی از این قبیل دارند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از نویسندگان بهائی، به نام «نادر سعیدی» در کتاب خود، سخنانی را از عبدالبهاء پیرامون انسانیّت و تولد انسان از طبیعت ذکر کرده است. وی در ابتدا دو جمله ذیل را از عبدالبهاء نقل می‌کند:
«از جمله‌ی تعالیم حضرت بهاءالله، حریت انسان است که به قوه معنویه از اسیری عالم طبیعت خلاص و نجات یابد، زیرا تا انسان اسیر طبیعت است، حیوان درنده است، زیرا منازعه‌ی بقاء از خصائص عالم طبیعت است و این مسأله‌ی منازعه‌ی بقاء سرچشمه‌ی جمیع بلایا است و نکبت کبری.»[1]
«عالم انسانی محتاج نفثات روح‌القدس است. بدون این روح، عالم انسانی مرده است و بدون این نور، عالم انسانی ظلمت اندر ظلمت است، زیرا عالم طبیعت عالم حیوانیست. تا انسان ولادت ثانویه از طبیعت ننماید، یعنی منسلخ از عالم طبیعت نگردد، حیوان محض است. تعالیم الهی این حیوان را انسان می‌نماید.»[2]
سپس در ذیل آن چنین می‌آورد: «عبدالبهاء در سخنرانی‌هایش در اروپا و آمریکا چندین بار به بررسی و تعبیر مجدد، یعنی بازسازی این مفهوم والا و ژرف تورات می‌پردازد که بر طبق آن خدا انسان را به صورت و مثال خود می‌آفریند. ... همین مفهوم است که هویت راستین انسان را آشکار می‌نماید. آیا آدم بودن و انسان بودن به معنای نفی نژادپرستی است، و یا دفاع از نژادپرستی؟ پاسخ این سوال آسان است. آدمی صورت و مثال خداست. ... تبعیض در میان آدمیان بر اساس رنگ پوست ایشان به معنای حمله به خدا و حمله به انسان است و البته مفهوم انسان را کاملاً نفی می‌نماید. یک فرد نژادپرست انسان را به رتبه‌ی طبیعت و رنگ پوست منحط می‌سازد و در نتیجه هم انسانیت دیگر انسان‌ها و هم انسانیت خودش را نفی می‌کند. او با انسان، خود و خدا دشمنی می‌ورزد.»[3]
سعیدی برای تایید مطالبش، سخن عبدالبهاء (در سخنرانیش شیاگو) را بیان می‌کند: «در تورات است که خدا گفت بگذار که انسان را به صورت و مثال خود بیافرینیم... حال باید ببینیم که چگونه انسان صورت و مثال خداست و به چه ملاک و میزانی باید میان انسان‌ها امتیاز قائل شویم. این میزان چیزی نیست، مگر کمالات الهی که در انسان تجلّی یافته است... آیا می‌توانیم که میزان را رنگ نژاد و پوست قرار دهیم و بگوئیم که افراد متعلق به یک نژاد و رنگ پوست، مثلاً سفید، سیاه، قهوه‌ای، زرد و یا سرخ، صورت حقیقی خالق خویش می‌باشند؟ پس باید نتیجه بگیریم که رنگ پوست امری است عَرَضی در عرصه‌ی طبیعت. اما این روح و عقل انسان است که جوهر وجود انسانی است و مظهر کمالات الهی، موهبت رحمانی است و حیات ابدی.» [4]
حال که معیار انسان بودن و انسانیت از دیدگاه بهائیان مشخص و روشن شد، لازم است انسانیت را در وجود سران بهائی مورد بررسی قرار دهیم. لذا به جهت اختصار مطلب، به ذکر چند نمونه اکتفا می‌کنم:
عبدالبهاء سیاهان ‌آفریقایی را به گاوهایی تشبیه می‌کند که خداوند به شکل انسان آفریده است، و می‌گوید: «مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک؟! این‌ها (سیاهان آفریقایی) خلق الله البقر علی صورة البشرند. ‏آنان (سیاهان آمریکایی) متمدن و با هوش و فرهنگ و حتی در این سفر در مجامع و مدارس و کنائس سیاهان در ‏واشنگتن صحبت‌های مفصل شد، مانند هوشمندان اروپ به تمام نکته‌ها پی می‌برند.»[5]
وی نیز در جای دیگری در رابطه با جمال پاشا، توهین به ترک‌ها می‌کند و چنین می‌گوید: «جمال پاشا... چون به عكا رسید و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده به قصد خانه‌اش رفتم. همین كه مرا دید، استقبال كرد و مرا به كنارش نشاند و بی‌مقدمه چنین گفت: تو از مفسدین در دینی و به همین جهت دولت ایران تو را در اینجا تبعید نمود ... اندیشیدم كه ترك است و باید جوابی مُضحك و مُسكِت داد.»[6]
حسینعلی نوری نیز کسانی را که به بهائیت نمی‌پیوندند، حیوان خطاب می‌کند: «نفوسی که از این امر بدیع معرضند، از رداء اسمیه وصفیه، محروم و کل آن، بهائم بین یدی الله محشور و مذکور.»[7]
وی در خصوص ترک‌زبان‌ها می‌گوید: «اُترُکُوا التُرُوک و لَو کانَ اَبُوک، اِن احِبُّوک اکلُوک و اِن ابغضُوک قَتَلُوک؛[8] از تُرک‌ها دوری کن و فاصله بگیر، اگرچه پدرت باشد. چرا که اگر دوستت بدارد، خواهَدَت خورد و اگر دشمن بدارد خواهَدَت کشت».
همچنین مردم شام و سوریه را به دور از عنایت خداوند و آنان را نَحس معرفی می‌کند: «...ای نبیل بارها امر نمودیم و باز هم می‌گوئیم در بریّه شام ذکر مالک انام جائز نبوده و نیست چه که اهل آن به غایت از شاطی قرب بعیدند و از رحیق عنایت محروم. اَرض آن به غایت مبروک است و خلق آن به غایت منحوس».[9]
و بسیاری از موارد دیگر ...
حال به نظر شما، با توجه به مطالب فوق، آیا بهاءالله و عبدالبهاء، انسان بوده و بویی از انسانیت برده‌اند یا خیر؟

پی‌نوشت:

[1]. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 107؛ به نقل از: نادر سعیدی، عبدالبهاء و تولّد انسان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 15.
[2]. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 109؛ به نقل از: نادر سعیدی، عبدالبهاء و تولّد انسان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 15.
[3]. نادر سعیدی، عبدالبهاء و تولّد انسان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 16.
[4]. نادر سعیدی، عبدالبهاء و تولّد انسان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 17.
[5]. عبدالبهاء، خطابات، مصر: فرج‌الله ذکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 48.
[6]. فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، بی‌جا: موسسه‌ی ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، ج 3، صص 42 و 43.
[7]. حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئله قاضی)، چاپ سنگی، از روی نسخه‌ی خطی، کاتب حرف الزاء، ربیع الاول، ص 213.
[8]. فاضل مازندرانی، اسرالآثار خصوصی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 2، ص 154.
[9]. فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، بی‌جا: موسسه‌ی ملی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 5، ص 200.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.