رابطه تشیع انگلیسی با عرفانهای نوظهور
سیاست تفرقه، سیاست اسلام نیست و اتفاقا ضد اسلام است. اگر شعار معروف نخست وزیر انگلیس مبنی بر «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در نظر بگیریم متوجه خواهیم شد این جریانات تفرقهانگیز از کجا نشأت میگیرند و هدایت این افراد برای ایجاد تفرقه و اختلاف با چه اهداف شومی صورت میگیرد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جریان تشیع انگلیسی از آن دست موجهایی است که تلاش میکند خود را به عنوان یک جریان دینی قوی جا بزند و در راستای نیل به این هدف با حمایتهایی که از سوی استکبار میشود دست به برگزاری مراسم و برنامههای متعددی میزند تا بتواند خود را جریانی راستین جلوه دهد حال آنکه هر فردی حتی اگر با اسلام و مذهب تشیع آشنایی نسبی داشته باشد به کذب بودن سخنان مدعیان این جریان پی میبرد. به همین خاطر بر آن شدیم تا این مساله و همچنین حمایتهای استکبار از جریان تشیع انگلیسی و ارتباط این جریانات با عرفانهای نوظهور را با حجت الاسلام محمودرضا قاسمی، عضو موسسه بهداشت معنوی و مدیر مسئول موسسه فرهنگی هنری سبگ زندگی آلاء به بحث بگذاریم. در ادامه حاصل این گفت وگو را میخوانید:
جریان شیعه لندنی که به ویژه اخیرا سعی در مطرح کردن خود دارد، به دنبال چیست و در پس اقداماتش چه هدف و انگیزهای نهفته است؟ به هرحال آنها به نام شیعه فعالیت داشته و خود را مدافع نشان میدهند ولی عملا توهین و تحقیر میکنند و در سخنان خود سعی میکنند که خود را پیرو ائمه نشان دهند. ماجرا چیست؟
برای پاسخ به این پرسش مقدمهای را عنوان میکنم. در مدار صحبت اهل بیت(علیهم السلام) در مواجهه با بزرگان مذاهب دیگر اعم از مذاهب اسلامی و چه ادیان دیگر هرگز توهین و تحقیر نمیبینیم. یعنی حضرات معصومین (علیهم السلام) هرگز افراد را به خاطر آموزههایشان تحقیر نکردند چه اینکه برداشتهای آن جماعت اشتباه بوده باشد. اتفاقا ائمه(علیهم السلام) رفتارها و گفتارهای مناسبی را اتخاذ میکردند که خود آنها به سمت مکتب حق که شیعه باشد میآمدند. ما اکنون در این زمانه با جریانی که به تشیع لندنی معروف است مواجهیم که ادعای دلسوزی میکند اما این جریان مقابل آموزههای اهل بیت(علیهم السلام) قرار دارد. کلمات فراوانی در مورد وحدت مسلمین از اهل بیت میبینیم، حتی عملکرد آیات قرآن از جمله آیه «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا» موید مساله وحدت است.
با این حال در زمان ائمه(علیه السلام) و با توجه به مشکلاتی که وجود داشته است و حضور حاکمان ظالم، حضرات معصومین(علیهم السلام) همواره نسبت به مساله وحدت دقت نظر داشتند. این نشان میدهد که از همان زمان مساله وحدت مسلمین مد نظر اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. حال جریانی که این روزها به نام شیعه قد علم کرده است و اسم هفته وحدت را به هفته برائت تغییر میدهد و کارهایی میکند که باعث وهن شیعه میشود به هیچ وجه در مدار وحدت آفرینی حرکت نکرده است. در طول حیات حضرات معصومین (علیهم السلام) افراد مخالف فراوانی وجود داشتند ولی هرگز توهین یا تحقیر نشدند اما این جریان به نام شیعه هرگونه تحقیر و توهینی را جایز میکند. سیاست تفرقه سیاست اسلام نیست. اتفاقا ضد اسلام است. اگر شعار معروف نخست وزیر انگلیس مبنی بر «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در نظر بگیریم متوجه شویم که این جریانهای تفرقه انگیز از کجا نشات میگیرد.
یک نفر جوان در لباس روحانی شیعی با سیمای دفاع از بزرگان تشیع به همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) توهین میکند و کشورهای غربی به او پناه میدهند. کشورهای غربی که رابطه خوبی با برخی حکومتهای سنی منطقه دارند و به راحتی میتوانند با اشاره سران آن حکومتهای سنی، او را منکوب کنند، بر عکس رفتار میکنند و این جای تعجب دارد. در پشت این حمایت مسایلی نهفته است. میبینیم که به فشار سران کشورهای عرب منطقه، غرب حکومت سوری را نمیپذیرد. چه طور میشود که آن کشورهای عرب در مقام مسلمان نمیتوانند فردی که در لباس روحانیت به مقدسات توهین میکند را از کشورشان بیرون بیندازند اما در مورد حکومت یک کشور دیگر اینگونه رفتار میکنند؟ عقل سلیم میگوید که تعمدی در کار است. اینکه تشیع انگلیسی دامن به عزاداریهای شنیع میزند و تازه تبلیغ هم میکند که این سبک عزاداری علت دارد، همه و همه ناشی از این است که آنها به دنبال تفرقه افکنی هستند.
آنچه که استعمار دنبال میکند ضربه زدن به جایگاه اسلام است. بعد از انقلاب اسلامی رسما یک حکومت ادعا میکند که دین میتواند سیاست هم داشته باشد و چنین دیدگاهی برای دنیای سکولاریسم و اومانیسم گران تمام شد. آنها دنبال مدلهای دیگر حکومتداری بودند. مدلهای غیر آزادی به معنای رفتار و کرداری که در غرب وجود دارد. ضربهای که دنیای استعمار و نظام سلطه خورد از همین جا یعنی تعامل دین و سیاست در انقلاب اسلامی ایران بود وگرنه این کشور (ایران) سالهای سال دین داشت و مذهب رسمیاش تشیع بود ولی حرفی از این دست اقدامات نسبت به ما وجود نداشت. بحث را فراتر میبرم. برای مثال در شهر کابل که جمعیت فارسی زبان فراوانی در آنجا ساکناند و نیمی شیعی و نیمی اهل سنت هستند، مجالسی به اسم اهل بیت (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگزار میشود. هر مجلس بهاندازه چندین مجلس هزینه دارد. این مجالس دقیقا رو به روی مساجد اهل سنت برگزار میشود.
عقل سلیم میگوید پشت این اتفاقات حمایت بزرگی نهفته است وگرنه چه طور ممکن بود که مردم فقیر افغانستان شاهد برگزاری این چنین مراسمی باشند و حداقل آنکه هزینههای این مراسم از کجا آمده است؟ عرفانهای نوظهور پدیدهای است که در طول چند سال اخیر در کشور ما نمود یافته است و متاسفانه برخی از سر جهل و نادانی به آنها گرایش پیدا کردند. آیا این جریانها از سوی تشیع انگلیسی، استعمار و قدرتهای مستکبر حمایت شود؟ بر اساس مطالعهای که بر رفتار استعمار حداقل در سیصد سال اخیر صورت گرفته میتوان به این نتیجه رسید که این گونه نیست که آنها همیشه خودشان جریانی را از ابتدا بسازند و پرورش دهند و بعد بتوانند از میوه این درخت استفاده کنند.
گاهی اوقات جهالتها یا مشکلات روحی روانی شخصیتهای فرقههایی که استعمار از آنها حمایت میکند جریانی را به وجود میآورد که از منظر استعمار جالب است مثل علی محمد باب شیرازی در فرقه بهاییت. مشکلات روانی در خود شخصیت علی محمد باب وجود داشت. البته به مرور زمان شاید استعمار او را به نوعی کشف و روی او سرمایه گذاری میکند. همچنین، در مورد سایر جنبشهای نوپدید یا عرفانهای نوظهور همین است، به این معنا که شاید شخصی خودش به ذهناش نرسیده باشد که به این سمت برود ولی در اثنای جذب به آن فرقه به تدریج مورد حمایت قرار میگیرد.
این جنبشها و عرفانهای نوظهور قطعا پایگاه دارند و برخی پایگاهشان در غرب است و ایران یک شعبه از پایگاه جهانی آنها است. در برخی از این نحلهها و جنبشها مثل عرفان حلقه به صورت صریح حمایت میشود و در کشورهای اروپایی به موسس آن دکترای افتخاری میدهند و یا کمیساریای عالی سازمان ملل از آن حمایت میکند. در مورد سایر فرقهها نیز همین است مثلا فرقههایی که خاستگاه آنها هندوستان است، یا فرقههایی که در اروپا و آمریکا فعالیت میکنند، همه دارای ابعاد حمایتی هستند.
جریانهای فرقه گرا و فرقهها به واسطه نظام سکولاری که در غرب است و میتوانند مقابله با جریانهای سنتی دینی داشته باشند ضمن اینکه در طول دویست سال اخیر سیاستمداران غربی از آنها حمایت کردهاند. در کشوری مثل آمریکا دو هزار و پانصد فرقه رشد کرد. شاید برخی از آنها از رسمیت افتاده باشند یا جمعیتشان به مرور زایل شده باشد ولی وجودشان ناشی از حمایت دارد. اگرچه قوانین ایالات مختلف آمریکا با یکدیگر متفاوت است ولی اگر واقعا تهدید برای نظام سکولار بودند اجازه رشد به آنها نمیدادند. نتیجه اینکه اگر امروز برخی از این فرقهها در ایران عَلَمشان را بالا بردهاند یک شعبه از نگاه جهان شمولیاند که در غرب وجود دارد. در سالیان اخیر افرادی را داشتهایم که مستقیما در آمریکا فرقهای را راهاندازی کردند و در ایران افرادی را پرورش دادند هرچند که تعدادشان بسیار اندک بود. فرقهای نظیر تی. اس. ام از این دسته است.
بنابراین در برخی از این فرقهها دلایل متقنی را مییابیم که مورد حمایت نظام سلطه بودهاند. در برخی دیگر نشانه روشنی پیدا نمیکنیم. برخی هم نظیر عرفان حلقه در مواضع سیاسی-آکادمیک مورد حمایت قرار میگیرند. عقل سلیم میگوید که نکند در پس این حمایتها نقشه مزدورانه نهفته است که دین را نشانه گرفته باشد.
پینوشت:
[1]. خبرگزاری شبستان، کد خبر: 603315
افزودن نظر جدید