توهم نصب ابوبکر برای خلافت
جانشینی پیامبر از منظر شیعه، یک امری ثابت است و تردیدی در نحوه تعیین خلافت توسط پیامبر بین شیعه نیست. اما از منظر اهل سنت اختلاف نظر در تعیین جانشین پیامبر وجود دارد. مشهور اهل سنت بر این عقیده هستند که پیامبر اکرم(صلی الله علی و آله و سلم) برای خلافت پس از خود، هیچ وصیتی نکرده است و برخی قائلند که به وصایت ابوبکر تاکید شده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در مورد تعیین خلیفه و جانشین، توسط نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، در بین اهل سنت دو نظریه وجود دارد. مشهور اهل سنت بر این عقیده هستند که پیامبر اکرم (صلی الله علی و آله و سلم) برای خلافت پس از خود، هیچ وصیتی نکرده است. همانطور که ابن حجر هیثمی این نظریه را پذیرفته است.[1]
علیرغم این نظر مشهور، برخی قائلند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرده است، و برای اثبات ادعای خود فقط و فقط به یک روایتی که از دختر ابابکر، عائشه نقل شده است استناد میکنند.
آنها می گویند مقصود پیامبر از درخواست قلم و دوات، نوشتن وصیت کتبی برای خلافت ابوبکر بود. چرا که پیامبر فرمود: «ادعوا لی ابابکر و ابنه لکی لا یطمع فی امر ابی بکر طامع و لا یتمناه متمن قم قال یابی الله ذلک و المؤمنون، مرتین.[2] ابوبکر و فرزندش را نزد من فرا خوانید تا فردا اشخاص طماع و مکاری خلافت را از آن خود ندانند، پس دو بار فرمودند: خدا و مؤمنین انکار میکنند که بهغیر از ابوبکر کسی دیگر خلیفه پیامبر گردد.»
بر این روایت اشکالات فراوانی وارد است. اولاً این روایت اشکال سندی دارد و در آن فردی به نام فضیل بن جبیر وجود دارد، که درباره او گفتهاند: «از او روایت صحیح شناخته شده نیست.»[3]
اما اشکالات مهمتری بر این روایت جعلی وارد است.
1) این روایت، خبر واحدی است که فقط از زبان عایشه نقل شده است.
البته ابن حجر قصد حل کردن این مشکل را داشته، ولی متوجه نبود که با مشکلی دیگر برمیخورد. او گفته است: «... و فيه قبول خبر الواحد العدل من الصحابة و لو جر ذلك نفعا لنفسه...[4] که خبر واحد از صحابه حتی اگر به نفع خودش هم باشد، پذیرفته است ...» و برای این ادعا به عمل ابابکر در پذیرش سخن جابر استناد کرده است.
حال که اینگونه است، ما سؤالی داریم، هر چند خارج از بحث ماست و آن اینکه چگونه گواهی و شهادت دادن حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای فدک به بهانه اینکه حضرت زهرا ذی نفع است، پذیرفته نمیشود، اما شهادت و گواهی عایشه پذیرفته است؟
2) اشکال دیگر بر این روایت آن است که کلام عایشه با سخن ابوبکر و عمر بن خطاب که گفتند خلافت ابابکر یک امری ناگهانی و اتفاقی بود، منافات دارد.
آنچه که در منابع اهل سنت آمده است، شخص ابوبکر تصریح کرده است که: «إنّ بیعتی کانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشیت الفتنة.[5] بیعت من یک امر ناگهانى و اتفاقى بیش نبود، ولى خداوند ما را از شر او حفظ نمود و بهخاطر جلوگیرى از فتنه به قبول خلافت تن دادم.»
و همچنین عمربن خطاب صراحتاً در چند جا اعلام کرده بود که: «إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه.[6] بیعت با ابوبکر، یک امر ناگهانی بود ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی، خلیفه شود، او را بکشید.»
و اشکال دیگر اینکه این سخن عایشه با سخن دیگر عمر بن خطاب در تضاد است.
در منابع معتبر اهل سنت آمده است که عمر در هنگام وفات خود گفته است: «و إن اترککم فقد ترککم من هو خیر منی، رسول الله.[7] اگر من شما را بدون تعیین جانشین رها کنم، قبل از من کسیکه بهتر از من بود، شما را بدون جانشین رها کرده است.»
عمر در این سخنش تصریح دارد، که رسول خدا کسی را بهعنوان جانشین انتخاب نکرده است.
سخن دیگر اینکه اگر مقصود پیامبر از خواستن دوات و قلم، وصیت برای خلافت ابوبکر بود، پس چرا عمر بن خطاب آن سخن توهین آمیز را در مورد پیامبر بهکار برد؟ سخن در کتب صحیح اهل سنت آمده است.[8]
در نهایت سوالی که داریم این است اگر کلام عایشه صحیح باشد، چرا ابوبکر برای اثبات حقانیت خود، در هیچ موردی، به این روایت احتجاج نکرده است؟
پینوشت:
[1]. الصواعق المحرقة، ابن حجر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ص26
[2]. البدایة و النهایة، ابن کثیر، دارابن کثیر، بیروت: ج5، ص173
[3]. کتاب الضعفا، عقیلی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص134
[4]. فتح الباری، ابن حجر، دارالکتب العلمیة، بیروت ج4، ص457
[5].أنساب الأشراف، بلاذری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج،1 ص590
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص47
[6]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج 2 ص 26،
صحیح بخارى، محمد بن اسماعیل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج8، ص26
مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص55
[7]. سنن ترمذی، ترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ص648، ح2232
[8]. «ان الرجل لیهجر - قد غلب علیه الوجع..» صحیح بخارى، محمد بن اسماعیل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج7، ص37
مسند احمد، احمد بن حنبل، ارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص325
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید