تأملی در مفهوم مراقبه‌ از نگاه اُشو

  • 1395/08/20 - 17:19
تمام کوشش اشو در تبیین و تعلیم تز «عشق+ مراقبه» این است که مراقبه، لذت و شادی لحظه‌ی عشق‌بازی را افزایش داده و اندوه و افسردگی پس از آن را فرو کاهیده و تحمل پذیرتر می‌کند. از این رو توصیه می‌کند که ذهن و اندیشه را در فرآیند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس‌های طبیعی خود پیروی کنید، تا از لذت و خوشی زندگی بهره‌مند شوید.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ملاقات با ناشناخته و رویارویی با هستی محض طی مراقبه، چیزی است که در عمل، اشو جایگزین دیگری برای آن قرار می‌دهد؛ زیرا از راهی که وی دنبال می‌کند، به آن مراقبه‌ی الهی نمی‌رسد. در روش او، مراقبه به مشاهده‌ی همین افکار و امیال محدود شده، به دیدار با هستی و درک کلیت وجود نمی‌رسد. برای رسیدن به هستی محض، باید شعله‌ای آن سویی برافروخت و راه به سوی او را در پیش گرفت.
مراقبه‌ی اشو در نیمه‌ی راه مانده و به نوعی لذ‌ت‌ها را ضرب در دو می‌کند. به این شکل که اگر مراقبه را با عشق بیامیزی، آنگاه هم لذت عادی عشق‌ورزی و ارضاء شخصی را می‌بری و هم به صورت یک ناظر خارجی شاهد این امیال، افکار و رفتار‌های لذت‌بخش بوده‌ای که این به نوبه خود لذت، کامیابی و شادی مضاعفی در پی‌دارد.
گذشته از این، وقتی که در نقش عامل، لذتت پایان می‌یابد، در قالب ناظر می‌توانی شادی و لذت را تداوم ببخشی و از اندوه از دست دادن و پایان یافتن خوشی رها شوی؛ زیرا خودِ آگاهت در آن کار نبود، بلکه خود بازیگر مشغول بود و تو اکنون چیزی را از دست نداده‌ای. به همین جهت می‌گوید: «درباره‌ی امیال و خواهش‌ها هوشیار باش. وارستگی پدیدار می‌گردد. این وارستگی چیزی نیست که برای پدیدار شدنش بکوشی، به‌طور طبیعی به دنبال آگاهی از وابستگی می‌آید».[1]
بنابراین لازم نیست که اعمال خود را تغییر دهی یا امیال خود را مهار کنی. همه‌ی خواسته‌هایت را آزادنه کامیاب ساز و تنها نظاره‌گر باش: «عشقت را در مراقبه‌ات و مراقبه‌ات را در عشقت جاری ساز. این همان چیزی است که من تعلیم می‌دهم. این همان چیزی است که زندگی پویا می‌خوانمش و زندگی مذهبی، زندگی پویاست».[2]
در اینجا دیگر سخن از هستی محض نیست؛ بلکه همین دنیا، لذت و شادکامی آن مهم است. خود حقیقی تو با آن هستی ناشناخته مرتبت نمی‌شود؛ بلکه می‌آموزی که چگونه در این زندگی پویا، همان جایی که هستی بمانی و نظاره‌گر خودِ بازیگر باشی و به شوخی زندگی بخندی. زندگی رو به لذت، خوشی و عیش است. در این زندگی پویا، انسان به مراقبه و درون کاوی می‌پردازد، برای این که به هسته‌ی مرکزی هستی خود و ژرف‌ترین لایه‌های وجود خویش دست یابد. این درحالی است که «لذت درونی‌ترین هسته‌ی توست»[3] صد البته این لذت و شادمانی، خالی از رنج و افسردگی نیست؛ «در لحظاتی غرق در شعف و در لحظاتی در افسردگی عمیق به سر خواهی برد».[4] زیرا این دنیا، جهان تزاحم و محدودیت است. لذت و شادمانی آن نیز محدود و آمیخته با حزن و رنج است.
اشو مدعی است که راهی تازه گشوده و به کمک شرق و غرب گمراه آمده است، تا زندگی معنوی را با تلفیق عشق و مراقبه تجربه کنند؛[5] اما به نظر می‌رسد که او دارد راه غرب را ادامه می‌دهد و در راستای تحقق اهداف تمدن غرب، روش‌های شرقی را با تحریف و تهی کردن از محتوای اصیل خود و پرکردن از محتوای مطلوب تمدن غرب باز تولید می‌کند. او در حقیقت دارد می‌گوید: ای اهالی تمدن غرب! نگران نباشید، بیایید تا به شما بگویم رنج و افسردگی پس از عشق‌ورزی را به سهولت بپذیرد و به کام‌جویی‌های خود ادامه دهید. مبادا در راهی که پیش‌گرفته‌اید شک کنید، اتفاقاً همین راه، راه خداست. درحالی که جسم خود را غرق لذت می‌کنید، روح خود را نیز با نظاره‌ی این لذت بهره‌مند سازید. بدین سان مراقبه‌ی هستی محض و خدای مطلق متعالی جای خود را به خدای دیگری می‌دهد. «خدا شیء نیست، موضع است؛ موضع جشن و سرور.»[6]
آمیختن عشق و مراقبه باعث رسیدن به وحدت با هستی و هستی بخش نمی‌شود. بلکه تنها لذت و شادکامی را کمی افزایش می‌دهد و آگاهی و حقیقتی غیر از آگاهی به امیال و نظاره‌ی احساسات خوش‌آیند و رفتار‌های لذت‌بخش ندارد. به اعتقاد اشو خدا را در این احساسات خوش‌آیند و لذت و شادی خواهی یافت. به علت همین نگرش است که در پاسخ به نامه‌ی یکی از دوستانش که اعلام می‌کند: من از مسائل جنسی گذشته‌ام؛ اشو دوباره او را به سوی این امور فراخوانده، می‌گوید: «وقتی نیروی جنسی در مسیری متعالی به کار می‌افتد، به براهماچار یا [سلوک ربانی] تبدیل می‌شود. خیلی خوب است که از آن وارسته‌ای؛ اما این کافی نیست. باید از خلال آن بگذری و تصعیدش کنی.»[7]
همو در جایی تصریح می‌کند که «تانترا خداوند را انرژی عشق می‌داند» بنابر این با آزاد کردن این انرژی و در خلال رهایی آن است که ملاقات با خدا و مراقبه‌ی موفق صورت می‌گیرد.
خدایی که اشو برای رسیدن به او تعالیم خود را سامان داده، احساس درونی از لذت و خوشی است که به صورت عشق متجلی می‌شود و این، خدایی است که با مراقبه تنها و آرامش محض نمی‌توان به او رسید. این خدایی است که بودا به تنهایی راهی به سوی او ندارد و باید دست در دست شخصیت لذت طلب و دنیایی همانند زربا در اسطوره‌های یونانی بگذارد. از این‌رو، در موارد بسیاری از زربای بودا سخن به میان می‌آورد. «بودا یک ابر بشر است. کسی در این باره تردید ندارد؛ اما او بعد انسانی را از دست می‌دهد. او فوق طبیعی است. او از زیبایی فوق طبیعی بودن برخوردار است؛ اما زیبایی زربای یونانی را فاقد است. زربا بسیار دنیوی است. دلم می‌خواهد تو هر دوی این‌ها باشی زربا و بودا».[8]
چنین شخصیتی می‌تواند به خدا برسد، زیرا: «خدا شخص نیست؛ بلکه اوج احساس سعادت، آرامش و احساس غایی من به این جهان متعلقم و این جهان به من متعلق دارد، است... ولی تنها در صورتی ممکن است که به احساس درونی‌ات اجازه عمل بدهی».[9]

پی‌نوشت:

[1] . اشو، یک فنجان چای، نشر دارینوش، ۱۳۸۲، ص ۴.
[2] . اشو، الماس‌های اشو، نشر فردوس، ۱۳۸۲، ص ۱۳.
[3] . همان، ص ۳۴۱.
[4] . اشو، پیوند، نشر نسیم دانش، ۱۳۸۲، ص ۱۶۲.
[5] . اشو، شهامت، نشر فردوس، ۱۳۸۰، ص ۱۷۹.
[6] . اشو، الماس‌های اشو، نشر فردوس، ۱۳۸۲، ص ۱۳۰.
[7] . اشو، یک فنجان چای، نشر دارینوش، ۱۳۸۲، ص ۴۹.
[8] . اشو، خلاقیت، نشر فردوس، ۱۳۸۳، ص ۱۳.
[9] . حمیدرضا مظاهری‌سیف، جریان‌شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۱۸۳.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمیدرضا مظاهری‌سیف، جریان‌شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور...

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.