رسوایی حاکمان غاصب

  • 1395/08/07 - 13:56

بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، اختلافات بسیاری در بین صحابه آن حضرت نمایان شد. برخی هم‌چون زمان حیات حضرت، گوش به فرامین وصی او بوده و انحرافات در حاکمیت اسلامی را بر نتافتند و در مقابل آن سکوت نکردند. این اصحاب محدود و خاص از عملکرد حاکمان غاصب ناراضی بوده و به هر طریقی که می‌توانستند برای آگاهی بخشیدن به مردم تلاش می‌کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، اختلافات بسیاری در بین صحابه آن حضرت نمایان شد. برخی هم‌چون زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش به فرامین وصی به حق آن حضرت بوده و انحرافات در حاکمیت اسلامی را بر نتافتند و در مقابل آن سکوت نکردند. این اصحاب محدود و خاص، از عملکرد حاکمان غاصب ناراضی بوده و به هر طریقی که می‌توانستند، برای رسوا کردن و آگاهی بخشیدن به مردم تلاش می‌کردند.
در بین این اصحاب وفادار، ابوذر غفاری از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود، که سبب شد مورخان در کتاب‌های خود به اعتراضات و افشاگری‌های او اشاراتی داشته باشند.
ابوذر غفاری پس از مواجهه با بی‌عدالتی و چپاول اموال مسلمین توسط حاکمان وقت و مسئله غصب خلافت، دست به افشاگری می‌زد و در سخنان خود، آن‌ها را رسوا می‌نمود.
ابن ابی الحدید معتزلی در کتابش آورده است: «أبوذر یقول بین الناس و فی الطرقات و الشوارع بشر الکانزین بعذاب ألیم، و یرفع بذلک صوته و یتلوا قوله تعالی: (والذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم)[1] وقتی که ابوذر بخشش بی‌حد و اندازه عثمان به مروان و زید بن ثابت را دید، در بین راه‌ها و خیابان‌ها فریاد می‌زد که کسانی‌که مال اندوزی می‌کنند را به عذابی دردناک بشارت بده و سپس آیه (و آن‌ها را كه طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى‏‌سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏‌كنند، به مجازات دردناك بشارت ده) را تلاوت می‌کرد.»
وقتی او را تهدید می‌کردند که به خلیفه اعتراض نکند، می‌فرمود: «فوالله لإن أرضی الله بسخط عثمان أحب إلی و خیر لی من أن أسخط الله برضا عثمان.[2] به خدا سوگند، اگر خداوند را با به خشم آوردن عثمان خشنود سازم، برایم بهتر و دوست داشتنی‌تر است، از این‌که خدا را با خشنودی عثمان به خشم آورم.»
این سخنان و افشاگری‌ها سبب شد که خلیفه سوم ایشان را به شام تبعید کند. اما این امر سبب نشد که ابوذر غفاری دست از بیان حقایق بردارد.
صاحب کتاب شرح نهج البلاغه می‌گوید: بعد از این‌که اباذر به شام تبعید شد، متوجه گردید که معاویه در حال ساختن کاخ با شکوهی برای خود است. این امر برای او که ساده زیستی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مولایش علی (علیه السلام) را دیده بود، گران تمام آمد؛ لذا در خطابه‌ای به معاویه گفت: «یامعاویة! إن کانت هذه من مال الله فهی الخیانة، و إن کانت من مالک؟ فهذا الإسراف.[3] ای معاویه! اگر این خانه از بیت المال باشد، خیانت است و اگر از مال شخصی خودت باشد، اسراف است.»
جندب (اباذر) که خلافت و حکومت را حق مولایش حضرت علی (علیه السلام) می‌دانست، در شام هم دست از تبلیغ و حمایت از امیرالمؤمنین برنداشت. او در کوچه‌های شام فریاد می‌زد: «والله لقد حدثت أعمال ما أعرفها، والله ما هی فی کتاب الله و لا سنة نبیه، و الله إنی لأری حقا یطفأ، و باطلا یحیا، و صادقا مکذبا.[4] به خدا سوگند! اعمالی انجام می‌گیرد که من آن‌ها را نمی‌شناسم. به خدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدا وجود دارد و نه در سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، به خدا سوگند! می‌بینم حقی را که خاموش می‌شود و باطلی که زنده می‌شود و راست‌گویی که دروغ‌گو پنداشته می‌شود.»
معاویه که نمی‌توانست این‌گونه سخنان را تحمل کند، برای خاموش کردن اباذر، ابتدا دست به تطمیع زد و با مبلغی دینار او را به سکوت فراخواند؛ ولی وقتی با مقاومت اباذر مواجه شد، به خلیفه سوم نامه نوشته و ماجرا را برای او توضیح داد. عثمان در جواب نامه معاویه نوشت: «فاحمل جندبا إليّ على أغلظ مركب.[5] اباذر را در سخت‌ترین شرایط، به‌سوی من بفرست.»
وقتی اباذر وارد مدینه شد، همان ابتدا گفت: «تستعمل الصبيان، وتحمي الحمى، و تقرب أولاد الطلقاء.[6] کودکان (عثمان) بر حکومت گمارده شده‌اند و از اقوام خود (معاویه) حمایت می‌کنند و فرزندان آزاد شدگان رسول خدا در فتح مکه، به قدرت رسیدند.»
سرانجام این صحابه خاص و باوفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام)، به‌دستور عثمان به ربذه تبعید شد و در همان‌جا و در غربت، رحلت نمود.
سوال این است که مابقی اصحاب نبی مکرم اسلام کجا بودند؟ چرا به‌جز چند نفر از خواص، مابقی در مورد حق غصب شده حضرت علی (علیه السلام) سکوت کردند؟ آیا آن‌ها ناعدالتی‌های حاکمان و چپاول اموال مسلمین را نمی‌دیدند؟

پی‌نوشت:

[1]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص54
[2]. همان، ج3، ص55
[3]. همان، ج8، ص256
[4]. انساب الاشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت: ج6، ص168
طبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص168
مروج الذهب، مسعودی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص438
[5]. انساب الاشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت: ج6، ص168
مروج الذهب، مسعودی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص438
[6]. انساب الاشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت: ج6، ص168
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، مؤسسة العلمی، للمطبوعات، بیروت: ج2، ص148

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.