شادی ظاهری هنر عرفانهای نوظهور
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شادی و آرامش یکی از ارکان اساسی در عرفان حقیقی است. چنانچه بسیاری از عارفان در بازشماری مراحل سیر و سلوک اسلامی به مرحلهی طمأنینه و سکینه اشاره کردهاند. لازمهی آرامش روحی ایجاد بهجت و شادی روحی در وجود سالک است. شادیای که یکباره از درون سالک متبلور میشود و هستی او را قبضه میکند. ویژگی این سرور و شادی علاوه بر تثبیت دو چندان آرامش روانی، دوام و استمرار پایدار است.
وجه تمایز عرفان حقیقی و عرفانهای نوظهور در همین مسئله قابل بررسی است. چرا که در عرفانهای نوظهور، فرد، با انجام فعالیتهایی که در دنیای مادی نشانهی خوشحالی است، خواهان رسیدن به آرامش روحی است. برای مثال در تعالیم اشو سالک ملزم به رقصیدن، شوخی کردن، خندیدن، آواز خواندن، نفی هر نوع جدیّت و غیره میشود. او میگوید: رقصیدن خاموشی نیست، بلکه کار بسیار پویایی است. در پایان شما به جنبش تبدیل میشوید. بدن فراموش میشود و تنها جنبش برجای میماند. راستی این است که رقص غیر زمینیترین کارها است. غیر زمینیترین هنرها است، زیرا که تنها جنبشی آهنین است. رقص از هر جهت غیرمادی است. بنابراین به هیچ جهت نمیتوانید بدان چنگ زنید.[1]
کل کائنات یک شوخی است... خداوند همیشه در حال شوخی است به زندگی خودت نگاه کن خندهآور است. به زندگی دیگران نگاه کن همهاش را شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی و شوخی. جدیّت بیماری است. جدیّت را با معنویت هیچ سر و کاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است.[2]
اشو معتقد است سالک با سرور ظاهری و انجام افعال فیزیکی میتواند به آرامش روانی دست یابد. یعنی آرامش روانی به کمک جسم مادی به روح ماورایی انتقال مییابد. اشو میگوید: «کسی که میتواند بخندد، کسی که طنزآمیزی و تمامی بازی زندگی را میبیند و میخندد. در بطن خنده به اشراق خواهد رسید». اما آرامش حاصله از این راه فاقد دوام و استمرار است. چرا که خود اشو نیز بدان پیبرد و برای جبران و استمرار آن سالک را به خنده، رقص، سکس، شوخی دائمی سفارش میکند. اما مگر میشود در تمام احوال زندگی روزمره برای رسیدن به آرامش پایدار در حال رقص، آواز خوانی، شوخی و غیره بود؟ چطور میتوان جدیّت را به طور کلی نفی کرد؟ حال آنکه آرامش روانی به واسطهی افعال مادی گرایانهی جسم به روح و روان آدمی انتقال نمییابد، بلکه ماجرا به طور کامل برعکس است.
اگر روح و روان انسان به بهجت و سرور نائل شود، چنین شادیای از درون متبلور میشود و نه تنها وجود سالک، بلکه اطرافیان خود را غرق در آرامش و سرور میکند. به همین خاطر است که اگر آدمی در جوار عارفی حقیقی بنشیند، آرامش و نشاط خاصی را احساس میکند؛ و به همین خاطر است که در صدر اسلام بسیاری با دیدن پیامبر و حضور در دایرهی وجودی او، بدون آنکه پیامبر لب به سخن بگشاید و آنان را موعظه کند، مجذوب او میشدند و به اسلام روی میآوردند. بنابراین در عرفان حقیقی سالک به واسطهی سیر و سلوک صحیح به درجهای از نشاط و سرور میرسد. نشاطی که تمام وجود او را قبضه میکند.
هر چند که معتقدیم جشن، سرور، آواز و رقص میتوانند رابطهای با ایجاد شادی داشته باشند، اما نه به حد سروری که در عرفان حقیقی میتوان به آن رسید و نه به واسطهی افراط در جشن، سرور، آواز و رقص. افراطی که نمونهی آن را میتوان در مراسم شبانه که همراه با موسیقیهای عجیب، انواع مواد روان گردان و پایکوبیهای طاقتفرسا مشاهده کرد.[3] چنانچه اشو میگوید: اگر مردم بتوانند کمی بیشتر به جشن و پایکوبی بپردازند و کمی بیشتر آواز بخوانند، انرژی آنها بیش از بیش به جریان افتاده، مشکلات به تدریج ناپدید خواهد شد.
به همین دلیل من تا این حد به شاد زیستن اصرار دارم. شادمانی تا حد بیخود شدن؛ بگذار تمام انرژی به شور و شیدایی مبدل شود و ناگهان خواهی دید که دیگر سر نداری، انرژی در سرت گیر کرده و سراسر به جنبش در آمدهای، الگوها، تصاویر و حرکتی زیبا میآفریند. در این حال لحظهای فرا میرسد که بدنت دیگر جسم و سفت و سخت نیست بلکه انعطافپذیر و جاری میشود. در هنگام شعف و شادی لحظهای فرا میرسد که مرز تو و دیگران آنقدر واضح نیست، تو ذوب میشوی. با کائنات در هم میآمیزی و مرزها در یکدیگر ادغام میشوند.[4]
پینوشت:
[1] . اشو، هنر وجد و سرور، تهران: نشر فردوس، ۱۳۸۰، ص ۵۴.
[2] . اشو، الماسهای اشو، نشر آویژه، ۱۳۸۲، ص ۲۶۶.
[3] . محمدحسین کیانی، معنویت جدید و تهاجم فرهنگی، قم: نشر عصر آگاهی، ۱۳۹۰، ص ۷۲.
[4] . اشو، الماسهای اشو، نشر آویژه، ۱۳۸۲، ص ۴۷.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: محمدحسین کیانی، معنویت جدید و تهاجم فرهنگی...
افزودن نظر جدید