توجیه سخن توهین‌آمیز

  • 1395/06/19 - 21:20

حدیث دوات و قلم از احادیث متواتر و قطعی در منابع اهل‌سنت است و مورد انکار هیچ محدث و مورخی نیست. اگرچه برخی از معاندین آن حدیث را نقل نکردند و یا اگر نقل کردند، نام شخص توهین کننده به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر نکردند، ولی در بسیاری از منابع دست اول و معتبر همچون بخاری و مسلم ذکر شده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حدیث دوات و قلم از احادیث متواتر و قطعی در منابع اهل سنت است و مورد انکار هیچ محدث و مورخی نیست. اگرچه برخی از معاندین آن حدیث را نقل نکردند و یا اگر نقل کردند، نام شخص توهین کننده به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر نکردند، ولی در منابع بسیاری ذکر شده است.
در صحیح بخاری از ابن‌عباس نقل شده است: آن‌گاه که درد بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدت پیدا کرد، فرمود: کاغذی بیاورید تا بر آن چیزی بنویسم که با آن پس از من گمراه نگردید. عمر گفت: درد بر پیامبر چیره شده است، کتاب خدا ما را بس است. به‌دنبال این سخن اختلاف بسیار شد و سخنان فراوان گشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از نزد من برخیزید، که شایسته نیست در نزد من نزاع کنید. ابن‌عباس می‌گوید: «الرَّزیَةُ کُلُّ الرَّزیَّة ما حالَ بَینَ رَسوُلِ‌الله وَ بَینَ کِتابِة.[1] مصیبت و همه مصیبت آن چیزی بود که بین رسول‌الله و کتابتش فاصله انداخت.»
همان‌طور که گفته شد این روایت از روایات متواتر است و بزرگان اهل سنت مانند ابن ابی‌الحدید معتزلی[2] بیهقی[3] طبرانی[4] ابن‌اثیر[5] ذهبی[6] و ابن‌سعد[7] و بسیاری دیگر از محدثین در کتاب های خود این روایت را نقل کردند.

اما آن‌چه که در مورد این روایت حائز توجه است، توجیهاتی است که در مورد سخن خلیفه دوم و اهانت او به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کنند.
از این‌که شخصی با سخن توهین‌آمیز خود، مانع آوردن دوات و قلم شد و آن شخص عمر بن خطاب بوده است، در میان محدثین و مورخین و اهل سیره اختلافی نیست. اگرچه اختلافات جزیی در الفاظ وجود دارد، ولی این اختلافات، از موهن بودن سخن خلیفه نمی‌کاهد. از آن‌رو که سخن عمر بن خطاب نسبت به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توهین محسوب می‌شود، برخی تلاش کردند که نام گوینده سخن را در کتب خود حذف کنند و برخی هم دست به توجیه زدند.
برخی از بزرگان اهل‌سنت اولین توجیهشان، این است که خلیفه جزو مجتهدین صدر اسلام بود و در این خصوص اجتهاد کرده است.[8]
در پاسخ به این دسته از افراد می‌توان گفت: که این‌جا چه جای اجتهاد است؟ آیا اجتهاد در مقابل درخواست پیامبری که طبق فرمایش قرآن «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ.[نجم/3و4] و از سر هوس سخن نمى‏‌گويد؛ اين سخن به‌جز وحيى كه وحى مى‌شود، نيست.» درست است؟ پیامبری که قول و فعل و تقریر او مطلقا حجت است؟
از این افراد سؤال داریم، که مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود: «مَن أطاعَنی فَقَد أطاعَ الله وَ مَن عَصانی فَقَد عَصَی الله.[9] هرکس مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است.»؟ آیا سخن توهین‌آمیز خلیفه دوم یک نوع نافرمانی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب نمی‌شود؟

بیهقی در توجیهی دیگر می‌گوید: «عمر بن خطاب دوست نداشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن حالت بیماری به زحمت بیافتد و می‌خواست که به همان گفته‌های سابق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن اکتفاء شود.»[10]
در پاسخ به توجیه بیهقی می‌گوییم که آیا رسم دلسوزی برای شخصی هم‌چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به‌کار بردن کلمات توهین‌آمیزی هم‌چون «إن الرجل لیهجر» است؟
آیا واقعاً خلیفه دوم می‌خواست که به سخنان سابق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اکتفاء بشود؟ پس چرا در کلام خود فقط به قرآن اشاره کرد و گفت «حسبنا کتاب الله» و اشاره‌ای به سخنان سابق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نکرد؟
اگر واقعاً مقصود عمر بن خطاب آن است که بیهقی توجیه کرده است، پس چرا احادیثی هم‌چون واقعه غدیر که دلالت بر وصایت و جانشینی حضرت علی (علیه السلام) دارد و آیاتی که دال بر محبت بر اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) است، مورد توجه ابوبکر و عمر قرار نگرفت؟

در پایان به آیه‌ای از کلام الله مجید اشاره می‌کنیم و آب پاکی را بر بهانه‌ها و توجیهات معاندین می‌ریزیم.
خداوند در سوره مبارکه احزاب می‌فرماید: «وَ مَا كَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لَا مُؤمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن يَعصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا.[احزاب/36] و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‌اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده‏‌اش را نافرمانى كند، قطعاً دچار گمراهى آشكارى گرديده است.»
آیا مخالفت عمر با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای دوات و قلم جزو مصادیق این آیه نمی‌شود؟

پی‌نوشت:

[1]. صحیح بخاری، بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص42، ح114 و ج5، ص158، ح4432
[2]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص51
[3]. دلائل النبوة، بیهقی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج7، ص183
[4]. معجم الکبیر، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج11، ص352، ح12261
[5]. الکامل فی التاریخ، ابن‌اثیر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص320
[6]. سیر اعلم النبلاء، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص458
[7]. الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص187
[8]. فصل الخطاب فی مواقف الاصحاب، شیخ غرسی، دارالقلم، دمشق: ص62 به نقل از نووی و آمدی
[9]. سنن ابن‌ماجه، ابن‌ماجه قزوینی، دارالکتب العلمیة، بیروت ج1، ص4، ح3
[10]. السیرة النبویة، بیهقی: ج7، ص184

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام علیکم. اجرتون با امیرالمومنین ع. ای و الله. دمتون کربلایی. جای هیچ حرف و حدیثی را نگذاشتید. الان احتمالا علمای اهل بدعت فقط میتونند بگن شیعیان دروغگو هستند و فاصله این حدیث با دیگری بیشتر از پنج صفحه است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.