بیاعتمادی عمر به روایات صحابه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بخاری و مسلم در صحیح خود آوردهاند، هنگامیکه ابوموسی اشعری حدیث استیذان (اجازه خواستن برای ورود به خانه شخصی) را برای عمر بن خطّاب نقل کرد، عمر از وی نپذیرفت و او را تهدید کرد که اگر برای حدیث خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهد نیاورد، او را چنین و چنان کند؛ به همینرو، او ناچار شد، دست به دامان خردسالترین صحابه، ابو سعید خدری گردد: «ابوموسی اشعری درب خانه عمر بن خطّاب آمد و برای وارد شدن از او اجازه خواست، امّا عمر که گویا مشغول بود به او اجازه ورود نداد؛ به همینروی، ابوموسی بازگشت. پس از آنکه عمر، فراغت یافت، گفت: دیگر صدای ابوموسی را نمیشنوم، به او اجازه دهید تا وارد شود. گفتند: او بازگشت. عمر، ابوموسی را فراخواند و او حاضر شد [و از سبب بازگشتن جویا شد] ابوموسی گفت: ما همواره [از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)] بر این کار امر شدهایم، (که بدون اجازه وارد نشویم.) عمر گفت: بر توست که برای این سخن خود شاهدی بیاوری! ابوموسی خود را به مجلسی از صحابه رساند و از آنها خواست تا بر این موضوع شهادت دهند. صحابه گفتند: این موضوع نیاز به شهادت ندارد؛ حتّی خردسالترین ما که ابوسعید خدری است، از این موضوع آگاهی دارد. ابوموسی، برای شهادت، ابوسعید را همراه خود برد. پس از آنکه ابوسعید شهادت داد، عمر گفت: عجیب است، به حدّی بازار مرا به خود مشغول داشته بود، که از این امر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خبر نشده بودم.»[1] همچنین در کتاب مسلم آمده ابوموسی اشعری که از بزرگان صحابه است، حدیث پیامبر را شاهد میآورد، و عمر میگوید: به خدا به پشت و شکمت تازیانه میزنم، مگر آنکه کسی را بیاوری، که گواهی دهد، تو راست میگویی.[2]
بنابراین اگرچه عمر بن خطّاب از بسیاری از احکام واضح و آشکار اسلام که در قرآن کریم آمده، آگاهی نداشت، اما در اینجا در حالی وی اظهار ناآگاهی و بیخبری از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میکند که آیهای از قرآن کریم نیز در اینباره صراحت دارد: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا.[نور/27] در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید... .»
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج2، ص727.
[2]. صحیح مسلم، مسلم، ج6، ص178، کتاب الاداب، باب استیذان.
افزودن نظر جدید