سنت از دیدگاه شیعه و اهلسنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از منابع چندگانه اسلامی در استخراج احکام شرعی، که بین همه فرقهها مشترک میباشد، سنت است، بهطوریکه بعد از قرآن، بهعنوان مهمترین منبع مطرح میگردد؛ اما تفاوتهایی در تعریف و تبیین آن توسط دو فرقه بزرگ اسلامی یعنی شیعه و سنی وجود دارد.
در قرآن کریم از واژه سنت در چندین آیه استفاده شده که معمولاً بهمعنای راه و روش آمده است: «وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ.[نساء/26 ]و به سنتهای (صحیح) پیشینیان رهبری کند.»
«لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلين.[حجر/ 13 ] آنها به آن ایمان نمیآورند؛ روش اقوام پیشین نیز چنین بود»
«سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ.[غافر/85] این سنت خداوند است، که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند.»
لغتدانان علاوه بر این معنای برداشت شده از قرآن، برای سنت دو معنای دیگر نیز در نظر میگیرند:
1. دوام و استمرار:
طبق اين معنا، سنت يعنى ادامه دادن. اين معنا از گفتار اعراب گرفته شدهاست، که مىگويند: «سنّت الماء اذا واليت فى صبّه.» (عرب به ريزش پياپى آب سنت مىگويد).
2. راه و روش پسنديده:
طبق اين معنا، هر جا واژه سنت مطلق و يا با قيد حسنه بهکار رود، بهمعناى شيوه و روش نيکو است و براى اينکه شيوه نادرست و ناپسند را افاده کند، بايد مقيد به قيد سيّئه شود.[1]
در تایید این دیدگاه که سنت هم میتواند، بهمعنای راه و روش پسندیده بیاید و هم ناپسند؛ روایتی را نقل میکنند که در آن، هر دو معنا منظور شده است. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةَ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ.[2] هر کس سنت حسنهای را پایهگذاری کند، تمام کسانیکه این سنت را بهجا میآورند، این شخص در ثواب آنها شریک است، بدون اینکه از ثواب آنها چیزی کم شود و اگر کسی سنت سیئهای را پایهگذاری کند، وی در تمام گناهان آنها شریک است، بدون آنکه از گناهان آنان چیزی کم شود.»
بنابراین از لحاظ لغوی سنت بهمعنای دوام و استمرار یا راه و روش حسنه یا سیئه میباشد. اما سنت در معنای اصطلاحی خود در بین شیعه و اهلسنت، دارای اختلافاتیست که به آن اشارهای میکنیم:
معنای سنت نزد اهلسنت:
در بین فرقههای اهلسنت این اصطلاح دارای معانی مختلفی است. این اختلاف در برداشت از سنت را میتوان از همان قرون اول مشاهده کرد. در دو قرن نخست، با روی کار آمدن دو فرقه از اهلسنت به نامهای اصحاب اثر و اصحاب رای، شاهد دو تفسیر متفاوت از اصطلاح سنت هستیم، که البته تا به امروز ماندگار مانده است.
نظر اصحاب اثر این بود، که اقوال و افعال صحابه و تابعین هم میتواند آیینه تمامنمای سنت نبوی باشد و بهعنوان مرجعی برای شناخت دستورات شرعی، در کنار دیگر منابع بهشمار آید. از مروجین این نظر میتوان به بزرگانی چون مالک بن انس (متوفای 179ق)، در مکه عالمانی چون مسلم بن خالد زِنجی (متوفای 180ق) سفیان بن عیینه (متوفای 198ق)، و عبدالله بن زبیر حُمَیدی (متوفای 219ق)، در شام ابوعَمروِ اوزاعی (متوفای 157ق)، در مصر لیث بن سعد (متوفای 175ق)، و در بصره نیز، شعبة بن حجاج، حماد بن زید و یحیی بن سعید قطان اشاره کرد.[3]
اما اصحاب رای برداشت خود از سنت را مضیق نمودند و قائل بودند که سنت برپایه قول و فعل و تقریر پیامبر استوار است و قول صحابه هم اگر بیانگر قطعی سنت رسول خدا است باید مورد تبعیت واقع شود اما این نظر را درباره تابعین نداشتند، تا جاییکه شخصیت بارز این تفکر، یعنی ابوحنیفه بارها این نکته را ابراز میکرد، که تابعین شخصیتهایی بودهاند و ما هم شخصیتهایی هستیم و ضرورتی ندارد که بخواهیم از آرای آنان تبعیت کنیم.[4] لذا اعتباری برای اقوال تابعین قائل نشدند، چون آراء آنان را، همردیف اجتهاد شخصی خود میدانستند.
در بررسی دیدگاه متقدمین نسبت به سنت، دیدگاه شافعی هم درخور توجه میباشد. وی با رویکردی حدیث مدارانه؛ تنها سنت را مفسر ظواهر قرآن میدانست. بهعبارتی دیگر او با ارائه تعریفی بسیار ضیقتر از اصحاب رای و اصحاب اثر، قائل بود که تنها احادیث نبوی، بیانگر سنت میباشد و آثار نقل شده از صحابه و تابعین را بهعنوان سنت نمیپذیرفت.[5] از طرفی دیگر او شیوه رایگرایی اصحاب رای را نیز به چالش میکشید و برای رأیی که برگرفته از نظر شخصی بود، حجیتی قائل نبود.[6] شافعی توانست با غالب کردن دیدگاه خود در باره سنت، تعریف جدیدی از سنت را ارائه دهد، که بر طبق آن سنت عبارت بود از: قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که در آینه نقلهای صحابه و تابعین و علما از خود آن حضرت قابل مشاهده میباشد.[7]
سنت از دیدگاه شیعه:
امام صادق (علیه السلام) و به تبع ایشان شیعیان آنحضرت دیدگاه سهگانه موجود در آن عصر را به نقد کشیدند. امام (علیه السلام) در نقدی آشکار، بارها به این نکته تاکید میورزیدند که دین خدا با قیاس قابل دریافت نیست و همچنین همیشه یادآور این نکته میشدند، که هر کس دین خود را از دهان مردان بگیرد، مردان او را نابود خواهند کرد، اما آنکس که دین خود را از کتاب و سنت بگیرد، تا زمانی که کوهها پابرجایند، او هم پابرجاست.[8]
اگر بخواهیم درک درستی از مفهوم سنت، از نگاه امام صادق (علیه السلام) پیدا کنیم، لازم است رابطه بین کتاب و سنت را از دیدگاه ایشان، مورد بازبینی قرار دهیم. در زمان معاصر ایشان، از نگاه فقیهان و عالمان آن دوره، قرآن و سنت هر کدام منبعی برای تشریع برخی از احکام بودند و گاهی مسائلی یافت میشد، که در هیچیک از این دو منبع قابل شناسایی نبود، لذا آن را از طرق و منابع دیگر یا با کاربرد رای جستجو میکردند. اما برخلاف دیدگاه آنان، امام صادق (علیه السلام) معتقد بودند، که اصل همه احکام در کتاب خدا یافت میشود؛ لذا از این حیث کتاب خدا کامل است و چیزی از مصالح انسانها در آن مورد غفلت قرار نگرفته است.[9]
بنابراین بر طبق دیدگاه فقیهان آن دوره قرآن و سنت و اجتهاد رای، همگی روشهایی مستقل برای کشف حکم شرعی قلمداد میشدند؛ که در هر روشی باید برخی از احکام، مورد شناسایی قرار بگیرد، که امام صادق (علیه السلام) با این مبنا مخالفت ورزیدند و قائل شدند که اینگونه نیست که چیزی در قرآن مغفول واقع شده باشد، تا سنت بخواهد در مقام جبران آن برآید، بلکه خداوند در کلام خود، همه پیامها را بیان کرده است، به همین علت سنت نبوی نباید بهعنوان تشریعی در عرض قرآن برای بیان ناگفتههای آن قلمداد شود، بلکه میتواند بهعنوان تفسیری بر احکام دیریاب آن باشد. بنابراین خداوند خود چنین تفسیری را به پیامبر آموخته و این علم را در اختیار امامان بعدی قرار داده است.[10]
باز باید خاطر نشان کرد که این تلقیهای متفاوت از سنت که در قرون نخستین صورت گرفت، هماکنون هم، در بین فرق اسلامی رواج دارد، با این تفاوت که شیعیان علاوه بر مفسر بودن سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از کتاب، روایات معصومین (علیهم السلام) را نیز در راستای سنت نبوی میدانند و بهعبارتی دیگر، سنت را قول و رفتار و تقریر معصوم میشمارند.[11]
پینوشت:
[1]. جرجانی، محمد ابن علی؛ کتاب التعریفات، تهران، ناصر خسرو، بیتا، چاپ چهارم، ص 53
[2]. محدث نورى، حسین؛ مستدرك الوسائل، قم ، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1408 هـ ق، ج 12، ص 229
[3]. پاکتچی، «اصحاب حدیث»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد 9، تهران، 1379ش. 114الی 116
[4]. ابن حزم، علی بن احمد، الاحکام فی اصول الأحکام، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، مطبعة العاصمه، ج4، ص542
[5]. شافعی، محمد بن ادریس، الرساله، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، 1358ق/ 1939م، ص 73 و 87
[6]. همان، ص 452ـ426، 504
[7]. سرخسی، محمد بن احمد، الاصول، به کوشش ابوالوفا افغانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق/ 1993م، ج1، ص114.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1367ق، ج1،ص 1و56و57.
[9]. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، به کوشش جلالالدین حسینی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1370ق/ 1330ش، ص267-268
[10]. همان
[11]. ر.ک. مهدی ایزدی ؛ علی مهمان نواز، مقاله: جریانهای فقهی سده دوم هجری واثر آنان بر تحول مفهوم سنت، صحیفه مبین، پژوهشنامه مطالعات تاریخی، مقاله 4، دوره 18، شماره 1391
افزودن نظر جدید