مقایسه امکان رویت خداوند از منظر اشاعره و اهلبیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مذاهب کلامی اهلسنت، مذهب اشعری است. تفکر اشعری امروزه در میان مصریان، مالکیان شمال آفریقا، مسلمانان مالزی و اندونزی و اگر بهتر بخواهیم بگوییم در میان اکثرشافعیان و مالکیان جهان اسلام رواج دارد و شاید به جرات بتوان گفت که تفکر اشعری تفکر غالب جهان اسلام میباشد.[1]
بنابراین مناسب است که برای شناخت عقائد اکثریت برادران اهلتسنن تفکرات این مکتب فکری را مورد بررسی قرار دهیم و مقایسهای هر چند اجمالی با تفکرات شیعی بنماییم.
یکی از اعتقادات شاخص اشعریون عقیده امکان رویت خداوند در قیامت است. آنها با تمسک به این آیه که میفرماید: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیک قالَ لَنْ تَرانی وَ لکنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَک تُبْتُ إِلَیک وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ.[اعراف/143] و هنگامىكه موسى به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم! گفت: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید، اما هنگامىكه پروردگارش جلوه بر كوه كرد، آنرا همسان زمین قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد، موقعى كه به هوش آمد عرض كرد: خداوندا منزهى تو (از اینكه قابل مشاهده باشى) من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم.»
معتقد هستند که اگر رویت خداوند محال بود، حضرت موسی آن را از خداوند درخواست نمیکرد، و اینکه خداوند در پاسخ او نفرمود که این درخواست تو محال است، بلکه فرمود: تو طاقت آن را نداری، نشاندهنده این مطلب است. بنابراین دیدن خداوند با امکانات برتر آخرت، امکانپذیر میباشد.[2]
این نظر اشاعره و برخی دیگر از مکاتب اهلسنت میباشد؛ اما اهلبیت عصمت و طهارت با این تفکر مخالف بودهاند و ساحت ربوبی خداوند را والاتر از آن می دانستهاند که با چشم سر قابل رویت باشد. امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «لم تره العیون بمشاهده الاعیان ولکن راته القلوب بحقائق الایمان.[3] چشمهای ظاهر او را درک نمیکنند، اما قلوب و دلها او را درک مینمایند.»
در روایتی دیگر آمده که ابوقره به حضور امام رضا (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: ما روایتی داریم که خدای عزوجل دیدن و سخن گفتن خود را بین دو نفر تقسیم کرد، سخن گفتن خود را به موسی (علیه السلام) و دیدنش را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است. ابوالحسن (علیه السلام) فرمود: چه کسی این آیات را از طرف خدای عزوجل به ثقلین - جن و انس - رساند: «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ.[انعام/103] چشمها به او نرسیده، ولی او بر چشمها احاطه دارد»، «وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً.[ طه/110] احاطه علمی به او پیدا نمی کنند»، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ.[شورا/11] هیچ چیز مانند او نیست.» آیا جز محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیات را آورده است.
گفت: چرا.
ابوالحسن (علیه السلام) فرمود: پس چگونه ممکن است فردی برای تمام خلق بیاید و خبر دهد که از طرف خداوند و به امر او برای دعوت آنها به سوی خدا آمده است و این آیات را بخواند: لا تدرکه الابصار وهو یدرک الابصار، ولا یحیطون به علما، ولیس کمثله شیء، سپس بگوید: من او را با چشم خود دیدم، و علم من بر او احاطه کرده و خدا به شکل انسان است! آیا شما خجالت نمیکشید؟ حتی زندیقها نتوانستهاند اینگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را متهم کنند که چیزی درباره خدا بگویند، سپس خلاف آن را به گونهای دیگر بیاورند.
ابوقره گفت: ولی خدا میگوید: «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى.[النجم/13]او را یک بار دیگر دید.»
ابوالحسن (علیه السلام) فرمود: «آیه بعدی نشان میدهد که پیامبر چگونه او را دیده است، خدا می فرماید: «ما کذَبَ الفُـؤادُ ما رَأی [النجم/11] قلب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنچه چشمهایش دیده بود، دروغ نگفت»، آنگاه خداوند خبر میدهد که چشم پیامبر چه چیزی را دید: «لَقَدْ رَأَي' مِنْ ءَايَـٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَی.[النجم/18] او بعضی از نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.» ... و آیات خدای متعال غیر از خدا است، پس بنابر آیه «وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً.[ طه/110] احاطه علمی به او پیدا نمی کنند».
اگر چشمها او را ببینند، پس علم بر او احاطه کرده و او شناخته شده است.
ابوقره گفت: آیا روایات را تکذیب میکنی؟ ابوالحسن (علیه السلام) پاسخ دادند: «اگر روایات بر خلاف قرآن باشد، آنها را تکذیب میکنم و مسلمانان اجماع دارند بر اینکه هیچ علمی بر او احاطه نکرده، دیدهها به او نرسیده و چیزی مانند او نیست.»[4]
در جلسهای مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت: «مگر شما نمیگویید: انبیا معصومند، پس چرا موسی رؤیت الهی را از خداوند درخواست کرد؟ «أرنی أنظر الیک»، آیا موسی نمیدانست که خداوند قابل دیدن نیست؟
امام (علیه السلام) در جواب او فرمودند: «حضرت موسی (علیه السلام) میدانست که خداوند قابل دیدن با چشم نیست، امّا هنگامیکه خدا با موسی سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود، مردم گفتند: ما به تو ایمان نمیآوریم، مگر اینکه کلام الهی را بشنویم».
هفتاد نفر از بنیاسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه کوه طور آمدند. حضرت موسی (علیه السلام) سؤال آنان را از خدا درخواست نمود، در این هنگام آنان کلام الهی را از تمام جهات شنیدند، ولی گفتند ایمان نمیآوریم، مگر اینکه سخن گفتن خدا را خود ببینیم، صاعقهای از آسمان آمد و همه آنان هلاک شدند. حضرت موسی گفت: «اگر با چنین وضعی برگردم، مردم خواهند گفت تو در ادّعایت راستگو نیستی که دیگران را به قتل رساندی». به اذن الهی دوباره همه زنده شدند، این بار گفتند: اگر تنها خودت نیز خدا را ببینی، ما به تو ایمان میآوریم. موسی گفت: «انّ اللّه لایُری بالابصار و لا کیفیّة له و انّما یعرف بآیاته و یکلّم باعلامه»، خدا را تنها با نشانهها و آیاتش میتوان درک کرد. امّا آنان لجاجت کردند، خطاب آمد موسی بپرس، آنچه میپرسند و تو را بهخاطر جهالت آنان مؤاخذه نمیکنم. حضرت موسی (علیه السلام) گفت: «رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ»، خطاب آمد: «لَن ترانی» هرگز، امّا نگاه کن به کوه، اگر پایدار ماند تو نیز خواهی توانست، مرا ببینی.
با اشاره الهی کوه متلاشی و به زمینی صاف تبدیل شد و موسی پس از به هوش آمدن گفت: «سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ.[اعراف/143] خدایا! از جهل و غفلت مردم، به شناخت و معرفتی که داشتم، بازگشتم.» و من اوّلین کسی هستم که اعتراف می کنم خدا را نمیتوان با چشم سر دید. مأمون با این پاسخ شرمنده شد.[4]
در این روایات و روایات فراوان دیگر اهلبیت عصمت و طهارت بر خلاف عقیده دیگر فرق اسلامی تصریح فرمودهاند که خداوند متعال قابل رویت نمیباشد و به شدت با عقیده جواز رویت خداوند مخالف نموده و با دلایل و براهین مختلف آن را مردود اعلام کردهاند.
پینوشت:
[1]. درسنامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، مهدی فرمانیان، قم، آثار نفیس، ص188
[2]. همان، ص220، به نقل از شرح مواقف، ج8، ص124- 115
[3]. اسرار توحید، صدوق، جامعه مدرسین، قم، ص108-109
[4]. همان، ص111-112
[5]. همان، ص121-122
افزودن نظر جدید