نقشه ترور رسول خدا توسط برخی صحابه

  • 1394/12/12 - 19:20
در تاریخ، نامی از توطئه‌گرانی که نقش ترور حضرت را داشتند نیامده، تنها کسی که به نام این افراد اشاره نموده ابن حزم اندلسی از استوانه‌های علمی اهل‌سنّت است که به نام این افراد اشاره نموده و گفته: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن ابی وقّاص، قصد کشتن پیامبر را داشتند و می‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌ای در تبوک به پایین پرتاب کنند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ای کاش تاریخ نام آن 4 نفر (که هم‌پیمان شدند تا نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده و از امیرمؤمنان (علیه السلام) بدگویی کنند) و یا دیگر صحابه‌ای که با یک‌دیگر هم‌داستان شده تا امیرمؤمنان (علیه السلام) را از چشم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاندازند را آورده بود تا ببینیم آیا اینان همان افرادی نبودند که در نقشه ترور خود حضرت هم‌دست شدند؟ قرآن کریم در آیه شریفه زیر به نقشه ترور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد: «... وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا... [توبه/74] برخی نقشه‌ای در سر داشتند که موفق به انجام آن نشدند».
بسیاری از مفسّران اهل سنّت ذیل این آیه گفته‌اند: «هنگام بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از غزوه تبوک، چند تن از صحابه  گرد هم آمده، نقشه کشیدند تا به‌هنگام عبور حضرت از گردنه‌های کوهستانی به‌طور ناگهانی و مخفیانه شتر حضرت را رم داده و با پرت کردن پیامبر به درون درّه‌ها او را به قتل رسانند. حضرت با آگاهی از نقشه آنان فرمود تا همه از پایین درّه حرکت کنند و نیز به عمار دستور داد تا مهار شتر را بگیرد و حذیفه از پشت سر، شتر را سوق دهد؛ با این وجود، به هنگام عبور از تنگه عقبه، آن گروه، خود را به بالا رسانده تا نقشه خود را عملی سازند که حذیفه با شنیدن صدای پای آنان به سویشان حمله برد و با عصایی که در دست داشت بر صورت مرکب آنها کوفت و آنان را مضروب و فراری ساخت و موفق به شناسایی آن‌ها گشت. آنان که از شناسایی‌شان توسط حذیفه آگاه گشتند با شتاب خود را به دیگر مسلمانان رسانده و خود را در میان آن‌ها گم نمودند... برخی از صحابه گفتند: ای رسول خدا! امر کنید تا گردن آن‌ها را بزنیم. حضرت فرمود: دوست ندارم دشمنان بگویند محمد اصحاب خود را متّهم نموده و آن‌ها را می‌کشد؛ شما نیز این موضوع را نادیده گرفته و بروز ندهید.»[1]
در تاریخ، نامی از توطئه‌گرانی که نقشه ترور حضرت را داشتند نیامده، تنها کسی که به نام این افراد اشاره نموده ابن حزم اندلسی از استوانه‌های علمی اهل‌سنّت است که در کتاب خود به نام این افراد اشاره نمود و گفته: «ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن ابی وقّاص، قصد کشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند و می‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌ای در تبوک به پایین پرتاب کنند.»[2] اما از آن‌جا که پذیرش این روایت از سوی ابن حزم، به معنای از بین رفتن تمام معتقدات و مبانی فکری خود او و اهل سنّت می‌باشد، سعی کرده اشکالی به این روایت بگیرد و روایت را از اعتبار بیاندازند؛ به همین‌رو گفته: «این روایت، به سبب وجود عبدالله بن جمیع در آن، ساختگی و دروغ است.»[3] در حالی‌که گذشته از توثیقات و تصدیقات فراوانی که در معتبرترین کتب رجالی اهل سنّت در توثیق ولید بن عبدالله بن جمیع آمده، همین بس که وی از راویان حدیث کتاب مسلم نیشابوری است که به خاطر اعتبار راویان این کتاب نزد اهل سنّت راویان آن نیز از معتبرترین راویان، به‌شمار می‌رود.
البته بار دیگر بر این مطلب تاکید می‌کنیم که مسئولیت چنین روایاتی به عهده راویان و ناقلان آن‌ها در کتب اهل سنّت می‌باشد.

پی‌نوشت:
[1]. «عن عروة قال رجع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم و أخذ رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) العقبة و أخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) لما سمعوا ذلك استعدوا و تلثموا و قد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة و أمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا و كزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و أمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فرجع و معه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن و أبصر القوم و هم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه و ظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس و أقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة و امش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي (صلى الله عليه و آله و سلم) لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان و فلان و قال كانت ظلمة الليل و غشيتهم و هم متلثمون فقال النبي (صلى الله عليه و آله و سلم) هل علمتم ما كان شأنهم و ما أرادوا قالوا لا و الله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس و يقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم.» سنن البیهقی الکبری، بیهقی، مکتبة دار الباز، مکه، ج 9، ص 33.
[2]. «أنّ أبابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن أبی وقّاص أرادوا قتل النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) و إلقاءه من العقیة فی تبوک.» المحلّی، ابن حزم اندلسی، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ج 11، ص 224.
[3]. «و أمّا حدیث حذیفة فساقط لأنّه من طریق الولید بن جمیع و هو هالک و لا نراه یعلم من وضع الحدیث... و هذا هو الکذب الموضوع.» المحلّی، ابن حزم اندلسی، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ج 11، ص 224.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.