شرابخواری در زمان خلافت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بر اساس روایات و متون معتبر اهلسنت و پس از آنکه شراب در سه مرحله تحریم گردید و آنگاه عمر بن خطّاب گفت: از شرابخواری دست کشیدیم؛ با این وجود آیا عمر بن خطّاب توانست از این عادت خود دست بکشد؟
بر اساس برخی گزارشها از سوی علمای اهلسنّت، عمر بن خطّاب در زمان حکومتش نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشت، نتوانست ترک کند:
الف) مالک بن انس، امام فرقه مالکی مذهبان اهلسنّت در کتاب موطأ که به اعتقاد بسیاری از علمای اهلسنّت همردیف صحاح ستّه به شمار میرود، مینویسد: «اسلم، غلام عمر بن خطّاب را در راه مکّه در حالیکه همراه عبدالله بن عیّاش مخزومی بود و با خود، شراب حمل میکرد، ملاقات کرد! اسلم به او گفت: این نوشیدنی مورد علاقه عمر است. او نیز ظرف بزرگی از آن پر کرد و نزد عمر برد؛ عمر هم آن را نوشید و سپس سربلند کرد و گفت: عجب شراب نیکویی است.»[1]
ب) نوشیدن شراب و تنبیه دیگران به همین اتّهام!
ابن ابی شیبه، استاد بخاری در کتاب خود چنین روایت میکند: «عمر در مسیر راه با مردی روزهدار همسفر شد؛ مرد روزهدار به هنگام افطار از مشک عمر که حاوی شراب بود و به شتر آویخته بود و به خوبی تکان خورده بود و شراب آن، ناب گردیده بود، نوشید و مست شد؛ عمر او را حد زد! مرد روزهدار گفت: ای عمر! من از مشک تو نوشیدم و مست گردیدم! عمر گفت: تو را به خاطر نوشیدن شراب نزدم، بلکه برای مستی زدم.»[2]
ج) سرکشیدن شراب با دردی!
همانگونه که در اشعار فارسی و عربی مشهور است شخصی که در شرابخواری چیره دست میگردد و با مقداری کمی از شراب مست نمیگردد و به نوشیدن شراب غلیظ و غلیظتر و نهایتاً تفاله شراب که در اصطلاح فارسی، «دردی» و در عربی «عکر» گویند رو میآورد «دردیکش» گویند: در این زمینه نیز روایات اهلسنّت و مورد قبول وهّابیت، عمر را «دردیکش» خواندهاند: «زید بن اسلم، فرزند غلام عمر بن خطّاب گوید: صبحگاه برای عمر شراب آماده میکردم تا شبانگاه بنوشد و شبانگاه شراب آماده میکردم تا صبحگاه بنوشد و او چنان شراب مینوشید که «دردی» آن را نیز باقی نمیگذارد.»[3]
د) هضم غذا با جرعههای شراب!
البته برخی از علمای اهلسنت برای توجیه شرابخواریهای خلیفه گفتهاند: وی بدان جهت شراب مینوشید تا گوشت شتری که میخورد بهتر هضم شود: «عمر میگفت: من بدینرو شراب مینوشم که گوشت شتری که میخورم را هضم کند و اذیت نشوم!»[4]
ابن حزم اندلسی پس از اشاره به این حدیث، سند آن را صحیح دانسته است.[5]
همچنین برای توجیه شرابخواریهای عمر اینگونه نیز نقل کردهاند: «آقا و سرور ما (اهلسنت) عمر بن خطّاب، شراب غلیظ (دردی) مینوشید و میگفت: ما شتران را قربانی میکنیم، گوشت گردن آن به خاندان عمر میرسد و گوشت آن را جز شراب غلیظ هضم نمیکند!»[6]
ه) راهکاری برای فرار از حرمت شرابخواری!
یکی از راهکارهای عمر برای فرار از حرمت شرابخواری در زیر میآید: «بیابانگردی که شراب خورده و مست شده بود را نزد عمر آوردند؛ او خواست راه فراری برای او درست کند، امّا چون عقل از سر آن مرد پریده بود، عمر نتوانست کار او را توجیه کند؛ بدینرو، گفت: او را زندانی کنید تا به خود آید و سپس او را تازیانه بزنید. سپس خود عمر آبی طلبید و با آن شراب را رقیق کرد و نوشید و به دیگران نیز نوشانید و گفت: اگر شیطان شراب بر شما چیره گشت، این چنین آن را با آب رقیق سازید!.»[7]
پینوشت:
[1]. «أنّ أسلم مولی عمر بن الخطّاب أخبره، أنبه زار عبد الله بن عیّاش المخزومی، فرأی عنده نبیذا و هو بطریق مکّة، فقال له أسلم: إنّ هذا الشّراب یحبّه عمر بن الخطّاب فحمل عبد الله بن عیّاش قدحا عظیما، فجاء به إلی عمر بن الخطّاب فوضعه فی یدیه، فقرّبه عمر إلی فیه، ثمّ رفع رأسه فقال عمر: إنّ عذا لشراب طیّب، فشرب منه...» موطأ مالک، مالک بن أنس، دار إحیاء التراث العربی، مصر، ج 2، ص 894.
[2]. «حدّثنا أبوبکر قال حدّثنا إبن مسهّر عن الشّیبانی عن حسّان بن مخارق قال: بلغنی أنّ عمر بن الخطّاب سائر رجلا فی سفر و کان صائما، فلمّا أفطر أهوی إلی قربة لعمر معلّقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر، فشرب منها فسکر، فضربه عمر الحدّ، فقال له: إنّما شربت من قربتک، فقال له عمر: إنّما جلّدناک لسکرک.» مصنّف ابن أبی شیبة، ابن أبی شیبة، مکتبة الرشد، ریاض، ج 5، ص 502.
[3]. «عن زید بن أسلم عن أبیه قال کنت أنبذ النّبیذ لعمر بالغداة و یشربه عشیّة و أنبذ له عشیّة و یشربه غدوة و لا یجعل فیه عکرا.» سنن الدارقطنی، الدارقطنی، دارالمعرفة، بیروت، ج 4، ص 259.
[4]. «قال عمر إنّا لنشرب من النّبیذ نبیذا یقطع لحوم الإبل فی بطوننا أن تؤذینا.» سنن البیهقی، إبن حزم، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ج 8، ص 299.
[5]. «و هذا خبر صحیح.» المحلّی، ابن حزم، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ج 7، ص 487.
[6]. «و أمّا الآثار فمنها ما روی عن سیّدنا عمر أنّه کان یشرب النّبیذ الشّدید و یقول إنّا لننحر الجزور و إنّ العنق منها لآل عمر و لا یقطعه إلّا النّبیذ الشّدید.» کتاب الآثار، أبو یوسف یعقوب بن إبراهیم الأنصاری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 224.
[7]. «قال حدّثنا یوسف عن أبیه عن أبی حنیفة عن حمّاد عن إبراهیم أنّ عمر بن الخطّاب أخذ رجلا سکرانا فأراد أن یجعل له مخرجا فأبی إلّا ذهاب عقل فقال: إحبسوه فإذا صحا فاضربوه ثمّ أخذ فضل إداوته فذاقه فقال اوه هذا عمل بالرّجال العمل ثمّ صبّ فیه ماء فکسّره فشرب وسقی أصحابه و قال هکذا إصنعوا بشرابکم إذا غلبکم شیطانه.» کتاب الآثار، أبو یوسف یعقوب بن إبراهیم الأنصاری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 226.
افزودن نظر جدید