چگونگی شکل گیری مذاهب اربعه اهل سنت
ظاهر آن است که دستگاه سیاست در آن عصر از رشد فکرى علما و حوزههاى علمى هراسان بوده است؛ زیر این علما و مجتهدان بودند که با استقلال فکرى و پویایى اجتهاد خود از اسلام دفاع کرده و جلو بدعتها و کج روىهای حاکمان ظالم را مىگرفتند و اسلام را زنده میکردند و این، همان چیزى است که با اهداف سوء حاکمان ظلم منافات دارد. لذا از گسترش مذاهب فقهی جلوگیری شد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شاید در ذهن برخی از مردم این سؤال مطرح شود که چرا اهل تسنن به چهار مذهب تفکیک شدند و علت پیدایش این تفکیک از کجاست؟
در پاسخ به این پرسش مقدمتا باید گفت که فقه اسلامی بعد از وقایع صدر اسلام و مسئله جانشینی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به دو شاخه تقسیم شد. برخی مسائل فقهی خود را از اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) گرفتند و برخی فقه خود را از صحابه و تابعین پیامبراکرم اخذ کردند که به اهل سنت مشهور شدند.
به تعبیر دیگر میتوان گفت که آثار واقعه سقیفه و خارج شدن خلافت از دست اهلبیت(علیهم السلام) تاثیر منفی بر همه علوم اسلامی از جمله فقه، گذاشته است.
به بیان دیگر در نگاه شیعه، تبیین و توضیح سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و بیان احکام و مسائل فقهی و غیرفقهی، برعهده اهلبیت(علیهم السلام) بود. اما در نگاه اهل سنت، این صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند که عهدهدارهدایت دینی مردم بودند. که این امر تا سال 40 هجری ادامه داشت و پس از آن سال، این مسئولیت بر عهده تابعین بود که تا انتهای قرن اول هجری و ابتدای قرن دوم هجری ادامه داشت و با ورود مسائل جدید فقهی در اذهان مسلمین، از ابتدای قرن دوم تا اوائل قرن چهارم هجری، مذاهب چهار گانه اهل سنت تشکیل شد.[1]
شکلگیری مذاهب اربعه در میان اهلسنت، به خاطر کثرت مسائل فقهیای بود که در میان تازه مسلمانان رواج پیدا کرده بود. البته نکته مهم این است که برخی از حاکمان در این میان اهداف دیگری را دنبال میکردند که مهمترین آنها از بین بردن و به حاشیه بردن فقه اهلبیت(علیهم السلام) بود. لذا به خاطر رسیدن به این هدف و مصلحت، اجتهاد را در چهار نفر منحصر کردند که عبارتند از:
1.ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (متوفای 150 ق)
2. مالک بن انس (متوفای 179 ق)
3. شافعی، محمد بن ادریس (متوفای 204 ق).
4.احمد بن حنبل (متوفای 240 ق)
قابل توجه است که درابتدا، این مذاهب فقهی منحصر در چهارمذهب نبود، بلکه عده زیادی از علمای اهل سنت، صاحب مدرسه و رأی بودند، از جمله میتوان به مذهب حسن بصری از سال 21 هجری تا سال 110 هجری و یا مذهب اوزاعی از سال 88 هجری تا سال 157هجری، و یا اینکه مذهب داود بن علی اصفهانی از سال 202 هجری تا سال 270 هجری که معروف به ظاهری بود و مذهب محمد بن جریر طبری از سال 224 هجری تا سال 310 هجری اشاره کرد.[2]
برخی از علما این انحصار را پذیرفتند و از آن دفاع کردند و در مقابل عدهای آن را منافی با آزادی در مباحث علمی دانستند.
یکی از مخالفین انحصار در مذاهب، عبدالمتعال الصعیدی[3] است. او در این خصوص میگوید: «اکنون میتوانم بگویم که منع اجتهاد با استفاده از راههای ظالمانه، و با توسل به زور و اغوا و از طریق پول، صورت گرفته است. تردیدی نیست اگر این وسایل و امکانات در اختیار مذاهب دیگر نیز قرار گرفته بود، اکنون تودههای مردم از آنها پیروی میکردند، و چه بسا مورد تأیید کسانی بودند که اکنون در صف مخالفین قرار دارند. اکنون ما میتوانیم خود را از قید مذاهب چهارگانهای که از طریق فاسد و ناصواب بر ما تحمیل کردند، آزاد کنیم، و در احکام دینمان به اجتهاد روی آوریم، زیرا که منع آن با خشونت و زور انجام شده است؛ حال آنکه اسلام امور را فقط از طریق رضایت و شوری بین مسلمانان قابل تحقق میداند، چنانکه خداوند در قرآن میفرماید: وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ[شوری/28]».[4]
یکی دیگر از مخالفین انحصار مذاهب اربعه، عبدالدائم بقری انصاری است. او در مورد بسته شدن باب اجتهاد و انحصار فقه اهل سنت در چهار مذهب میگوید: «راز عقب ماندگی مسلمانان، در منع اجتهاد است. همین باب برکت است که چون بسته شد مسلمانان به همان اندازه عقب ماندند که دنیا پیشرفت کرد. در پی بسته شدن این باب بود که همه آنچه را پیشنیان نهادهاند، اصول ثابتی قلمداد شد که هیچ امکان تغییر و تبدیل آنها نیست؛ چرا که حکمرانان و پادشاهان به دلایلی کاملا سیاسی جلوی اجتهاد را گرفتند تا از این رهگذر حکومت خود را حفظ کنند و اطمینان یابند که هیچ مخالفی در برابر آنان قامت نخواهد آراست. و اگر هم کسی چنین جرأتی به خود دهد کسی به سخن او گوش نخواهد داد چرا که درهای اجتهاد بسته شده است. در پی همین رخداد، تشریع و تقنین اسلامی حالت جمود به خود گرفت با آنکه همین تشریع جان امت و حیات اسلام است.»[5]
سؤال: علت انحصار مذاهب فقهی اهلسنت در چهار مذهب چیست؟
با توجه به اختلافات فقهی فراوانی که در بین مذاهب متعدد اهل سنت وجود داشت، مردم به این سمت رفتند که مذاهب را محدود کنند، البته در این میان حکومتها نقش اصلی را در تعیین مصادیق مذاهب چهارگانه ایفا کردند. چرا که مردم نمیتوانستند مذاهب را در تعداد معینی محدود کنند، و حکومت بود که مصادیق این انحصار را مشخص کرد و در برخی از اوقات یکی از مذاهب که مورد نظرشان بود را بر دیگر مذاهب ترجیح میدادند و آن را گسترش میدادند. به طور مثال مذهب حنفی به علت قدرت و امکانات پیروانش، بیشترین گسترش را در بین اهلسنت پیدا کرد، چرا که ابویوسف، قاضی القضاة دولت عباسی که مورد احترام آنان بود، این مذهب را ترویج میکرد و عملاً کسانی که منسوب به مذهب حنفی بودند، منصب قضاوت را احراز میکردند.[6]
چند دلیل میتوان برای این تفکیک بیان کرد که در میان آنها دو دلیل از بقیه مهمتر است:
1. تعصبات مذهبی: طرفداران و شاگردان رؤسای مذاهب، به خاطر تعصبات کورکورانه ای که نسبت به شخصیت آنها داشتند، این اجازه را نه به خود و نه به دیگران ندادند که از شخص دیگری تقلید کنند و همین امر باعث شد که مذاهب فقهی در این چهار مذهب خلاصه شود.[7]
2.عوامل سیاسی: ظاهر آن است که دستگاه سیاست در آن عصر از رشد فکرى علما و حوزههاى علمى هراسان بوده است؛ زیر این علما و مجتهدان بودند که با استقلال فکرى و پویایى اجتهاد خود از اسلام دفاع کرده و جلو بدعتها و کج روىهای حاکمان ظالم را مىگرفتند و اسلام را زنده میکردند و این، همان چیزى است که با اهداف سوء حاکمان ظلم منافات دارد. لذا از گسترش مذاهب فقهی جلوگیری شد.[8]
سوالی که میتوان از برادران اهلسنت پرسید این است که چه دستوری از جانب شارع مقدس رسیده است که مردم باید پیرو یکی از این مذاهب اربعه باشند؟
عجیب است که اهلسنت، شیعه را به خاطر متابعت از اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) به مردهپرستی متهم میکنند در حالیکه خودشان مسلمین را مجبور میکنند که در اصول، طبق مذهب اشعری یا اعتزال رفتار کنند و در فروع هم طبق نظر یکی از فقهای اربعه عمل نمایید؟ جای تأمل و درنگ است.
پینوشت:
[1]. تاریخ الفقه الإسلامی و أدواره، موسسه امام صادق، قم:ص14.
[2]. السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، نشر الغدیر، بیروت: ص107
[3]. عبدالمتعال الصعیدی از علمای دانشگاه الزهر مصر بودند و در سال 1386 هجری از دنیا رفتند.ایشان عضو مجمع اللغة العربیة مصر بودند.
[4]. سؤالات ما، حسین تهرانی، انتشارات اسوه، قم: ص446 به نقل از کتاب میزان الاجتهاد، عبدالمتعال صعیدی: ص14
[5]. الإمام الصادق و المذاهب الاربعة، اسد حیدر، مجمع العالمی لأهل بیت: ج1، ص177 به نقل از کتاب الإنصاف: ص37.
[6]. تاریخ الفقه الإسلامی و أدواره، موسسه امام صادق، قم:ص14.
[7]. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، رضوانی، نشر مشعر، تهران: ج2، ص615
[8]. همان
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید