موضعگیری خلفاء در برابر تبلیغ نام حضرت علی (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اوایل حکومت اسلامی بعد از رحلت پیامبر اسلام و حوادثی که منجر به انحراف این جامعه نوپا گردید، باعث شد که مسلمانان از خط اصیل دین اسلام به تدریج فاصله گرفته و سخنان پیامبر به بوتهی فراموشی سپرده شود، سخنانی که اگر جامع عمل پوشانده میشد دیگر شاهد این همه اختلاف در بین مسلمین و تفرقه میان آنها نبودیم، اما حقیقت امر چیز دیگری بود و آن کنار گذاشتن حضرت علی (علیه السلام) از خلافت و تصدّی امور مسلمین و فراهم آوردن زمینه برای انتخاب خلفاء یکی پس از دیگری و فاصله گرفتن مردم از اهلبیت پیامبراکرم باعث گردید که در سدهی اول و دوم هجری فرَق و مذاهب گوناگون به وجود آید و هر کدام داعیه حق بودن را سر بدهند، لذا مخالفین با نقشهای از پیش طراحی شده و سیاستی دقیق قبل از وفات پیامبر اسلام و به صورت آشکارا بعد از رحلت ایشان، مانع رسیدن حضرت علی (علیه السلام) به این امر مهم شدند و این نقشه و توطئه از لا به لای سخنان و عملکرد آنها به خوبی آشکار است، از جملهی آنها نقشه ترور پیامبر اکرم در عقبه و همچنین سرپیچی آنها از پیوستن به سپاه اسامه علیرغم تأکیدات فراوان رسول اکرم و لعن و نفرین متخلفین از این دستور و همچنین نوشتن وصیتی که امت اسلامی بعد از او هرگز گمراه نشوند، نمونههای بارزی است که برخی از علمای اهلسنت در کتب خود به آن اشاره داشتهاند.
لذا بعد از به قدرت رسیدن خلفاء، دولت وقت با تمامی توان با هر حرکتی که در جهت حمایت و دفاع از حضرت علی (علیه السلام) آغاز میشد، برخورد میکرد. به طوری که حضرت امیر و یارانش را با شیوههای گوناگون تهدید میکرد، و ما به ناچار از باب نمونه برخی از این موارد را از کتب علمای اهلسنت ذکر میکنیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان آن قرار میدهیم.
ـ عبدالعزیز جوهری میگوید: ابوبکر خطبهی فدکیه حضرت فاطمه را شنید، سخنان حضرت زهرا بر او سخت آمد، و بر بالای منبر رفت و گفت: ای مردم چرا به این گفتار و حرفها توجه میکنید! چنین آرزوهایی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نبود، از ضعیفان (زنان) کمک میخواهید و از زنان یاری میجویید، مانند ام طحال که برای او محبوبترین افراد از خانوادهاش، بدکارترین آنها بود. آگاه باشید اگر من بخواهم بگویم، هر آینه خواهم گفت و اگر بگویم، حتماً افشا خواهم کرد و مادامی که به حال خودم واگذاشته شوم، ساکت خواهم بود، بعد رو به انصار کرد و گفت: ای گروه انصار، سخنان سفیهان شما به من رسید، پیامبر بر شما وارد شد و او را پناه دادید و حمایت کردید و من دست و زبانم را علیه کسی از شما که استحقاق تنبیه ندارد، باز نخواهم کرد و سپس از منبر پائین آمد...
ابن ابی الحدید میگوید: این سخنان ابوبکر را به نقیب یحیی ابن ابی البصری خواندم و به او گفتم این سخنان تعریض بر چه کسی بود؟ گفت تصریح بود نه تعریض. گفتم: اگر تصریح بود سؤال نمیکردم، خندید و گفت: به حضرت علی (علیه السلام) تصریح دارد. گفتم: آیا تمامی این کلام برای علی (علیه السلام) بود؟ گفت: پسرم این کار ریاست و قدرت است. گفتم: جواب انصار چه بود؟ گفت انصار آشکارا به نفع حضرت علی (علیه السلام) و خلافت او شعار دادند، ابوبکر از متشنّج شدن اوضاع علیه خودش ترسید و آنها را نهی و تهدید کرد. [1]
ـ بخاری این چنین مینویسد: از ابن عباس نقل شده: مردانی از مهاجرین را تعلیم میدادم که از جمله آنها عبدالرحمن بن عوف بود، در آن هنگام که در ـ منی ـ در چادر او بودم و عبدالرحمن در آخرین حج خلیفه دوم نزد وی بود، ناگهان عبدالرحمن پیش من بازگشت و گفت: امروز فردی نزد امیرالمؤمنین عمر آمده و میگوید: ای امیرالمؤمنین، نظر تو دربارهی فلانی چیست؟ او میگوید: اگر عمر بمیرد حتماً با فلانی بیعت میکنم. به خدا قسم بیعت با ابوبکر کار عجولانهای بیش نبود که تمام شد. عمر عصبانی شد و گفت: من انشاء الله عصر هنگام، برای مردم سخنرانی میکنم و مردم را از همراهی با غاصبان امور بر حذر خواهم داشت و... . [2]
جاحظ میگوید: مردی که گفت اگر عمر بمیرد حتماً با علی ( علیه السلام) بیعت میکنم، عمار بن یاسر بود و این سخن وی عمر را عصبانی و به خواندن خطبه واداشت. [3]
ـ حارثه بن مضرّب روایت میکند: با عمر بن خطاب حج میگزاردیم، در این هنگام فردی فریاد میزد: امیر بعد از عمر، عثمان است. [4] علیرغم اینکه عمر شاهد این اعلام و شعار آن مرد بود، هیچ واکنشی از خود نشان نداد و باعث این نشد که به منبر برود و مردم را تهدید کند و بترساند.
ـ روزی عمر بن خطاب به عبدالله بن عباس گفت: ای عبدالله، چه چیزی باعث شد که قومتان مانع خلافت شما شود؟ گفت: ای امیرالمؤمنین، نمیدانم، عمر گفت: بار خدایا مرا ببخش، قوم شما نمیخواستند که نبوت و خلافت یکجا در شما جمع شود و شما خودبینانه و متکبرانه در آسمانها اوج بگیرید و حرکت کنید. [5]
ـ عمر بن سعید بن عاص گفت: به گمانم تو بر من گمان بد میبری که من پدرت را کشتم؟ قسم به خدا، دوست داشتم که من پدرت را بکشم و اگر میکشتم، برای کشتن شخص کافر عذر نمیخواستم، اما در جنگ بدر، به پدرت رسیدم و او را دیدم در حالی که مانند گاو شاخهایش را آماده میکرد، تا برای جنگ مهیا شود در حالی که دهانش کف کرده بود، زمانی که پدرت را دیدم ترسیدم، پدرت گفت: ای پسر خطاب کجا میروی؟ در این هنگام علی برخاست و در برابر او مقاومت کرد و او را کشت و من از جای خود تکان نخوردم، در این هنگام علی (علیه السلام) در مجلس حاضر بود و گفتگویمان را شنید و فرمود: خدایا مرا ببخش... ای عمر چرا مردم را علیه من میشورانی؟[6]
ـ ابن عباس روایت میکند در اوایل خلافت عمر نزد او رفتم، گفت ای عبدالله، از کجا میآیی؟ گفتم از مسجد، گفت: پسر عمویت را در چه حالی رها کردی و آمدی؟ گمان کردم منظورش عبدالله بن جعفر است، گفتم: او در حالی که با هم سن و سالانش بازی میکرد رها کردم، گفت منظورم او نبود، بلکه بزرگ اهلبیت شما (حضرت علی) است، گفتم در حالی که قرآن بر لب زمزمه میکرد و با سطل آب نخلهای فلانی را آبیاری میکرد رها کردم. گفت عبدالله سؤالی بپرسم و اگر پنهانکاری کنی، خون قربانیها بر گردن تو است، آیا باز او به خلافت نظر دارد؟ گفتم بله، باز عمر سؤال کرد آیا گمان میکند که رسول خدا بر خلافت او تصریح داشته است؟ گفتم بله، بعلاوه از پدرم در مورد آن چیزی که حضرت امیر (علیه السلام) اظهار میدارد سؤال کردم، گفت: راست میگوید، عمر گفت در بیان رسول خدا در مورد خلافت حضرت علی نکته روشنی وجود ندارد مگر اندک گفتاری که تکلیفی به وجود نمیآورد و عذری را از بین نمیبرد هر چند گاهی پیامبر در شأن و مقام علی مطالبی ایراد میکرد، پیامبر در زمان مریضی میخواست بر جانشینی علی تصریح کند من به خاطر دلسوزی و حفظ اسلام مانع شدم، به خدای کعبه، قریش بر اطاعت علی اتفاق نظر نداشتند و عرب از اطراف او پراکنده میشدند. [7]
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 16 ص 215.
[2]. صحیح بخاری، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، کتاب المحاربین، باب رحم الجبلی، ج 4 ص 179.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 2 ص 25.
[4]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، کتاب الخلفاء، ص 155.
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 1 ص 189.
[6]. أنساب القرشیین، سمعانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص 193.
[7]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 16 ص 215
دیدگاهها
navab
1394/10/01 - 20:58
لینک ثابت
سلام - لطف بفرمایید فضایل
افزودن نظر جدید