نگرانی پیامبر اکرم از هدایت امّت

  • 1394/08/28 - 10:02
آیا اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که آن حضرت به اندازه عایشه، حفصه و یا معاویه نیز به فکر امّت خویش نبوده و نداند که نباید آنان را بدون جانشین رها سازد؟ گیریم همان‌گونه که وهّابیت می‌گویند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پس از خود، هیچ تدبیری نیاندیشیده و امر را به خود مردم واگذار نموده؛ اگر چنین است چرا صحابه این چنین با عجله و با دور...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث غدیر به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در موضوع جانشینی پس از خود، هیچ تدبیری نیاندیشیده و امر را به خود مردم واگذار نموده؛ بنابراین در این زمینه می‌گویند عایشه به عبدالله، فرزند عمر بن خطّاب گفت: «سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو: امّت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بودن چوپان رها مساز و برای آنان خلیفه‌ای برگزین؛ چرا که پس از تو از وقوع فتنه بر آنان واهمه دارم.»[1]
و پناه می‌بریم به خدای سبحان از سخنان معاویه، آیا معاویه که وارد مدینه شده و گروهی از صحابه و مردم را وادار به بیعت با فرزندش یزید می‌نماید، بیش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران هدایت امّت اسلام بود؟ «هنگامی که معاویه به مدینه آمد همه مردم با یزید بن معاویه بیعت کردند به جز حسین بن علی (علیهما السّلام)، فرزند عمر، فرزند زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و ابن عباس. معاویه گفت: از این واهمه دارم که امّت محمد را برای پس از خود همچون گله‌ی بدون چوپان واگذارم...».[2]
همچنین می‌گویند: دو فرزندان عمر ـ حفصه و عبدالله ـ به پدرشان گوشزد می‌کنند تا به فکر امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و کسی را جانشین خود قرار دهد: «فرزند عمر گوید: نزد حفصه رفتم، او گفت: آیا خبر داری که پدرمان کسی را برای پس از خود به عنوان جانشین معین نکرده؟ گفتم: نباید چنین کند. حفصه گفت: باید چنین کند. با خود گفتم: به خدا سوگند در این باره با پدر سخن خواهم گفت. به همین روی، آن شب را ساکت مانده و چون صبح شد، گویی کوهی بر دوش من سنگینی می‌کرد، نزد پدر رفتم؛ او از اوضاع مردم می‌پرسید و من او را آگاه می‌ساختم تا این که به او گفتم: مردم سخنی می‌گویند که به خاطر آن، نزد تو آمده تا آن را با تو در میان بگذارم؛ مردم گمان دارند تو کسی را به عنوان جانشین خود برنگزیده‌ای، در حالی که اگر برای گله‌ات چوپانی قرار داده باشی و او گله را بدون جانشین رها ساخته و نزد تو آید اعتقاد به ضایع ساختن گله پیدا می‌کنی و حال آن که رعایت حال مردم از رعایت حال گله بیشتر است. پدرم با سخنان من موافقت نمود و اندکی بعد رو سوی من کرد و گفت: خدواند عزّوجلّ دین خود را حفظ می‌نماید...»[3] آری هنگامی که در صدد توجیه و سرپوش گذاری بر کلمات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در امر خلافت و جانشینی پس از آن حضرت برآمدیم، طبیعی است که در این موضوع همواره سرگردان و متحیّر بمانیم: «عبد الله بن عمر گوید: به پدرم، گفتند: آیا برای خود خلیفه معیّن نمی‌کنی؟ عمر در پاسخ گفت: اگر خلیفه مشخص کنم، به کسی اقتدا کرده‌ام که برتر از من بوده و او ابوبکر بود که مرا انتخاب کرد و اگر خلیفه معیّن نکنم به کسی اقتدا کرده‌ام که بهتر از من بود و خلیفه معیّن نکرد و او پیامبر بود.»[4]
آیا اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که آن حضرت به اندازه عایشه، حفصه و یا معاویه نیز به فکر امّت خویش نبوده و نداند که نباید آنان را بدون جانشین رها سازد؟ گیریم همان‌گونه که وهّابیت می‌گویند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پس از خود، هیچ تدبیری نیاندیشیده و امر را به خود مردم واگذار نموده؛ اگر چنین است چرا صحابه این چنین با عجله و با دور دیدن چشم امیرمؤمنان (علیه السّلام) و به محض آن که دیدند آن حضرت درگیر مراسم دفن و کفن پیکر مطهّر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، پیکر آن حضرت را رها کرده و سراسیمه برای تصدی خلافت راهی سقیفه شده و بدین منظور به نزاعی سخت پرداختند؟

‌پی‌نوشت:
[1]. الإمامة و السیاسة، ابن قتیبه، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 25.
[2]. تاریخ الطبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 248.
[3]. صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1455.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 2638.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.