تناقضات عقلی در حدیث جعلی ده نفر بهشتی!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اوایل تاسیس خلافت توسط جریانسقیفه، فرمان حکام، منع تدوین حدیث بود[1] اما چیزی که توسط جاعلین حدیث اتفاق افتاد و توسط بعضی دامن زده شد، تناقضات عقلی و نقلی در جعل حدیث بود. جاعلین در جعل رویدادها دچار ناهماهنگیها یا در موارد اتفاقی دچار تناقضاتی عقلی و نقلی میشدند؛ که بعضاً این تناقضات خصوصا از حیث عقلی تضادی آشکار را رقم زد که مورخین و راویان چارهای جز نقل آنها نداشته و انکار آن نیز به خاطر وقوع پیدرپی آن غیرممکن گردید. دیگر اشتباهی که متکلمین و روات وابسته به حکام جور در آن زمان مرتکب شدند توجیه اینگونه جعلیات یا وقایع و فلسفه بافی برای توجیه آن بود، خطایی که ناحق بودن آنها را نزد اندیشمندان دور از تعصب این زمان آشکار و واضح کرده و پیروان عقل را به طریق نجات و فرقهی ناجیه واصل مینماید.
یکی از این جعلیات، حدیث عشرهمبشره به جنت یا همان ده نفر بهشتی میباشد، که در آن آمده: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به 10 نفر از اصحاب خود بشارت به بهشت را داده است[2] این حدیث با وجود اختلافات در نقل و ضعف روات از احادیث مورد استدلال متکلمین درباری قرار گرفت و دست آویزی برای رسیدن و توجیه مقاصدشان گردید. بعضی از اشکالات این حدیث از این قرار است:
مخالفت با قرآن و دلایل عقلیِ برآمده از آیات قرآن
اگر قرار باشد كه عشرهمبشره با وجود هر گونه گناه، بهشتی باشند، پس بايد پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هم به طريق اولی اينچنين میباشد؛در حالی كه قرآن كريم خلاف آن را میگويد. خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر اسلام ميفرمايد: «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا.[اسراء/75-74] و اگر ما تو را ثابت قدم نمیگردانديم، نزديك بود كه به مشركين اندك تمايل و اعتماد كنی. كه در اين صورت، كيفر اين عمل تو را به تو میچشانديم و عذاب تو را در دنيا و آخرت مضاعف میكرديم، آنگاه از قهر و خشم ما هيچ ياوری بر خود نمیيافتي». خداوند در قرآن كريم چنان حمايتی از پيامبرش كرده كه از احدی نكرده است؛ او که ختم رسل و کاملترین انسان و مهربانترین و متشرعترین خلق است، با اينحال، خداوند به او میگويد؛ اگر كمي از راه حق منحرف شوی و به مشركين تمايل پيدا كنی، تو را عذاب خواهم كرد! با اين وضعيت، چگونه ممكن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی بازهم به بهشت راهیابند؟! در حقیقت بر خدای نازل کنندهی قران کریم که خود خالق نور حکمت و عقل است چنین تبعیض بی دلیلی قبیح است. وقتی بر پیغمبر خود که آنگونه زحمات در راه دین را کشیده بهشت بیبهاء نمیدهد و طبق فرموده خود «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.[الزلزلة/7-8] پس هر که هموزن ذرّهای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید و هر که هموزن ذرّهای بدی کند، آن را خواهد دید.» در قیامت ذرهای خیر و شر حساب و کتاب دارد این حساب و کتاب را از رسول خود (صلی الله علیه و آله) نیز طبق آیه 74 و 75 اسراء بر نداشته همچون جمیع خلق اعمال میکند بنا بر چه قاعدهای بیحساب، بر این ده تن برداشته و بیدلیل آنها را به بهشت برین ببرد؟! در حقیقت نقض قاعده اولویت که از مسلمات عقلا است، بر حکیمی چون خداوند تبارک و تعالی قبیح و نشدنی میباشد.
مخالفت با عقل
این حديث متضمن اضداد است و اين به معنای تضاد در دين و بطلان دين است؛ چون اجتماع ضدين از محالات عقلي است. توضیح این که خط فکری ابوبكر با عمر فرق داشت و گاهی يكديگر را نفی میكردند، طرز تفکر عثمان نیز با این دو فرق میكرد، و مبانی فکری و عقیدتی حضرت علی(علیه السلام) با هر سه فرق داشت و اصلا ارزشی براي سنت شيخين قائل نبود؛ و به همين دليل در روز شوری شرط پيروی از سيره شيخين را نپذيرفت. خط فکری عبدالرحمن بن عوف با عثمان كاملا متناقض و متضاد بود، تا جایی که تا آخر عمر با عثمان قهر بود. خط مشی و روش حضرت علی(عليه السلام) با طلحه و زبير فرق میكرد و لذا هر یک، ريختن خون دیگری را مباح میدانست و جنگ انکار نشدنی به نام جمل بین طرفین مطرح در حدیث به وقوع پیوست. چگونه همه این اصحاب (با وجود این همه اختلاف) حق گفته باشند و بر طریق حق، گام نهاده باشند، خداوندی که رفتار آنها را امضاء کند و برحق شمارد؛ چگونه عادلی خواهد بود؟ چگونه حکیمی است که از خود تشخیص حق ندارد؟ و در تشخیص حکمت و قول صحیح بین بندگان مانده است و عملهای مخالف و متضاد را حق دانسته، و قدرت تمییز و تشخیص ندارد؟!
وقتى امیر المؤمنین علی(عليه السلام)در روز جنگ جمل با اهل بصره برخورد کرد، آنحضرت، زبیر را صدا کرد و فرمود: «اى ابا عبد اللَّه، بیرون بیا».[3] اصحاب گفتند: نزد زبیرى که بیعتش را شکسته است میروى در حالى که او سوار بر اسب و غرق در اسلحه است و تو سوار بر قاطرى بدون اسلحه هستى؟ حضرت علی(عليه السلام) فرمود: «بر من از جانب خداوند سپر نگهدارندهاى وجود دارد، و هرگز کسى نمیتواند از اجل خود فرار کند. من نمیمیرم و کشته نمیشوم مگر به دست شقیترین امّت، همانطور که ناقه صالح را شقیترین قوم ثمود پى کرد». زبیر بیرون آمد. امام علی(عليه السلام) فرمود: «طلحه کجاست؟ او هم خارج شود». طلحه هم بیرون آمد. سپس آنحضرت فرمود: «شما را به خدا قسم میدهم، آیا شما دو نفر، و صاحبان علم از آل محمد و عایشه دختر ابوبکر، نمیدانید که: اصحاب جمل و اهل نهروان بر زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله) لعنت شده هستند، و هرکس افترا ببندد زیانکار است؟» زبیر گفت: چگونه ما لعنت شدهایم در حالى که ما از اهل بهشت هستیم؟ آنحضرت فرمود: «اگر میدانستم که شما اهل بهشتید جنگ با شما را حلال نمیدانستم». زبیر گفت: آیا از پیامبر نشنیدى که در روز جنگ احد میفرمود: «طلحه مستحق بهشت شده است»، و «هر کس مىخواهد به شهیدى که زنده روى زمین راه میرود بنگرد به طلحه نگاه کند»؟ آیا از پیامبر نشنیدى که میفرمود: «ده نفر از قریش در بهشتند»؟ امیر المؤمنین علی(عليه السلام) فرمود: «آنان را برایم نام ببر». زبیر گفت: ابوبکر، عمر و عثمان، من، طلحه تا آنکه نُه نفر را نام برد که در بین آنان ابو عبیده جرّاح، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل بودند. حضرت علی(عليه السلام) فرمود: «نُه نفر را نام بردى، دهمى کیست؟» زبیر گفت: تو هستى! فرمود: «پس تو اقرار کردى که من از اهل بهشتم، ولى آنچه براى خود و اصحابت ادعا کردى من منکر آن هستم. به خدا قسم، بعضى از افرادى که نام بُردى در تابوتى داخل چاهى در پائینترین جاى جهنم قرار دارند. بر در آن چاه سنگى است که هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعلهور کند آن سنگ را بلند میکند و جهنم شعله میگیرد. این مطلب را از پیامبر شنیدم، و گر نه خداوند تو را بر من غلبه دهد و خون مرا به دست تو بریزد، (و اگر من راست میگویم) مرا بر تو و اصحابت غالب کند». زبیر برگشت در حالى که گریه میکرد.[4]
از همه اینها گذشته؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در موارد گوناگونى، مؤمنین زیادى را به بهشت وعده فرمودهاند؛ مانند اینکه بارها و بارها فرمود: علی(عليه السلام) و شیعیانش در بهشت خواهند بود.[5] و یا بر اساس روایات دیگر فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: على بن ابیطالب، عمّار، سلمان و مقداد».[6] این در حالى است که در روایت عشرهمبشره، هیچ نامى از نیکانى که پیرامون على(عليه السلام) بودند، به میان نیاورده و نام امام على(عليه السلام) را به جهت آن همه افتخار و درخشندگى، چون غیر قابل انکار بوده، آوردهاند.
همچنین، میخواستند با آوردن نام على(عليه السلام) این حدیث را درست جلوه دهند! و چه جمع اضدادى در کنار هم ساختهاند! مگر کسى که ستمگرانه با امام على(عليه السلام) بجنگد، جاى او در بهشت است؟ در حالى که میدانیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرکس با على بجنگد، با من جنگیده است».[7]
زبیر؛ همان کسى است که عمر دربارهاش میگوید: «اما تو اى زبیر! بدخوى و آزمند هستى، درحال خشنودى مؤمن و در حال خشم کافر، روزى انسان و دیگر روز شیطان، شاید اگر حکومت به چنگت آید، در روزگار تو و در ریگزار مکه، براى یک پیمانه جو، کتک کارى درگیرد، امّا اگر حکومت به عهدهات واگذار شود، کاش میدانستم آن روز که تو شیطان میشوى، چه کسى عهدهدار مردم خواهد گشت و روزى که به خشم آیى، چه کسى؟ هان! خداوند تا وقتى تو چنین صفتى دارى، حکومت این امّت را به تو واگذار نخواهد نمود».[8]
همچنین طلحه، همان کسى که در اثناى جنگ جمل و در پى سوگند امیرالمؤمنین علی(عليه السلام) که آیا حدیث ولایت را شنیدى یا خیر؟ اعلام کرد که فراموش کرده بودم![9] و سرانجام با تیرى از سوى مروان (به انتقام خون عثمان) به خاک هلاکت افتاد،[10] در حالى که از اطاعت امام، سرپیچى کرده بود به راستى آیا امام و کسى که علیه او شوریده بود، هر دو با هم در بهشتاند!؟
همچنین نقل شده است: روزى که آیهی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً [احزاب/53] اى کسانى که ایمان آوردهاید! در خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما براى صرف غذا اجازه داده شود (در حالى که قبل از موعد نیایید) و در انتظار وقت غذا ننشینید، اما هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید، این عمل پیامبر را ناراحت مىنماید ولى از شما شرم مىکند (و چیزى نمىگوید)، اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد، و هنگامى که چیزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاریت) از آنان (= همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آورید که این کار نزد خدا، بزرگ است!» نازل شد، طلحه در جمعى گفت: حجاب امروزشان برای رسول خدا چه فایدهاى دارد، فردا میمیرد و عایشه را به ازدواج خویش در میآورم و وقتی پیامبر این سخن را شنید ناراحت و اذیت شد».[11] با این همه چطور مىتوان گفت، عشرهمبشره، در یک رده بوده و همگی صاحب پرونده درخشان! و اهل بهشت باشند!
اشکالی که در این جنگها اتفاق افتاد همانطور که در مقالات دیگر نیز به آنها اشاره شد[12]، این بود که در جنگ وقتی یک طرف حق و موافق خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) باشد؛ طرف مقابل باطل و محارب خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) خواهد بود. و طبق آیهی «وَ مَنْ یَقْتُل مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیما.[نساء/۹۳] هر کس شخص مسلمانی را به عمد به قتل برساند مجازات و سزای او جهنّم است که جاودانه در آن خواهد ماند و مغضوب و ملعون درگاه الهی خواهد بود و به امر الله عذابی شدید برای او [در جهنّم] آماده شده است.»
در روایات بالا مولیالموحدین وصیرسولربالعالمین امیرالمومنین علیبنابیطالب (علیه آلاف التحیه و السلام) با حکمت سرشار از چشمه عصمت خود واضح به این امر استدلال میکند و بطلان قول دشمن خود را با دلیل عقلی به وضوح نمایانمیسازد.
پینوشت:
[1]. رک:سیاست دوگانه خلفا در نقل حدیث نبوی و نقل اسرائیلیات!
[2]. بیهقی، أحمد بن حسین، الاعتقاد و الهدایة إلى سبیل الرشاد على مذهب السلف و أصحاب الحدیث، محقق: کاتب، أحمد عصام، ص 332، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، چاپ اول، 1401ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: عطا، مصطفى عبد القادر، ج 3، ص 498، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 1، ص 104، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوم، 1405ق.
[3]. «ابا عبد اللَّه» در اینجا کنیه زبیر است.
[4]. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، محقق و مصحح: حرز الدین، عبد الرزاق محمد حسین، ص 166 – 167، دلیل ما، قم، چاپ اول، 1424ق؛ شیخ مفید، الکافئة فی إبطال توبة الخاطئة، محقق و مصحح: زمانی نژاد، ص 24 – 25، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص 114 – 115، بیدار، قم، 1401ق؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق و مصحح: انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج 2، ص 798 – 799، نشر الهادی، قم، چاپ اول، 1405ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 162، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
[5]. طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، محقق و مصحح: محمودی، احمد، ص 401، کوشانپور، قم، چاپ اول، 1415ق؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 347، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق؛ ابونعیم اصفهانی، أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 4، ص 329، السعادة، بجوار محافظة مصر، 1394ق؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، محقق: وادعی، أبو عبد الرحمن ترکی بن عبد الله، ص 305 و 357، دار الآثار، صنعاء، چاپ اول، 1424ق.
[6]. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 303، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش؛ ابن کثیر بصری، إسماعیل بن عمر، جامع المسانید و السُّنَن الهادی لأقوم سَنَن، ج 3، ص 495، دار خضر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ دوم، 1419ق؛ ابن اثیر جزری، مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج 8، ص 565، مکتبة الحلوانی، مطبعة الملاح، مکتبة دار البیان، چاپ اول، 1392ق.
[7]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص 181، بیدار، قم، 1401ق؛ شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیة، ص 105، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق؛
[8]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 1، ص 185، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[9]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: عطا، مصطفی عبد القادر، ج 3، ص 419، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ هیثمی، علی بن أبی بکر،کشف الأستار عن زوائد البزار، تحقیق: اعظمی، حبیب الرحمن، ج 3، ص 186 – 187، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اول، 1399ق.
[10]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 2، ص 766، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 246 – 247، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
[11]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 228، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.
[12]. اگر در زمان جنگ صفین یا جمل بودید، کدام طرف را انتخاب میکردید؟
تهیه و تنظیم: *حجه الاسلام محمد صادق محسن زاده*
دیدگاهها
nafsezakiyah
1394/06/16 - 00:46
لینک ثابت
خیلی ممنون از مقاله زیباتون
nafsezakiyah
1395/08/19 - 11:51
لینک ثابت
سلام با تشکر این مطلب در
افزودن نظر جدید