بانوی مستبصر ترکیهای: حرف اول و آخرم علی است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خانم اوز دونوش ۲۸ ساله متولد آنکارا هستند، وی در ۱۶ سالگی مذهب جعفری را شناخت و به گفته خویش زمانی واقعاً شیعه شد که امیر المومنین (علیه اسلام) را شناخت. او توانست خواهران خود را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را نیز به مذهب شیعه مشرف نماید.
- لطفاً ضمن معرفی خودتان، سوابق علمی و کاری خود را برای ما بیان نمایید.
«اوز دونوش هستم اهل ترکیه. اینجا تحصیل میکنم و دانشجوی فوق لیسانس در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی. متاهلم و تقریباً ۷ ساله که در ایران هستم و فعلاً در ایران زندگی میکنم.»
- قبلاً پیرو کدام یک از مذاهب چهارگانه اهل سنت بودید؟ «من حنفی بودم.»
- بفرمایید که چه نکتهای باعث شد به فکر تحقیق در تشیع بیفتید؟ آیا نکتهی خاصی نظر شما را جلب کرد؟
«۱۶ سال داشتم که با چند نفر که ایرانی بودند دوست شدم. یک روز به مهمانی آنها رفتم و دیدم که موقع وضو گرفتن پاهاشون رو نمیشویند، بلکه مسح میکشیدند. بعد از آنها پرسیدم که چرا چنین میکنند؟ آنها گفتند مذهب ما جعفری است و در مذهب جعفری باید این گونه وضو گرفت. این اولین باری بود که درباره مذهب جعفری میشنیدم. بسیار برایم جالب بود که غیر از ۴ مذهب سنی نام مذهب دیگری را میشنیدم. خیلی کنجکاو شدم. همان دوستانم کتاب اعتقادات مذهب جعفری را به من معرفی کردند. از آن به بعد خیلی تحقیق کردم بیشتر از طریق کتب مختلف با مذهب شیعه آشنا شدم. کتابهای بسیاری در این باره به من معرفی شد که مطالعه کردم. پاسخ سؤالاتم را از اساتیدم پرسیدم و قانع شدم.»
- برای به دست آوردن عقاید شیعه چه کتابهایی را مطالعه نمودید؟
«بیشتر کتابهای مرتضی مطهری را خواندم. واقعاً من از خواندن کتابهای ایشان لذت میبرم. زبان استاد مطهری خیلی ساده است کتاب فطرت ایشان را چند بار خواندم و هنوز هم دوست دارم این کتاب را بخوانم. استاد بسیار زیبا فطرت را تعریف کردهاست. یا کتاب انسان کامل و یا حجاب باور کنید من وقتی کتاب حجاب را خواندم با اینکه با حجاب بودم، اما دوست داشتم دوباره حجاب دیگری بپوشم. به نظر من انسان و بشر با هم فرق میکنند. خدا همیشه بشر میآفریند، ولی انسان شدن فقط با قرآن و اهل بیت (علیه السلام) است.»
- از شیعه شدن خود، خاطرهی خوبی دارید؟
«اولین چیزی که از مذهب شیعه واقعاً از ته دل پذیرفتم و از آن بسیار خوشم آمد، مهر و سجده کردن بر خاک و مخصوصاً سجده بر تربت امام حسین (علیه السلام) بود. یکی از دوستانم یک تربت امام حسین (علیه السلام) به من هدیه داد. وقتی برای اولین بار پیش خانوادهام با مهر نماز خواندم، مادرم از من پرسید که چرا این طوری نماز میخوانی؟ برای مادرم توضیح دادم که این خاک نوه پیامبر (صلی الله علیه واله) است که اسمش حسین است. مذهب شیعه بسیار عقلانی است، یعنی برای هر چیزی دلیل و منطق دارد. بعضی مواقع با دوستان غیر شیعهام که بحث میکنم، آنها به جایی میرسند که دیگر جوابی ندارند، اما شیعه این طور نیست و تا آخر میتواند با دلیل و منطق خود را اثبات نماید.»
- بعد از اینکه شیعه شدید اطرافیان چه رفتاری با شما داشتند؟ شما چه رفتاری با آنها داشتید؟
«بعد از اینکه پدرم متوجه شد که من شیعه شدم، فکر میکرد من دینم را عوض کردم، خیلی ایراد میگرفتند که چرا این طور نماز میخوانی؟ چرا مهر میگذاری؟ ایراد میگرفتند که چرا این طور روزه میگیری؟ چون در ترکیه اذان مغرب تقریباً یک ربع قبل از غروب آفتاب گفته میشود. پدرم میگفت چرا شما با همه مردم فرق میکنید؟ اما یک روز کنار پنجرهی خانهمان ایستاده بودم که اذان پخش میشد. به خواهرم گفتم نگاه کن هنوز آفتاب هست اذان میگویند. پدرم صحبتهای ما را گوش میدادند. چند روز بعد خودشان کنار پنجره بودند و دیدند که اذان زود پخش میشود. و از آن به بعد میگفتند چرا در ترکیه اذان زود گفته میشود. باید کمی صبر کنیم بعد افطار کنیم. بعدها متوجه شدم که پدرم در ظاهر به ما چیزی نمیگفتند اما میشنیدم که به آشنایانمان میگفتند، بچههای من همه چیز را مطالعه میکنند و درستترین کارها را انجام میدهند. وقتی میخواستم به ایران بیایم، پدرم خیلی نگران بودند. به همین خاطر مادرم به ایشان گفتند ۲ ماه برو ایران. اگر چیز کوچکی دیدی که دوست نداشتی، دخترمان را برگردان. اما پدرم وقتی به ایران آمدند فقط یک روز ماندند، به بهشت زهرا رفتند و در نماز جمعه شرکت کردند. و همان شب به ترکیه برگشتند. گفتند من دخترم را فدای اسلام میکنم. ایشان بسیار از ایران خوششان آمد. چون وقتی به نماز جمعه رفته بودند، اولاً نماز جمعه ایران که در یک جا برگزار میشود ایشان را بسیار تحت تأثیر قرار داده بود و ثانیاً با اینکه پدرم سنی بودند و بدون مهر و با دست بسته و در بین شیعیان نماز خوانده بودند، بعد از نماز همه با ایشان مصافحه کرده و قبول باشه به ایشان گفته بودند و همین رفتار بسیار بر ایشان تأثیر گذاشته بود. همیشه وقتی از من میپرسند چرا شیعه شدی، میگویم؛ فقط برو دنبال علی، علی را بشناس. باور کن آنوقت تو هم شیعه میشوی.»
- چه نقدی بر عملکرد اهل سنت دارید؟
«در ترکیه و در مذهب حنفی، واجب و مستحب قاطی شدهاست. اسلام و عبادت عادت شدهاست. و هیچ کاری از روی آگاهی انجام نمیشود، ولی اهل تشیع همه کارهای خود را از روی آگاهی انجام میدهند.»
- آیا در حوزههای اهل تسنن مباحث مربوط به شیعه و سنی مطرح میشود؟
«بله! بسیار سعی میکنند که عقیده خودشان را به همه ثابت کنند. اما همیشه به جایی میرسند که نمیتوانند جواب بدهند. در کتاب شبهای پیشاور احادیثی که میگوید همه از کتب سته است. اصلاً نمیتوان تصور کرد که چنین احادیثی را میدانند ولی همچنان بر عقیده خود پافشاری میکنند. به عقیده من متاسفانه آنها به خاطر تعصبشان است که نمیتوانند بپذیرند. حدیثی از یکی از کتب سته خواندم که در آنجا نقل شده بود از حضرت علی (علیه السلام) میپرسند که آیا علی مقام تو بالاتر است یا مقام ابراهیم (علیه السلام)؟ حضرت در جواب میفرمایند مقام من و همین طور نام چند پیامبر اولوالعزم دیگر را میپرسند و امام علی (علیه السلام) همه را با آیات قرآن و با دلیل ثابت میکنند که مقامشان بالاتر است. یا وقتی خود خلیفه دوم که در بین اهل سنت این همه احترام برای او قائلند، میگوید؛ اگر علی نبود من هلاک میشدم. دیگر جایی برای ابهام باقی نمیماند.»
- شما اساسیترین اختلاف اهل سنت و اهل تشیع را در چه چیزی میدانید؟
«تمام اختلاف بین شیعه و سنی همان امامت است. بزرگترین اختلاف بین آنها امام علی (علیه السلام) است. آنها واقعاً علی را نمیشناسند.»
- شیعه شدن شما چه تاثیری در خانوادهتان داشتهاست؟
«بعد از من ابتدا خواهر بزرگم و بعد از آن خواهر کوچکترم شیعه شدند. حتی شوهر خواهرم در حال حاضر در ایران مشغول تحصیل در حوزه علمیه است»
- به نظر شما برای تبلیغ در بین اهل سنت کدام راه تاثیرگذارتر است؟
«منظور شما این است که چطور میشود افراد را زودتر اهل جنت کرد؟ فکر میکنم کسی که میخواهد تبلیغ کند، ابتدا باید نسبت به مذاهب اهل تسنن اطلاعات خوبی داشته باشد و اشتباهات آنها را بداند. و از همان راه وارد شود. به نظر من قشنگترین راه تبلیغ همان روش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در نشان دادن وضوی درست به آن شخص بود که آن فرد را متوجه اشتباه خود نمودند.»
- تا حالا شده که مشکلی برایتان پیش بیاید و یا احساس دلتنگی کنید و به حضرت علی (علیه السلام) متوسل شوید؟ تا به حال عنایتی به شما شدهاست؟
«بله! من همیشه با ایشان صحبت میکنم. اتفاقاً چند روز پیش واقعاً احساس دلتنگی میکردم و تنها بودم. با حضرت علی (علیه السلام) صحبت کردم و به ایشان گفتم تو محبوبترین بندهی خدایی، لطفاً به خدا بگو، من میدانم که تو میدانی در دل من چه هست. به ایشان گفتم که صدای من را بشنو و به خدا برسان. خدا را شکر، تا حالا هر چه دعا کردم خدا اجابت کردهاست. میدانم که این فقط به خاطر محبوبش علی (علیه السلام) است.»
- آیا تا به حال به سفر حج مشرف شدهاید؟
«به دل آرزو و نیت این سفر را دارم. ولی همیشه با خودم فکر میکنم که انسان باید در این سفر عزیزترین چیزی را که دارد فدا کند. مثل ابراهیم که میخواست فرزند عزیز خود را فدا کند. خیلی سخت است و واقعاً نمیدانم که آیا میتوانم این کار را بکنم یا نه؟ اما از خدا میخواهم که وقتی ایمانم کامل شد این سفر را قسمتم کند.»
- احساس خودتان را درباره حضرت علی (علیه السلام) برای ما بیان میکنید؟
«من دو بار شیعه شدم. یک بار در ترکیه که با مذهب جعفری آشنا شدم. و یک بار هم در ایران که حضرت علی (علیه السلام) را شناختم. و تازه آن موقع بود که گفتم من شیعه شدم.»
- یک جمله درباره حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای ما میگویید؟
«وقتی نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میشنوم فقط غم و غصه میخورم، خیلی ناراحت میشوم. ایشان به آن جوانی چقدر سختی و رنج کشیدند. اینجا هم علی است. کنار ایشان هم نام علی است. وقتی حضرت علی (علیه السلام) شبانه و مخفیانه ایشان را به خاک سپردند، عدهای آمدند و به حضرت گفتند که میخواهند نبش قبر کنند و بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز بخوانند، در اینجا بود که علی (علیه السلام) بلند میشود و شمشیر میکشد و میفرماید همه چیز را از من گرفتید چیزی نگفتم، ولی به خدا قسم اگر بخواهید این کار را کنید، همه شما را میکشم. حضرت علی (علیه السلام) کنار قبر ایشان بسیار اشک میریخت و گله و شکایت خود از مردم آن زمان را به ایشان میفرمود. وقتی نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میشنوم، همش همین چیزها به ذهنم میآید.»
منبع: سایت رهیافتگان، کد خبر: 6836، چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاهها
babak
1394/06/11 - 21:58
لینک ثابت
این که شیعه برای سیولات پاسخ
افزودن نظر جدید