بیفکری از مراحل کمال در عرفان اوشو
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در دیدگاه اوشو ذهن انسان، مورد سرزنش و ملامت قرارگرفته و از آن با القابی از قبیل: مجادله گر، ناآرام، سطحینگر و محور تمامی شیطنتها و َسبکسریها یادشده است. اوشو برای اینکه انسان را به سمت بیذهنی و بیفکری هدایت کند، تا آنجا که توانسته از ذهن و تواناییهای آن بدگویی کرده و با دروغگو و دیوانه معرفی کردن ذهن تلاش کرده همگان را به دوری از تفکر گرایی و کارکردهای آن سوق دهد.
اوشو میگوید: ذهن انسان بسیار سطحینگر، مجادله گر و ناآرام است و هیچگاه به سرانجام و نتیجه نمیرسد و بسیار مَوّاج و پرهیاهوست. «ذهن انسان، ظاهربین است و از فرازوفرود، چیزی نمیداند؛ سبکسر است و سطحینگر و از حقیقت، چیزی پیش رویت نمیگذارد.»[1] و «ذهن یعنی تباهی؛ ذهن، منبع تمام شیطنتهاست.»[2]
او میگوید: «ذهن مباحثه گر است، مباحثه گری خستگیناپذیر؛ درگیرت میکند اما هیچگاه راهحلی پیش رویت نمیگذارد و طبیعتش به گونه ای است که همیشه بینتیجه میماند... ذهنی، بحث میکند و نتیجه نمیگیرد... ذهن، پرهیاهوست اما هیاهویی بیهوده.»[3] و «هر چه ذهنت، پُرتر باشد، سنگینتر میشوی؛ با چنین بار گرانی، امکان حرکت، نخواهی داشت.» پس «برای ذهن آرامشی وجود ندارد و بحث درباره آن، بیمعناست، ذهن، یعنی ناآرامی.»[4] زیرا «ذهن مملو از افکار، دریاچهای موّاج و پرچین و شکن است.»[5] و «ذهن همیشه دروغ میگوید، زیرا در حال نیست.»[6]
اوشو میگوید: «انسان باید به ورای ذهن، همان بیذهنی، دست یابد وگرنه چیزی جز دیوانگی نیست. انسان تا به ورای ذهن نرود، دیوانه است؛ زیرا ذهن، دیوانگی ست.»[7]
برای اینکه نگرش انسان به زندگی، تغییر کند، باید افکار و آرای دیگران را بیاثر کرد و برای این کار باید به بیذهنی رسید: «برای خنثی شدن باید از ذهن، جدا شوی، از ذهن، خارج شوی، ذهن، همواره ناقص و محدود است و نمیتواند کل را ببیند.»[8] اوشو درجایی دیگر با مطرح کردن رابطه جنسی، آن را یکی از عوامل خارج شدن از ذهن و توقف آن معرفی میکند. «رابطه جنسی و لذت بردن از آن نیز به انسان یاری میرساند که از ذهن خود، خارج شود و افکار خود را متوقف کند. ارتباط جنسی، عامل مدد گری است تا ذهن، به نقطهای برسد که ناپدید و سکوت و آرامش، حاکم شود: در اوج لذت جنسی، ذهنتان، ازمیانرفته و افکارتان، متوقف گشته است و در اینجاست، که آن شهد، به درونتان، جاری میشود. درواقع، این ارتباط جنسی نیست که چنین تجربه زیبایی را به شما میدهد، بلکه کمک میکند که به روش طبیعی، به نقطهای برسید که ذهن، در آن، ناپدید میگردد.»[9] بعد از میان رفتن ذهن در اوج لذت جنسی، زمان نیز از بین میرود و فرد، گذشته و آینده را متوجه نبوده، بیزمانی را نیز تجربه میکند و با ناپدید شدن ذهن و زمان، به سروری کامل، دست مییابد. اگر در آن لحظه که اوج لذت جنسی را تجربه میکنید. هوشیار و آگاه باشید، متوجه میشوید که گذشته و آیندهای وجود ندارد و زمان، ازمیانرفته و شما کاملاً در اینجا و اکنون، ساکن شدهاید و این تجربه، زیباست؛ زیرا در آن لحظه، شادی و سرور، بر شما فرومیریزد... . اکنون باید این دو راز، درک شود؛ یکی، از میان رفتن ذهن و دیگری، از میان رفتن زمان در یکلحظه. ذهن و زمان، دو جنبه متفاوت از یک پدیده واحدند. زمانی که این دو، ناپدید میشوند، انسان، سرور کامل یا خدا را تجربه میکند. [10]
اوشو در تمامی موارد بالا، به نفی مطلق ذهن، تخلیه ذهن از افکار و بیهوده بودن، دیوانه بودن و دروغگو بودن ذهن و ضرورت توجه نکردن به آن، تأکید دارد و سرسختانه با آن مخالفت میکند، اما در عبارات دیگر خود، استفاده از ذهن و فکر کردن را زیبا و بدون مشکل میداند: «در فکر کردن و استفاده از ذهن، هیچ مشکلی وجود ندارد. فکر کردن، رویهای است بسیار زیبا، درست مثل حرکت ابرها در آسمان آبی. افکار مختلف نیز همانند این ابرها نیز در آسمان درونی وجودتان حرکت میکنند؛ خیلی زیباست.»[11]
او از یکسو توصیه میکند که از راه رابطه جنسی، ذهن را متوقف باید کرد و از سوی دیگر، میگوید، تنها راه رسیدن به بیذهنی، تماشای ذهن است، بدون هیچ تلاشی برای متوقف کردن آن.
«راه مبارزه با ذهن و تنها راه خاموش کردن ذهن؛ تماشای آن است، بدون اینکه برای متوقف کردن آن تلاشی داشته باشیم. درواقع، اصلاً نیازی نیست که علیه ذهن اقدامی صورت گیرد؛ زیرا در این صورت این، خود ذهن است که به جنگیدن با خود پرداخته است و یکی از قسمتها تلاش میکند تا دیگری را در اختیار خود داشته، آن را کنترل کند. ذهن، یکی از زیباترین رفتار را در جهان هستی دارد. علم و دانش نتوانسته است هیچ دستگاهی در حد ذهن بیافریند. ذهن، تااندازهای پیچیده، پرقدرت و پر از قابلیتهای مختلف است که برای همیشه شاهکار خلقت، باقی خواهد ماند. آن را تماشا کنید و از این تماشا لذت ببرید.»[12]
بنابراین میتوان گفت: در آراء و سخنان اشو تناقض بدیهی و زیادی به چشم میخورد و آن اینکه: اگرچه او به تخلیه نشدن ذهن از افکار و عقاید اظهار کرده ولی ازیکطرف، ذهن را ناآرام و پر از افکار و عقاید دانسته و از طرف دیگر، بر بیذهنی و تخلیه افکار توسط هر انسانی اصرار میورزد، بهطوریکه آن را مرحلهای از کمال، برمیشمرد. و اینیک تناقض بزرگ و آشکار است.
پینوشت:
[1]. اوشو، شور و سرمستی، ترجمه امید اصغری، مشهد، نشر ندای خن، ص 22.
[2]. اوشو، الماسهای آگاهی، ترجمه: محسن خاتمی، تهران، امیر قلم، ص 11
[3]. همان، ص 16
[4]. همان، ص 12
[5]. الماسهای اوشو، ترجمه: مرجان فرجی، تهران، نشر فردوس، ص 138.
[6]. اوشو، الماسهای آگاهی، ترجمه: محسن خاتمی، تهران، امیر قلم، ص 11
[7]. همان، ص 11.
[8]. اوشو، راز بزرگ، ترجمه: روان کهریز، تهران، نشر باغ نو، ص 155.
[9]. اوشو، تائوئیزم، ترجمه: فرشته جنیدی، تهران، نشر هدایت الهی، جلد 1، ص 233.
[10]. همان، ص 234.
[11]. اوشو، اولین و آخرین رهایی، ترجمه: فرشید قهرمانی، تهران، نشر آویژه، ص 141.
[12]. همان
برای مطالعه بیشتر بنگرید به کتاب «سايبان خود ساخته عرفان مدرن» نوشته محمد اسماعيل عبداللهی.
افزودن نظر جدید