سیاستهای رژیم پهلوی در تغییر باورهای مردم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ایرانیگرایی یا به تعبیری «پارسیگرایی» از جریانهای فکری بود که در سالهای پیش از مشروطه شکل گرفت. این جریان، واکنش عدهای از ایرانیان دوره قاجار در قبال آشنایی با پیشرفت و تمدنغرب از یکسو و آگاهی از عقبماندگی و ضعف خود از سویی دیگر بود. این نوعی رجعت به عقب و بازگشت به گذشتههایی بود که ایران، بزرگترین قدرت عصر خود بهشمار میآمد. ایران برای پارسیگرایان صرفاً خلاصه میشود در آن امپراطوری عظیمی که از هند تا شمال گسترش داشت و سرآمد قدرت و تمدن عصر خود بود. اما آن امپراطوری پهناور و تمدن بزرگ در نتیجه یورش اعراب و چیرگی اسلام از بین رفته و جای آنرا ایرانی عقب مانده، فقیر و ناتوان می گیرد. از دید پارسیگرایان، مسبب اصلی همه مصیبتهای ایران در حمله اعراب و ظهور اسلام خلاصه میشود و همه مشکلات، ضعفها و انحطاط ایران از این مقطع آغاز میگردد. (زیباکلام، سنت و مدرنیته: 353) از تئوریسینها و رهبران فکری پارسیگرایی یا ناسیونالیسم افراطی در ایران میتوان به آخوندزاده و میرزا آقاخانکرمانی اشاره کرد. میرزا آقاخانکرمانی در بسط و توضیح افکار ناسیونالیستی خود حتی به جابهجایی و پاکسازی قومی نیز اذعان دارد. چنانچه در رساله «خوزستان» به زرتشتیان و پارسیان هند پیشنهاد میکند به موطن اصلی خود کوچ کنند و اراضی اهواز در خوزستان را خریداری، مملکتی همچون بمبئی و کراچی در کنار کارون ایجاد کنند تا این سامان متمول و سرشار از روح ایرانی گردد. (امیراحمدی، راهبران فکر مشروطه: 117) رژیم پهلوی با به میراثبردن پشتوانه فکری روشنفکران دوران مشروطه، آمال و آرزوهای خود و آنان را در جامعه اسلامی ایران جامه عمل میپوشاند که در این حوزه به برخی از آن سیاستهای فرهنگی که در راستای عملیاتی کردن این ایده بود اشاره میشود.
1. سیاست خلوص زبانی
تکریم زبان فارسی به عنوان یادگار و میراث اجداد آریایی از روشهای باستانگرایی است که در دوران مشروطه در میان روشنفکران مرسوم بود. در این راستا پالایش زبان فارسی از لغات بیگانه که بیشتر واژگان عربی منظور نظر بود، مورد توجه قرار گرفت. آخوندزاده از پیشگامان چنین اندیشهای بود، چنانچه در نامهای به شاهزاده جلالالدین میرزای قاجار مینویسد: شایسته تحسین است که نواب شما کلمات عربیه را از میان زبان فارسی بالکلیه برافکندهاید. کاش دیگران متابعت شما کردندی و زبان ما را که شیرینترین زبانهای دنیاست از اختلاط زبان کلفت و ناهموار عربی آزاد نمودندی. (اکبری، پیشگامان اندیشه جدید در ایران: عصر روشنگری: 51) رضا شاه از سال1313 پس از بازگشت از سفر ترکیه به دنبال آشنایی با تحولات زبانی آن کشور و در راستای تحقق هدف دیرینه خود و همفکرانش، تصفیه زبان فارسی از کلمات بیگانه را ترویج کرد. وی در این راستا مبادرت به تأسیس یک مرکز تصمیمگیری اختصاصی تحت عنوان فرهنگستان ایران کرد. اساسنامه این انجمن از فرهنگستان فرانسه اقتباس شده بود و باید دوازده وظیفه عمده در زمینه لغت، دستور زبان، اصطلاحات پیشهوران، کتابهای قدیمی، اصطلاحات محلی و خط را به انجام میرساند، ولی در عمل، لغت سازی، دیگر وظایف فرهنگستان را تحتالشعاع قرار داد. مخبرالسلطنه هدایت، درباره انگیزۀ تأسیس فرهنگستان و اغراض سوء متولیان این مؤسسه مینویسد: این فکر که به واسطه اسلام، ایران تحتالشعاع عرب واقع شده است، باید رخنه به اسلام کرد و ترک لغات عربی را گفت، فرهنگستان را لون دیگر داد،[در حالی که اگر بر اسلام و زبان عربی به عنوان یک آیین و لغت بیگانه خرده بگیریم باید گفت که] هیچ یک از ادیان در پاریس و لندن ظهور نکرده است، سراسر اروپا، قلیلی یهودند و قاطبه عیسوی و تحتالشعاع کنعان نیستند... با این تشویش خیال، تدریس شرعیات و قرآن در مدرسه ممنوع شد، اعتمادالدوله یحیی قرهگزلو بر سر این کار استعفا کرد و... . (آصف، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی: 250) کار فرهنگستان برخلاف اهداف ترسیمی، عملاً به پالایش زبان فارسی از لغات عربی محدود شد و به ابزاری برای زدودن برخی نشانگان فرهنگ اسلامی از متن زندگی مردم بدل گردید.
2. استفاده ابزاری از شاهنامه فردوسی
سیاست ایرانگرایی در حوزه ادبیات مکتوب با بزرگداشت شاعران پارسی زبان، به خصوص فردوسی و شاهنامه توأم بود. رضا شاه، خود در وزارت جنگ به طور جدی شناخت ادبیات حماسی را آغاز کرد. تأثیر فردوسی بر رضاخان چنان قوی بود که «اورنگ» ،گریستن این مرد خشن را در اثر اشعار شاهنامه مشاهده کرده است. (آشنا، همان: 88) تجلیل از فردوسی به منظور احیای ارزشهای ملی و میهنی با تشکیل کنگره بینالمللی هزاره فردوسی در سال 1313 انجام شد. این اقدام که بازتاب جهانی پیدا کرد، به مناسبت هزارمین سال ولادت ابوالقاسم فردوسی توسی با دعوت از مستشرقان جهان برگزار شد. اگر چه این کنگره در توده مردم تأثیر اندکی داشت، اما در سطح خواص و روشنفکران، توجه به پدیدهای به نام فرهنگ ملی و ایرانی را رونق بخشید. در کنار این، توجه به فردوسی در میان روشنفکران و نخبگان رژیم پهلوی هم رونق بسزایی داشت. علاقه فروغی و طیف همفکران او چون تقیزاده و دیگران به فردوسی، تنها به دلیل پاسداشت زبان و ادب پارسی نبود. آنان احساس میکردند که با گرامیداشت فردوسی و تقدیس شاهنامۀ او قادرند هر آنچه را که از مفهوم سنتی هویت قومی برداشت میکنند، در منظومه افکار این شاعر مشهور ایرانی جست و جو کنند و در خدمت ناسیونالیسم مدرن شاهنشاهی درآورند. نگاه آنان به فردوسی، نگاهی ابزاری بیش نبود، از اینرو به قلم نظم حکیم نامدار توس احترام میگذاشتند و در عین حال از برداشت جهتدار و تلطیف و تحریف معانی و مصادره به مطلوب ابایی نداشتند. این طرز برخورد و دست و دلبازی با میراث ادبیات سنتی، کار را به جایی رساند که به قول ملکالشعرای بهار، اشعار بیپدر و مادری کنار هم قرار میگرفت و به نام شاهنامۀ ملت ایران به طبع میرسید. (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: 43)
3. تقویم مستقل
ایرانیگرایی در تدوین تقویم نیز اثر گذاشت. تقویم ایران از قرن چهارم هجری روی سال قمری و ماه عربی تنظیم میشد. با روی آوردن ترکان به ایران، سالهای ترکی هم به تقویم ایران راه جست. پس از برقراری مشروطه، کمکم سال خورشیدی از سال قمری رایجتر شد، اما اقدام قطعی در زمینه تدوین تقویم ایرانی مستقل، در سال1304 انجام شد. بر اثر تحقیقات عمیق تقیزاده، مجلس در 11 فروردین 1304 تصویب کرد که ماهها به نامهای باستانی ایرانی خوانده شوند. (آشنا، همان: 89) این پروسه در زمان محمدرضا شاه پهلوی به مرحله تکمیلی خود وارد شد. در سال 1355، تاریخ اسلام که بر اساس سال هجری شمسی و بر مبنای هجرت پیامبر اکرم| از مکه به مدینه بود، به تاریخ شاهنشاهی که مبنای آن، سال تأسیس اولین دولت شاهنشاهی در ایران باستان به دست کورش بود، تبدیل گردید. این یک حرکت حساب شده بود به منظور قانونی جلوه دادن سیستم شاهنشاهی پهلوی به عنوان جانشینان شاهنشاهی 2500 ساله و یک حرکت جسورانه به منظور محو آثار و میراث اسلامی که یک حقیقت معنوی در تاریخ ایران بوده است. این عمل باعث شد که در سالهای 56 و 57، بودجه سالانه مساجد و ادارههای مذهبی از هشتاد میلیون دلار به سی میلیون دلار کاهش یابد. (صدیقی، انقلاب اسلامی ایران از نگاه دیگران: 63)
4. باستانشناسی در خدمت باستانگرایی
یکی دیگر از مظاهر سیاست ایرانگرایی فرهنگی، توجه ویژه به باستانشناسی با هدف نشاندادن شکوه و قدرت ایران باستان به مردم ایران و القای این فکر در جامعه بود که این رژیم هم، ادامه همان سلسله میباشد. نخستین گام در این راه را نیز انجمن آثار ملی در سال1301 برداشت. انجمن آثار ملی که به منظور ثبت و حفظ آثار و ابنیه تاریخی و صورتبرداری از مجموعههای نفیس کتابخانههای دولتی پدید آمده بود، به سرعت مورد توجه رضاخان قرار گرفت. به طوری که در خرداد 1303 اقدامهای انجمن، منجر به تصویب نظامنامه عتیقات و جلوگیری از صدور اشیای باستانی شد. (آشنا، همان: 100) سیاستگذاران فرهنگی عصر پهلوی کوشش فراوانی را برای احیای عصر باستانی ایران که به طور مشخص به روزگار ایرانیان پیش از ورود اسلام به سرزمینشان ارتباط پیدا میکرد، به عمل آوردند. تصویب قوانین و مقررات گوناگون در این راستا، دقیقاً بر پایه چنین ارزشگذاری صورت پذیرفته بود. از جمله آن قوانین: اجازه استخدام یک متخصص فرانسوی برای مدیریت موزه و کتابخانه و عتیقات (1307ش)، قانون راجع به حفظ آثار ملی (1319ش)، اجازه پرداخت مبلغ دههزار تومان از صرفه جویی بودجه 1308 و 1309 مجلس برای تعمیر مقبره فردوسی (1309ش)، آییننامه حفظ آثار عتیقه (1309ش) و حفظ آثار و ابنیه قدیمی (1315ش) بود. (اکبری، همان: 249) همچنین در طول دوره سیوهفت ساله پهلوی دوم همانند دوران پهلوی اول، باستانشناسی و حفظ و اشاعه فرهنگ و هنر باستانی از ارج و اهمیت شایانی برخوردار بود و در این راستا هم قوانینی به تصویب رسید که از جمله آنها: قانون تمدید مدت استخدام «آندره گدار» تبعه دولت فرانسه برای مدیریت کل اداره باستانشناسی (1335ش)، قانون اخذ بیست ریال عوارض از هر تن سیمان به نفع انجمن آثار ملی (1345ش)،قانون ثبت آثار ملی (1352ش) قانون الحاق ایران به کنوانسیون حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان (1352ش) و... بود. (همان: 255) با تأسیس موزه ایران باستان، گامی دیگر برای پایدار کردن حس ایرانپرستی برداشته شد. اشیایی که در این موزه گرد آمد، پنج هزار سال تمدن ایران را در سه بخش دوران پیش از تاریخ، دوران پیش از اسلام و دوران اسلامی معرفی میکرد. وزارت فرهنگ نیز برنامهای ترتیب داد تا شاگردان مدارس به طور مرتب از این موزه بازدید و راهنمایان زبردست، احساسات ایرانپرستی را در آنان تقویت کنند. هدف رژیم پهلوی در این زمینه، پیوند دادن خود با پادشاهی ایران باستان بود. نتیجۀ سیاسیای که رژیم پهلوی از این سیاست دنبال میکرد توجیه اعمال شبه مدرنیستی خود بود؛ یعنی از یک طرف عقبماندگی ایران را به دوران بعد از ورود اسلام به ایران نسبت میداد و از سوی دیگر هدف از کنار گذاشتن ارزشهای دین اسلام و ایجاد پیوند فکری و آرمانی با غرب را که با شعار توسعه صورت میگرفت، ادامه همان راه ناتمام پادشاهان ماقبل اسلام تلقی میکرد. با این توجیهات، مشروعیتی هم که رژیم از این به بعد به دنبال احیای آن بود، مشروعیت از نوع ماقبل اسلامی آن و کنار گذاشتن مشروعیت دینی بود. در این راستا بود که محمدرضا شاه در مراسم رسمی پنجاهمین سالگرد تأسیس سلسله خود، اسلام را از زندگی مردم ایران کنار نهاد و اعلام کرد: «من اعلام میکنم که ما، سلسله پهلوی، به چیزی جز ایران عشق نمیورزیم». (زونیس، شکست شاهانه: 152)
5. باستانگرایی دینی
در دوره سلطنت پهلویها، گرایشهای باستانی ناسیونالیسم شاهنشاهی ایجاب میکرد که فضای بازسازیشده ایران کهن و ویژگیهای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی آن در چارچوب بخشی از الگوی اصیل جامعۀ ملی «ایران نو» مطرح گردد. با توجه به تبلیغات ایدئولوژیک مطبوعات این دوره، آشکارا میتوان لزوم الگوپذیری «ایران نو» را از سازمان اجتماعی «ایران کهن» دریافت؛ از جمله تبلیغ جشنهای باستانی ایران (نوروز، مهرگان و سده) به عنوان آیینهای بسیار قدیم نژاد ایرانی و مختصات ریشه آریایی، تشویق به ورزشهای دیرینۀ ایرانی(اسب دوانی و چوگان)، توصیف سلوک اخلاقی ایرانیان باستان و مهمتر از همه توجه به آیین دینی آنان و آیین زرتشتی به مثابه دین باستانی برتر. (آصف، همان: 244) از دیدگاه ایدئولوژی پهلوی، دینی که اصول رفتاری آن ـ پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک ـ اساس و روش پیشرفت ایرانیان قدیم بوده است، در دوره جدید نیز میتواند عامل پیشرفت ایران امروز شود. در اصول دهگانه «جمعیت جوانان پیشآهنگ» ایران، پایبندی جوانان این جمعیت به مبانی اخلاقی سهگانه دین زرتشت به طور مؤکد قید شده بود. (مجله تعلیم و تربیت، 1304) گاه به رضا شاه پهلوی نیز منجی زرتشتیان خطاب میشد؛ پهلوانی که خداوند یگانه، «اهورامزدا» و «حافظ سرزمین زرتشت»، او را برانگیخت تا این مرز و بوم را از نیستی نجات دهد. (مجله ایران باستان،20:1313) دین زرتشت در ایدئولوژی رسمی، مظهر آیین پاک و نشان از برتری قومیت داشت.مرحوم جلال آل احمد از هدف دستگاه رضاخانی در ترویج زرتشتیگری چنین پرده برمیدارد:«... در دوره بیستساله پیش از شهریور [1320] از نو سروکله فروهر بر در و دیوار پیدا میشود که یعنی خدای زرتشت را از گور در آوردهایم و بعد سر و کله ارباب گیو و ارباب جمشید پیدا میشود با مدرسههاشان و انجمنهاشان و تجدید بنای آتشکدهها در تهران و یزد. آخر اسلام را باید کوبید و چه جور؟ این جور که از نو مردههای پوسیده و ریسیدهای را که سنت زرتشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنی... .» (نصری، همان: 222).در این راستا، فرح پهلوی نیز کنگره زرتشتیان جهان را در ماه مبارک رمضان در تهران برپا کرد و بدین مناسبت مجلس پذیرایی با شامپانی در کاخ سلطنتی ترتیب داد. (همان) رژیم پهلوی برای ایجاد مبانی جدید مشروعیت، نیازمند ارزشهای غیر اسلامی بود، از اینرو تکیه بر باستانگرایی به عنوان یک ارزش فرهنگی و عینیت بخشیدن به آن تصمیمات، نیاز بنیادین حکومت را به این مقوله معلوم میکند.
ج) شاهمحوری و تلاش برای خلق وجهه کاریزماتیک برای شاه پهلوی
توجه به شاه به عنوان موجودی آسمانی از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشته است، اما در طول تاریخ، سلاطین ایرانی به یک میزان از این تصور رایج بهره نبردند. مشروطه، شاه را از موجودی مقتدر و انتقادناپذیر به مقامی تشریفاتی و گاه زاید و مزاحم تبدیل کرد. لذا رضاخان نیز در ابتدای حکومت با مشکلی به نام مشروعیت مواجه شد. وی با اقدامات سریع نظامی و تبلیغات وسیع، توانست در آستانه سلطنت دیدگاه مثبتی را در میان توده مردم نسبت به خود ایجاد کند. مراسم آغاز سلطنت نیز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. اشعار و سرودههای داوطلبانه یا سفارشی شاعران در القای عظمت سلطنت جدید بسیار فراوان بود. شاعرانی چون ملکالشعرای بهار و در مرتبهای پایینتر، امیر جاهد، نقش فعالی در ماندگاری خاطره اقدامات رضا شاه داشتند. (آشنا، همان: 96)آنچه شگفتانگیزتر مینمود، نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضا شاه بود. در این نطق او از رضا شاه به صورت منجی ایران، احیاگر شاهنشاهی 2500 ساله نام برد و وی را در ردیف مردان تاریخی سترگی چون«اردشیر بابکان»، «شاه اسماعیلصفوی» و«نادرشاه افشار» قرار داد. کسی که به حکم حکمت بالغۀ الهی و سنت محتوم او، مقدر شده تا در ایرانزمین ظهور کند و مبدل تاریخ این مرز و بوم از حضیض ضعف و ذلت به اوج ترقی و تعالی باشد. فروغی، شاه جدید را وارث بالاستحقاق تاج کیانی و تخت جم و خلف صالح ملوک تاجدار و عظیمالشأنی چون کوروش، داریوش و نوشیروان معرفی کرد و با استمداد زیرکانه از اندیشۀ باستانی فر شاهنشاهی، وی را پادشاهی پاکزاد و پاک نژاد و پاک نیت خواند که به دلیل دوری از هرگونه آلودگی هوای نفس، رفتار و گفتارش میتواند و باید سرمشق هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات ملت ایران قرار گیرد. (آصف، همان: 219)به دنبال ترویج شاهدوستی افراطی، ساخت و نصب مجسمهشاه به یکی از اشتغالات جدی بلدیه تبدیل شد. اسناد متعددی وجود دارد که نشان میدهد از اواخر 1314، بلدیه تهران وارد مذاکره با مجسمهسازی فرانسوی موسوم به «موسیو مایار» شد تا وی برای سه نقطه تهران، مجسمههایی از رضا شاه ساخته و برای نصب به تهران بفرستد. بدین منظور، متملقان و چاپلوسان به طور جدی در جهت القای مفهوم شاهپرستی تلاش میکردند. رضاقلی مستعان در سال 1318، در سرمقاله روزنامه ایران نوشت:یکی از صفات بزرگ ملت ایران خداشناسی است. این صفت دل آدمی را پاکیزگی و صفا بخشیده و روحش را پذیرای فضائل بزرگ دیگری میسازد. چنین ملتی به تمام معنی سعادتمند است، زیرا چون خداپرست است، سایه خدا را نیز میپرستد، سایه خدا پادشاه کشور است. خداوند خالق تن و جان و پادشاه راهبر، نگهبان و راهنماست. (آشنا، همان: 96)محمدرضا شاه نیز با ادعای ظلاللّهی بودن تخت و تاج پادشاهی سعی میکرد مردم را به اطاعت از خود وادار کند. به عبارت دیگر، جوهره ایدئولوژی شاهنشاهی به سبک محمدرضا شاه، مقدم شمردن سلطنت بر هر یک از اجزای قانونی نظام و جداناپذیر دانستن شخص اول مملکت از ملت و مصالح و منافع ملی بوده است. طبق این نظریه، سلطنت ودیعهای است آسمانی و عامل اصلی تداوم حیات کشور. سلطنت تنها نهادی است که مانع از میان رفتن هویت ایرانی میشود و جامعه را از فساد در امان میدارد. این تفکر موجب شده بود که تنها معیار میهندوستی و ایرانی بودن، تبعیت بیچون و چرا از اوامر و دستورهای پادشاه باشد. (ازغندی، همان: 259) روزنامههای احزاب دولتی نیز برای تبلیغ ایدئولوژی شاهنشاهی، تبلیغهای زیادی بهراه انداختند. در روزنامه ملیون، ارگان رسمی حزب ملیون، میخوانیم: اعلیحضرت محمدرضا شاه دومین شاهنشاه سلسله پهلوی، مترقیترین و متفکرترین و دانشمندترین شاهنشاه ایران بوده و معظمله در عصر خود پیشروتر از هر پیشرو در انجام اصلاحات و گذرانیدن قوانین افراطیتر از هر افراطی در کار ترقی مملکتند. و یا در مرامنامه حزب رستاخیز میخوانیم:نظام شاهنشاهی استوارترین و منطقیترین شیوه حکومتی در ایران است. نظام شاهنشاهی ایران راز بقا و تجسم همه ویژگیهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ملت ایران و تکیهگاه قلبی مردم ایران زمین است. (ازغندی، همان: 260)
نتیجه:
از آفات ورود فرهنگ و تفکر غرب به جهان اسلام، خصوصاً ایران، بیارادگی و تسلیمپذیری در میان قشر تحصیلکرده و نخبگان سیاسی قبل از انقلاب کبیر اسلامی بود. این بیارادگی را میتوان در نگرش اکثر منورالفکران نسبت به غرب و فرهنگ و تمدن آن نظاره کرد. تمجیدهای نامحدود و بدون تعمق، گامنهادن در سرزمین ناشناخته فرهنگ غرب در اوان آشنایی با آن، از مظاهر این تسلیم شدن است. به طوری که میرزا ملکمخان، پدر روشنفکری غربزده در ایران مینویسد: من همین قدر میگویم که ما در مسائل حکمرانی نه میتوانیم و نه باید از پیش خود اختراعی نماییم. یا باید علم و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم، یا باید از دایره بربریگری خود قدمی بیرون نگذاریم. (نصری، همان: 223) منورالفکران برای جبران کاستیها و عقبافتادگی دنیوی جامعه ایران، آن را الگوی راه خویش قرار داده و با ترویج ارزشهای غربی به دنبال کمرنگ کردن ارزشهای دینی جامعه ایران بودند که به صورتهای مختلف، خود را در قوانین و مقررات فرهنگی از جمله کشف حجاب، ترویج بیبند و باری در بین جوانان و اغفال آنان از فرهنگ بومی به وسیله رسانهها و مطبوعات و ترجمه کتابهای بیمحتوای غربی و پیوند دادن این امور به پیشرفتهای فنی و تکنولوژیک دنیای غرب نشان می دادند. در این رابطه تاجالملوک ،همسر رضا شاه، در گفت و گو با امیر اسدالله علم درباره کشف حجاب میگوید: «شاه با وجود نارضایتی به این امر اقدام کرد، چرا که به او گفته بودند پیشرفت کشور در این کار است». (علم، یادداشتهای علم: 240) از سوی دیگر رژیم پهلوی برای توجیه اقدامات ناآشنای خود با فرهنگ بومی و عرفی جامعه، سعی در احیای مؤلفهها و آیینهای ایران باستان میکرد تا ضمن قطع ارتباط جامعه از تاریخ و فرهنگ اسلامی خود، خلأ ناشی از آن را به نوعی پر کرده باشد. همچنین رژیم پهلوی با پیوند دادن خود به سلسلههای شاهنشاهی ماقبل اسلام به دنبال ترسیم مشروعیتی از آن نوع بود که شاه دارای فر ایزدی است تا بدین طریق مشکل مشروعیتی خود را که کودتای اسفند 1299 آن را خدشهدار میکرد، حل کرده باشد.از اهداف دیگر باستانگرایی رژیم پهلوی، بومی جلوه دادن تحولات ناشی از پیوند فکری ـ آرمانی با دنیای غرب بود. رژیم پهلوی برای ایجاد مقبولیت و پذیرش مردمی سیاستهای خود به عظمت ایران باستان پناه میبرد و در سایه قدرت جهانی آن دوران، خود را احیاگر شکوه و اقتدار جهانی سابق ایران نشان میداد. در نتیجه این فکر را القا میکرد که اگر جهان غرب به این میزان از پیشرفت و اقتدار نایل شده در اصل، ادامهدهندگان صادق مشی ایرانیان باستان بودند و در حال حاضر هم ایرانیان باید پیروان صادق این تمدن باشند تا مجد پیشین خود را باز یابند. در اصل، هدف رژیمپهلوی از مطرح کردن مجد ایران باستان، استفاده ابزاری از آن بود تا به جامعه آرمانی خود که روشنفکران دوره مشروطه و بعد از آن ترسیم کرده بودند نایل شود و این هدف را در قالب سیستم سیاسی سنتی به نام سلطنت موروثی تعقیب میکردند. اما آنچه که در عمل اجرا شد به سطحیترین و نازلترین بُعد از ابعاد آن فرهنگ محدود شد که در نهایت توسط جامعه دینی ایران طرد و حذف شد. در همین زمینه مخبرالسلطنه هدایت به رضا شاه میگوید: تمدنی که آوازهاش عالمگیر است، دو تمدن است: یکی تظاهرات در بولوارها، یکی تمدن ناشی از لابراتوارها. تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوارها و کتابخانههاست. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لالهزار میخورد و مردم بیبند و بار خواستار بودند. (هدایت، خاطرت و خطرات: 383)انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) با شعار « استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نهضتی بود برای مقابله با تمام جریانهای فکری و فرهنگی وابسته، برای احیای دوباره مجد و عظمت جهان اسلام. اولین مؤلفه فرهنگی این نهضت، خودباوری و اعتماد به جامع بودن آیین اسلام است. امام خمینی(رحمه الله علیه) از همان آغاز، محدوده این نهضت را مشخص کردند: «در اسلام یک قانون است و آن قانون الهی.» (صحیفه امام، ج 9: 425) و به پیروانش سفارش میکرد: مبادا قرآن مقدس و آیین نجاتبخش اسلام را با مکتبهای غلط و منحرفکنندهای که از فکر بشر تراوش کرده است خلط نمایید. (همان، ج2: 438) امام نه تنها دست رد به بخش الحادی فرهنگ غرب زد، بلکه برای روشن شدن بهتر مسیر برای مردم ایران و پرهیز از کجرویهای پیشینیان اعلام داشتند: «نهضت ما اسلامی است قبل از آنکه ایرانی باشد». (همان، ج 13: 443) بدین ترتیب، حضرت امام پایههای نظام اسلامی را به آیین وحیانی محمدی| استوار و استقلال فکری و فرهنگی را برای جامعه دینی ایران به ارمغان آوردند.
فهرست منابع
1. آخوندزاده، فتحعلی، الفبای جدید و مکتوبات، باکو،1963.
2. ــــــــــــــــ ، مقالات فارسی، به کوشش حمید محمدزاده، تهران، نگاه، 1355.
3. آشنا، حسامالدین، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، 1384.
4. آصف، محمدحسن، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
5. آلاحمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات رواق، چاپ سوم، 1348.
6. ازغندی، علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران(57 ـ 1320)، تهران، 1382.
7. اسماعیلی، علیرضا و دیگران، اسنادی از تاریخچه رادیو در ایران، تهران، معاونت اطلاعرسانی دفتر رئیس جمهور و سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1379.
8. اکبری، محمدعلی، پیشگامان اندیشه جدید در ایران: عصر روشنگری، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384.
9. ــــــــــــــ ، دولت و فرهنگ در ایران(57 ـ 1304)، تهران، مؤسسه فرهنگی و مطبوعاتی ایران، 1382.
10. امیراحمدی، مهران، راهبران فکر مشروطه، تهران، درسا، 1381.
11. توکلی طرقی، محمد، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، تهران، نشر تاریخ ایران، 1382.
12. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیکشیعه در ایران (56 ـ 1343)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
13. خمینی(امام)، سید روح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 22 جلدی، 1379.
14. روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی،تهران، آشتیانی، 1363.
15. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1370.
16. زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، روزنه، 1379.
17. زهیری،علیرضا، عصرپهلوی به روایت اسناد، قم، دفتر نشر معارف، 1379.
18. سازمان اسناد ملی ایران، شماره تنظیم:51006 ب، شماره پاکت523، شماره آلبوم:25.
19. سولیوان، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1373.
20. صدیقی، وحیدالزمان، انقلاب اسلامی ایران از نگاه دیگران، ترجمه سید مجید روئینتن، تهران، اطلاعات، 1378.
21. علم، امیراسدالله، یادداشتهای علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، مازیار معین، 1385.
22. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد2، تهران، اطلاعات، 1370.
23. مجله ایران باستان، سال اول، شماره26و27، 1313.
24. مجله تعلیم و تربیت، سال اول، شماره2، فروردین 1304.
25. مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، فصلنامه نامه دولت اسلامی، سال اول، شماره2، 1387.
26. ملکمخان، مدنیت ایرانی، ضمیمه تحقیق در افکار میرزا ملکم خان، فرشته نورایی، تهران، امیرکبیر، 1352.
27. نصری، محسن، ایران، دیروز، امروز، فردا، تهران، معارف، 1378.
28. نورایی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران، امیرکبیر، 1352.
29. هدایت، مهدی قلی، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1363.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی 19
دیدگاهها
ناشناس
1394/06/11 - 00:46
لینک ثابت
خمینی عرب زاده بود پس نمی
یعقوب
1394/06/11 - 07:47
لینک ثابت
خمینی عرب بود یا عجم بود، چه
یعقوب
1394/06/11 - 07:50
لینک ثابت
ایران نه تنها اسلام را در خود
یعقوب
1394/06/11 - 07:51
لینک ثابت
ضمناً ناشناس عزیزم !!! این
bardia
1395/10/28 - 17:34
لینک ثابت
بله، اگر متنی مانند اوستا
ناشناس
1395/10/17 - 14:08
لینک ثابت
جناب آقای یعقوب خواهش میکنم
افزودن نظر جدید