اهداف انحرافی معنویتهای نوظهور
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ در دهههای اخير شاهد رشد فرقههای عرفانی در سطح جهانی بودهايم كه كشور ما نيز تحت تأثير آنها قرارگرفته است. عواملی همچون رشد ارتباطات و اطلاعات، سرخوردگی از عقلانيت مدرن، شكست نظامهای مادی، فراغت بيشازحد، تنوعطلبیهای بیمورد، برنامههای نظامی و اطلاعاتی، افزايش تحير و سرگردانی بشر به دليل عدم دسترسی به حقيقت و... منجر به ايجاد عرفانهای نوظهور و نوپديد شده است.
در اينگونه عرفانها الزاماً نزديكی و محبت خداوند هدف اصلي نيست و اهدافی مانند عشق، شادی، و آرامشهای کاذب جای آن را گرفته است. از طرفی عواملی همچون: ترويج تكثرگرايی دينی، مُريد پروری، ايجاد كَمون و پايگاه، معرفی عشق بهعنوان هدف اصلی، توجه به مسائل جنسی و... ويژگیهای کموبيش مشترك ميان آنهاست. نياز به معنويت كه از نيازهای فطری و اوليه انسانها است همچنان زنده بوده و باوجود رشد و توسعه علم و فنآوری، از مقولات موثر بر جهان هست و بدون بررسی و تحليل آنها تصميمگيری برای كشورها غيرممکن است حتی گويا در دهههای گذشته اين نياز كه به شکلهای گوناگون سعی دركتمان آن داشتند باقدرتی بيشتر سر برآورده و تأثيراتی شگرف بر جامعه جهانی داشته است. از سوی ديگر هر جا كه نياز و منافعی است امكان تحريفات و بدعتها و سوءاستفادههای گوناگون فراهم است، و عدهای كالای بدلی خود را با عنوان اصل میفروشند، خصوصاً در مباحث عرفانی به دليل پيچيده بودن و چندبُعدی بودن آنها موارد زيادی از انحراف ديده میشود با افزايش روزافزون اطلاعات و ارتباطات اين تغييرات در کشور ما نيز تأثيرات کموبيشی گذاشته است و ما نيز در نگاهی به اطراف خود میتوانيم تأثيراتی از اين عرفانهای نوظهور که گاهی با عناوينی همچون شاد زيستن، موفقيت در زندگی، آرامش و غيره به جوانان معرفی میشوند.
واژه عرفان و معرفت ازنظر لغوی به معنای«شناختن» است اما در معنای اصطلاحی با هم تفاوت دارند. (معرفت) هر نوع شناختی را شامل میشود؛ اما (عرفان) شناخت ويژهای است كه از راه شهود درونی و دريافت باطنی حاصل میشود. البته شناختهای شهودی فراواناند، ولی همگی عرفان نيستند. عرفان عبارت است از «شناخت شهودی و باطنی خدای متعال، اسماء، صفات و افعال او». از طرفی شناخت عرفانی با شناخت عقلی نيز متفاوت است. شناخت عرفانی از سنخ مفاهيم و الفاظ و صورتهای ذهنی نيست بلكه از سنخ يافتن و دريافتن است.[1] درعينحال، كسانی كه از چنين شناختی بهرهمند میشوند، ممكن است بخواهند آن را برای ديگران بازگو كنند و آنان را نيز در جريان آن تجربه معنوی و شهود باطنی خود قرار دهند. در چنين حالتی چارهايی جز بهرهگيری از مفاهيم و صورتهای ذهنی و استفاده از قالب الفاظ ندارند. گرفتن علم حصولی از علم حضوری و قرار دادن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهيم ذهنی را (عرفان نظری) میگويند. عرفان نظری، علمی ميانرشتهای است كه با فلسفه و كلام و قرآن و حديث در ارتباط است، همانطور كه در عرفان عملی نيز با فقه و اخلاق در ارتباط است.[2] اگرچه در نگاه نخست عرفان واژهای مقدس به نظر میآيد اما با ايجاد مدلهای مختلف واژه عرفان طيف وسيعی از معانی و رويكردها را شامل میشود، از عرفان منهای خدا گرفته تا عرفان خدامحور، زمينی-آسمانی و... لذا با اين فرض میتوان رويكردهای مادی و دنيوی را نيز نوعی عرفان دانست. بههرحال منظور از عرفان اعم از وحيانی و زمينی و... است.
از آنجايی دين اسلام بهعنوان دين کامل و جامع براي همه امور دنيوی و اُخروی، از سوی خداوند تبارکوتعالی برای سعادت بشر آمده است، لذا در آن هرگز «مؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ» وجود ندارد. انسان کامل از نگاه دقيق اسلام، يک شخصيت جامع الاضداد است و به فرموده، علی (عليه السلام) يک سالک الی الله «قَد اُحيی عَقلَهُ وَ اَماتَ نَفسَه،[3] عقل خود را زنده کرده است و نفس خود را ميرانده است.» در عرفان حقيقی اسلامی، عارف و سالک زاهد واقعی کسی است که «التّابِعونَ العابِدونَ الحامِدونَ السّائِحونَ الرَّاکِعونَ السَّاجِدونَ» که اينها همه جنبههای درونی است، بعد میفرمايد: «اَلامِرونَ بِالمَعروف وَ النّاهونَ عَنِ المُنکَر.[توبه/112] فوراً جنبههای جامعی را مطرح میکند. بهعبارتديگر هر عمل عبادی و معنوی بايد از سوی شارع مقدس تشريع و کيفيت و کميت آن مستند الهی باشد و کسی نمیتواند، طريقهای برای عبادت خدا و گرايش بدعت گونه و در حقيقت انحرافی به نام دين و مقدسات آن برای عبادت خدا، غير ازآنچه که در کتاب و سُنَّت وارد شده است وضع کند، که در اين صورت قطعاً بدعتگذار مورد لعن خداوند قرار خواهد گرفت. بنابراين ايجاد و ترويج تفکرات و گرايشهای بهظاهر دينی و معنوی باهدف عوامفريبی در جهت کسب منافع شيطانی و ايجاد افتراق و جدايی در وحدت فیمابين جامعه اسلامی بر محور اصول و فروع تغييرناپذير دينی و شرعی نيز که از سوی دشمنان اسلام، به نام دين و معنويت و ارتباط با ائمه معصومين(عليهم السلام) ترويج میگردد، از اسلام اصيل و سيره و سنت معصومين(عليهمالسلام) به دور بوده و قطعاً سرنوشتی جز، انحراف و التقاط و سوء استفاده از علايق پاک و سرشت خداجوی بشريت را در پی نخواهد داشت. مرحوم آيتالله شاهآبادی (استاد عرفان امام ره) میگويد: «ازآنجاکه فطرت خدايی بهواسطه امور مذکور، از بين نمیرود، بلکه مُحتَجِب میشود. بنابراين برای رفع اين اِحتِجاب، نياز است به رياضت طبيعت و اعمال فکر در کتاب فطرت ....»[4] ايشان برای فطرت ابعادی را متذکر میشود از قبيل فطرت خوف، فطرت عشق، فطرت حقيقتجويی، فطرت حُريت و... اما در عرفانهای کاذب يا فطرت اصلاً ديده نمیشود و يا فقط يکرشته از مجموعه گرايشهای فطری مورد توجه قرار میگيرد. بماند که همان يکرشته هم با نفس و هواهای شهوانی مخلوط بوده و به سامان نمیرسد.
علامه طباطبايی نيز در تفسير آيه «وَ مَا خَلَقْت الجِنّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ.[زاريات/56] لِيَعبُدون را به لِيَعرِفون تفسير میکنند، و هدف خلقت را همان عرفان و شناخت حقيقی میدانند.»[5] همچنين خداوند در قرآن کريم میفرمايد: «وَانَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.[انعام/153] و اين است راه من که مستقيم است پس آن را پيروي کنيد و راههای ديگر را متابعت نکنيد که شما را از راه او پراکنده میسازد. اين خداوند به شما سفارش کرد شايد پرهيزگار شويد» و در جای ديگر در همين سوره انعام میفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ.[انعام/159] کسانی که آئين خود را پراکنده ساختن و به دستههای گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچگونه رابطهای با آنها نداری! سروکار آنها تنها با خداست سپس خداوند آنها را از آنچه انجام میدادند، باخبر میکند.»
بنابراين ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نيازهای معنوی و ارزشی انسان معاصر و درنتيجه ظهور بحرانها و بنبستها در فضای ذهن زندگی آدميان، همگی سبب شده است تا دلهای مضطرب، انسان دورافتاده از اصالتهای خويش را از گرداب وحشتناک دنيای مدرن نجات دهد.بايد اذعان کرد که تمدن و تکنولوژی جديد، يکی از عوامل مهم غفلت آدميان از مهمترين ساحت وجودی خويش، يعني روح ملکوتی و درنتيجه فروپاشی بنيادهای اخلاق و معنويت در جهان معاصر است. از طرفی ناتوانی تمدن صنعتی و بهاصطلاح مدرن در برآوردن نيازهای معنوی و ارزشی انسان معاصر، سبب شده است تا بار ديگر، دلهای پريشان انسانها، متوجه شخصيتی شود، که توانايی بازگرداندن بشريت به همان فطرت پاک و زلال خدايی خويش را داشته و مسير جهل و گمراهی انسانها را به کلی مسدود کند.
پینوشت:
[1]. شريفی، احمد حسين، درآمدي بر عرفان حقيقی و عرفانهای كاذب، نشر صهبای يقين، ص23
[2]. همان، ص45
[3]. نهجالبلاغه، خطبه 220.
[4]. رَشَحاتُ البِحار، محمدعلی شاهآبادي، کتاب انسان و فطرت، تهران، نشر فراهاني، ص6
[5]. علامه طباطبايی، تفسير الميزان، جزء 18، سوره ذاريات، آيه 56.
افزودن نظر جدید