آیا امام علی (ع) خود را خلیفه بر حق می‎دانست؟

  • 1394/02/07 - 11:22
مشخص است که حضرت خلافت را حقّ خویش می‎دانستنه‎اند و اگر پس از قتل عثمان، چنان کلامی را بیان داشته‎اند، به خاطر جوّ تاریکی بوده است که خلافت را با هزاران مشکل روبرو می‎نموده است. چنانکه در ادامه همان کلام چنین آمده بود: «... پیش رویمان امری است که چهره‎ها و رنگ‎های مختلفی دارد و قلب‎ها بر آن نمی‎ایستند و عقل‎ها بر آن قرار نمی‎یابند.» و یا به‎خاطر...

پایگاه جامع فرق، ‌ادیان و مذاهب_ گاهی این شبهه مطرح می‎شود که اگر خلافت علی (علیه السلام) به نصّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بوده است، چرا خود ایشان در نهج البلاغه بدان اشاره ننموده بلکه خلافش را بیان نموده‎اند.[1] چنانکه پس از قتل عثمان که مردم برای بیعت با حضرت آمده بودند،‌می‎فرمایند: «دَعُونِي‏ وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ ... وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا.[2] رهایم کنید و غیر مرا طلب کنید که پیش رویمان امری است که چهره‎ها و رنگ‎های مختلفی دارد و قلب‎ها بر آن نمی‎ایستند و عقل‎ها بر آن قرار نمی‎یابند... و اگر مرا رها کنید من نیز مانند یکی از شما خواهم بود بلکه از شما فرمانبردارتر و مطیع‎تر نسبت به آنکه ولیّ امر خویش انتخاب کرده‎اید خواهم بود، و من اگر وزیری برایتان باشم بهتر است تا امیرتان باشم.»

امّا گذشته از اینکه این روایت از نظر شیعه مرسل به‎حساب می‎آید، لازم است سایر کلمات علی (علیه السلام) لااقل در نهج البلاغه، هم دیده شود تا به نظر خود ایشان دست یابیم. از مشهورترین کلمات حضرت در باب خلافت،‌ خطبه شقشقیه است که با جملات آتشینی چون «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى‏...[3] و بدانید که به‎خدا قسم خلافت را پسر ابو قحافة برتن نمود در حالیکه می‎دانست که جایگاه من نسبت به خلافت همچون محور سنگ آسیاب است»، آغاز می‎شود. در خطبه دیگری که هنگام شوری بیان شده است،‌ حضرت می‎فرمایند: «وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ‏ حَقّاً لِي‏.[4] و یکی گفت: «ای پسر ابوطالب تو بر این امر(خلافت) حریصی!» و من نیز گفتم: «بلکه شما حریص‎ترید و دورترید و من خاصّ‎تر و نزدیک‎تر چراکه من حقّی که متعلق به خودم بوده است را طلب نموده‎ام.» 

و چقدر عجیب است که برخی، این تعابیر حضرت را صرفاً بیان استحقاق بیشتر و افضلیت حضرت دانسته‎اند! البته جالب آن است که خودشان به علّت این توجیه‌شان اشاره نموده‎اند. ابن ابی الحدید معتزلی می‎نویسد: «و أصحابنا يحملون ذلك كله على ادعائه الأمر بالأفضلية و الأحقية و هو الحق و الصواب فإن حمله على الاستحقاق بالنص تكفير أو تفسيق لوجوه المهاجرين و الأنصار.[5] و اصحاب ما همه این‎ها را حمل بر ادعای حضرت مبنی بر افضلیت و استحقاق بیشتر، نموده‎اند. و همین درست است چراکه اگر حمل بر استحقاق(خلافت) به‎خاطر نصّ(و وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)، گردد، سبب تکفیر یا تفسیق بزرگان مهاجرین و انصار خواهد بود.»

بنابراین مشخص است که حضرت خلافت را حقّ خویش می‎دانستنه‎اند و اگر پس از قتل عثمان، چنان کلامی را بیان داشته‎اند، به خاطر جوّ تاریکی بوده است که خلافت را با هزاران مشکل روبرو می‎نموده است. چنانکه در ادامه همان کلام چنین آمده بود: «... پیش رویمان امری است که چهره‎ها و رنگ‎های مختلفی دارد و قلب‎ها بر آن نمی‎ایستند و عقل‎ها بر آن قرار نمی‎یابند.» و یا به‎خاطر اتمام حجّت بر آنان و آیندگان بوده است، که همه بدانند که بیعت حضرت با آن به‎زور و اکراه مردم نبود، بلکه درحالی واقع شده است که حضرت هیچ تمایلی نشان نداده‎اند.

پی‌نوشت:

[1]. القفاري، اصول مذهب الشيعة: ج ٢، ص ٨٤٧ و ٨٤٨ ، الجيزة: دار الرضا.
[2]. شريف الرضى، نهج البلاغة( للصبحي صالح): ص 136،‌ بتحقیق و تصحیح: فيض الإسلام‏، قم: هجرت‏،‌ 1414 ق‏.
[3]. همان، ص49.
[4]. همان، ص246.
[5]. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة: ج9، ص307، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.