معنویت سیاسی والش
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جنبش تفکر نوین با حمایت سازمانهای سیاسی غرب، سعی دارد برنامهریزیهای استکبار جهانی برای سلطه بر ملتها را امری تکوینی جهت رشد و تکامل انسانی القا کند. در این صورت پذیرش تغییرات صورت گرفته امری اجتنابناپذیر میباشد که جامعه جهانی ناگزیر از پذیرش آن به عنوان طی مسیر تکامل است. «هیچچیز در جهت بدتر شدن تغییر نمیکند. همهچیز فقط برای بهتر شدن تغییر میکند. تغییر در جهت بدتر شدن، در مظهری از انرژی که آن را زندگی مینامیم، غیرممکن است. تغییرات فقط در جهت بهتر ایجاد میشوند و همه چیز در جهت کمال در حرکت است؛ چون کمال تنها ماهیت خداست.»[1]
والش به صراحت تغییرات را از جانب تفکر نوین برای ایجاد تمدن نوین و نظم جهانی بیان میکند: «تغییراتی در روشهایی که ما امور سیاسی، اقتصادی، پزشکی، علمی و فناوری، سرگرمی، ورزشی، آموزشی، مذهبی و در کل تکتک حوزههای زندگی بشر را با آنها انجام میدهیم. این تغییرات در واقع تغییر و تحولاتی در شعایر اجتماعی، سیستمهای اعتقادی و ساختهای فرهنگی تمام امور هستند؛ از معاش گرفته تا ازدواج، تا رابطه جنسی، تا پرورش فرزند و هرچیزی که ما بر آن برچسب خوب، خوش، شاد و عزیز میزنیم و چیزهایی که برچسبهای عکس این بر آنها میزنیم. در سالهایی که پیش رو داریم، قرار است ایدهها، رفتارها، اهداف و نتایج بشریت تغییر کند و با قدرت تمام هم تغییر میکند و همه ما قرار است نقش مهمی در خلق آن بازی کنیم.[2]
در پی تغییرات اعتقادی و اجتماعی، زمینه سیطره سیاسی طراحان تمدن جدید نیز فراهم میشود؛ به همین دلیل یکی از مؤلفههای اصلی ایجاد تمدن جدید، تغییر نوع حکومتها است. اگر در دورهای از مدرنیته، جدایی دین از سیاست، عرصهای برای تسلط مستکبران بر ملتها بوده، در تمدن نوین با شعار سیاست معنوی، ناکارآمدی حکومتهای مادی با نوع جدیدی از سکولاریته به ورطه فراموشی سپرده میشود تا جامعه جهانی در پی اسارت در استکبارهای گذشته، نوع جدیدی از استکبار جهانی را به بهانه تأمین نیازهای معنوی تجربه کند. در این نوع حکومت، حکومت خدا، یا حکومت دینداران یا حکومت احکام دینی مطرح نیست. بلکه همان حکومت غربی ولی با چاشنی معنوی که با ذائقۀ دینداران هم خوش بیاید (سیاسی کردن معنویت) اجتنابناپذیر است. معنویت به صورت عقاید سیاسی بیان و آشکار میشود. شاید اصلا سیاسی کردن معنویت مطرح نباشد بلکه معنوی کردن سیاست مورد نظر است. معنویت، همگانی و جهانشمول است. تمام مردم در آن شرکت میکنند و تمام مردم با آن توافق دارند.[3] شاید بتوان گفت رویکرد به معنویت، تنها راه نجات تمدن مادی از نابودی حتمی بوده است. مفهوم معنویت با تمام زیباییها و جذابیتهای خود رهیافتی برای تفسیرهای شخصی را فراهم کرده است. حتی ارزشهای مادی نیز در زیر چتر گسترده این مفهوم مبهم جلوهای متعالی نشان داده میشود؛ به عبارت دیگر معنویتهای جدید توجیهگر ناکارآمدیهای تمدن مادی شدهاند و هیچگاه در پی تغییر ساختارهای اصلی تمدن مدرنیته نیستند، بلکه به سیاست رنگ و لعاب معنوی میدهند: «اگر معنویت به واقع نام دیگر زندگی باشد، پس آنچه معنوی است موجب زندگی و مؤید آن است؛ به عبارت دیگر وارد کردن معنویت به درون سیاست باعث میشود تا تمامی اعمال و تصمیمات سیاسی، مؤید زندگی شوند. در واقع شما در تلاش هستید تا چنین سیاستی را داشته باشید؛ به همین علت بود که گفتم دیدگاه سیاسی شما ابزار معنویت شماست. تنها دلیل ایجاد سیاست آن بوده است که نظامی را بیافرینید تا توسط آن بتوانید هماهنگ، شاد و آرم زندگی کنید، یعنی نظامی را ایجاد کنید که مؤید زندگی باشد.»[4]
والش برای رسیدن به آرمانشهر معنوی پیشنهادهایی را از جانب خدا مطرح میکند که این اصول دقیقا مبتنی بر ویژگیهای حکومت لبیرالیستی است: «شما میگویید، خواهان جهانی هستید که آرام، هماهنگ و پر از سُرور باشد. من میگویم: سرور، آزادی است. این دو واژه نیز مترادف هستند. هر محدودیتی که بر آزادی اعمال گرد، موجب کاهش سرور میشود. هر کاهشی در سرور از هماهنگی کم میکند و کم شدن هماهنگی به محدود شدن صلح میانجامد. شما به من میگویید که مایل هستید در جهانی بدون اختلاف، خشونت، خونریزی و نفرت زندگی کنید. من به شما میگویم: راه داشتن چنین جهانی، راه ایجاد فوری چنین جهانی آن است که تعالیم نوین را پخش کنید و به عمل در آورید. ما همگی یکی هستیم. راه ما راه برتری نیست، راه ما فقط دیگر راهیست. این سخنان را نه فقط از تریبون سخنرانی، بلکه از تالار رؤسای دولتها بگویید، نه در کلیساها، بلکه در مدرسهها و نه فقط از طریق آگاهی دستهجمعی، بلکه از طریق اقتصاد مشترک بیان کنید.»[5]
والش سیاستهای فعلی ایالت متحده آمریکا را منطبق بر آرمانشهر معنوی تفکر نوین میداند: «آنانی که کشور شما را بنا نهادند چنین فکری داشتند. در بیانیه استقلال ایالات متحده گفته میشود که تمام شما مساوی آفریده شدهاید و از حقوق غیرقابل انتقالی از جمله حق زندگی، آزادی و تلاش در راه خوشبختی برخوردار هستید. دولت شما بر این عقیده پایهگذاری شده است که انسانها میتوانند نوعی نظام حکومتی خودگردان ایجاد کنند که این حقوق را تضمین نماید.»[6] تمام سعی و تلاش والش و رهبران تفکر نوین، آمادهسازی جامعه جهانی برای پذیرش نظم نوین جهانی است که بر اساس آن، دین واحد جهانی و حکومت جهانی نیز شکل میگیرد: «در هزاره جدید شروع بازآفرینی خواهد بود. انسانها برای بازآفرینی دست به دست همدیگر دادهاند. شرق با غرب گفتوگو میکند، سفیدپوستان، رنگینپوستان را در آغوش میکشند، ادیان به یکدیگر میپیوندند، حکومتها با هم سازگار میشوند و اقتصادها گسترش مییابند. در تمام امور به سوی دیدگاه جهانی در حرکت هستید، نگرش جهانی را پذیرا میگردید و نظام جهانی را میآفرینید.»[7]
کسانی که ادعا میکنند میخواهند صلح، دوستی و آرامش را برای جهانیان به ارمغان بیاورند، کسانی را که با این باورها همراه نشوند. تهدید به جنگ و نابودی میکنند. صلح و معنویت تفکر نوین فقط از طریق تسلط بر ملتها پدید میآید؛ صلحی که فقط امنیت و آرامش خودشان را تأمین کند. «پیش از این تحول، اغتشاش، پیش از تحولی با این ابعاد، امری طبیعی است؛ زیرا شما فقط شیوه عملکرد خود را دگرگون نمیکنید بلکه تمام نگرش خود را تغییر میدهید. بیشتر این اغتشاش را افرادی پدید میآورند که مایل به دگرگونی نیستند و نمیتوانند پایان بخشیدن به «برتربودن» و «تعالیم نوین» یکی بودن را بپذیرند.»[8]
در نظام سلطه نوین، سایه ظلم و ستم سنگینتر است؛ اما با این تفاوت که هیچکس حق فریاد و ناله از ستمها را ندارد بلکه تنها کاری که باید انجام دهد آن است که لبخند و رضایت خویش را به ظالمان و مستکبران هدیه دهد: «همدیگر را دوست بدارید. دیگران را یک به یک دوست بدارید، حتی آنانی را که ستمگر یافتهاید و آنانی را که دشمن نامیدهاید و برایشان لعنت فرستادهاید، دوست بدارید.»[9] عقاید تفکر نوین، نهتنها انسان سرگشته را به ساحل امن عرفان نمیرساند بلکه این تفکرات که رویکردی اومانیستی به معنویت است، انسان را به سوی حیرت و رنجی مضاعف کشانده است. تحمل آسان این رنجها ممکن نیست مگر با خاموش کردن نور فطرت و به خواب بردن وجدان سرزنشگر. تفکر نوین با نادیده گرفتن بعد الهی انسان، وجود انسان را به موجودی احساسی تفسیر کرده و با القای احساس مثبت، از انسان موجودی بیخاصیت به تصویر میکشد که گمشده خود را در این موجودی است سربهزیر در مقابل این تفکرات که تلخی رنج ظلم را با تلقین احساس آرامش، با شادی جشن میگیرد و زنجیر استکبار در تن وی به اسم معنویت، همچون حریری زیبا به رخ کشیده میشود.[10]
پینوشت:
[1]. وقتی همه چیز تغییر میکند، انتشارات ارس، تهران، 1389، ص 169.
[2]. ابداع زندگی، باربارا مارکس، والش، نشر میم، 1391، ص 43.
[3]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، ۱۳۸۷، والش،ص 320.
[4]. همان.
[5]. همان، ص 323.
[6]. همان، ص 321.
[7]. همان، ص 342.
[8]. همان.
[9]. همان، ص 291.
[10]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسنزاده، مؤسسه علمی-فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 198.
افزودن نظر جدید