تناسخ در اندیشه والش

  • 1393/12/23 - 12:55
والش هم‌سو با دیگر جنبش‌های معنوی نوپدید با انکار معاد، فرجام آدمی را در چرخه تناسخ محبوس می‌داند. باور به تناسخ که ریشه در ادیان کهن شرقی دارد، شاخصه‌هایی چون تولد پیاپی، حلول از کالبدی به کالبدی دیگر و قانون کرمه (بازتاب اعمال) را در خود دارد. او با تغییر عنوان سعی دارد این باور کهن الحادی...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ والش هم‌سو با دیگر جنبش‌های معنوی نوپدید با انکار معاد، فرجام آدمی را در چرخه تناسخ محبوس می‌داند. باور به تناسخ که ریشه در ادیان کهن شرقی دارد، شاخصه‌هایی چون تولد پیاپی، حلول از کالبدی به کالبدی دیگر و قانون کرمه (بازتاب اعمال) را در خود دارد. او با تغییر عنوان سعی دارد این باور کهن الحادی را با مفهوم‌سازی جدید به عنوان اندیشه بنیادین تفکر نوین القا دهد. والش طی پرسش و پاسخی با خدا ایرادهایی را از جمله «ملالت‌آوری چرخه» و «غایت نامعلوم» به چرخه سمساره وارد می‌کند و سعی دارد با رویکردی اصلاحی به این آموزه، عبارت «چرخه کیهانی» را جایگزین چرخه سمساره بکند: «آیا تا ابد محکوم به این آمدن و رفتن هستیم؟ آیا ما در سوی ابدی به سوی مقصدی نامعلوم هستیم؟ آیا این فرایند ملال آور نیست؟»[1]

خدا در پاسخ به هر کدام از ایرادات والش چرخه کیهانی را به عنوان تأیید شکوهمندانه از شکوه خدا و زندگی بیان می‌کند، والش بدون هیچ‌گونه تبیین فلسفی با توصیف احساسی بنیادی‌ترین مسأله زندگی را واژه پردازی‌های شرقی مبهم می‌گذارد. والش برخلاف تناسخ باوران شرقی که خود را محکوم در بازتاب زندگی‌های گذشته می‌دیدند، قدرت ذهنی را منشأ زندگی فعلی و زندگی‌های آینده می‌داند. این نوع بینش بیان‌گر نوعی افراط‌گرایی در مکتب اومانیست است که می‌گوید تمام تحولات فیزیکی و متافیزیکی مبتنی بر تصویر سازی‌های ذهنی می‌باشد. بر این اساس زندگی‌های پس از مرگ تحت ذهن خلق می‌شود. بدین صورت که حقیقت وجودی آدمی، ذهن او است و ساحت روح و جسم در یک رتبه قرار می‌گیرد: «افرادی هستند که تصور می‌کنند به هنگام مرگ، جسم و ذهن فرو می‌ریزد، در حالی‌که چنین نیست؛ جسم تغییر شکل می‌دهد و بخش غیر شفاف خود را پشت سر می‌گذارد ولی غشای بیرونی خود را همواره حفظ می‌کند. ذهن هم همواره با تو همراه است. ذهن، به روح و جسم به صورت یک توده انرژی سه بعدی یا سه‌وجهی می‌پیوندد. چنان‌چه تو انتخاب کنی که به این فرصت تجربه‌اندوزی زندگی بر کره زمین برگردی، خود الهی‌ات یک‌بار دیگر ابعاد واقعی را به صورت جسم، ذهن و روح متجلی می‌سازد. در واقع تو کلا یک انرژی هستی ولی با سه بعد یا جنبه کاملا مشخص و متمایز. به مجرد آن‌که تصمیم می‌گیری در کالبد جسمانی سکنی گزینی و به زمین بیایی، جسم اثیری تو ارتعاش‌های خود را کم می‌کند و از ارتعاشی سریع و غیرقابل رؤیت به سرعت کاهش می‌یابد تا در آن سرعت، توده و ماده ایجاد کند. این ماده واقعی، زاییده فکر پاک و خالص است؛ زاییده ذهن است.»[2]

در این دیدگاه دیگر توجهی به غایت آفرینش جهان هستی نمی‌شود و بسیاری از مسائل هستی‌شناختی و فلسفی که در باب زندگی پس از مرگ پاسخ داده می‌شود، مطرح نیست. حکمت خداوندی در خلق آفرینش نهایتا در عرصه‌ای به نام قیامت و زندگی جاودانه و قرب الهی تجلی یابد. عدالت الهی در مکافات ستمگران و پاداش به نیکو‌کاران در دادگاهی به وسعت قیامت و با داوری خدایی معنا خواهد داشت. محبت و رحمت الهی در بخشش کریمانه و زندگی سعادت‌بخش ابدی لذت بخش خواهد بود. همه شکوه خدایی زمان خواهد بود که دیگر تمام قدرت‌های ظاهری آدمی رنگ می‌بازد و انسانی که غره به اختیار خویش حتی به مقابله با خالق هستی رفته بود دگر در این عرصه اختیار جوارح  خویش را ندارد. در دیدگاه والش ذهن، قدرت خدایی را پس از مرگ نیز به عهده می‌گیرد و رابطه دنیا و آخرت که رابطه عمل و جزا است به زندگی‌های متوالی در جسم‌های مخلوق ذهن تبدیل می‌شود.

«روح در زندگی بعدی به یاد می‌آورد که چه چیزهایی را بهتر است در این زندگانی به یاد بیاورد و این‌که همۀ تأثرات توسط فکر خلق می‌شوند.»[3] «روح‌ها پس از خروج از جسم فورا متوجه می‌شوند که باید کاملا مراقب افکار خود باشند؛ چون به هرچه بیندیشند فورا آن را خلق و تجربه می‌کنند.»[4]

والش قائل به زندگی جاودانه دنیایی است و مرگ یک نوع تجربه دینی است که نقطه تقاطعی برای زندگی‌های بعدی می‌شود؛ از این‌رو وی مرگ را تجربه شادی مطلق می‌داند و علت وجود مرگ را جدا شدن از روزمرگی دنیایی مطرح می‌کند و بیان می‌دارد که روزمرگی دنیا ما را از احساس خدایی بودن جدا می‌سازد. بدین‌سان انسان برای درک اوج خدایی بودن خویش به این تجربه می‌رسد که والش این لحظه را به نیروانا تعبیر می‌کند: «نقطه تقاطع فقط به این دلیل خلق شده که هر فردیت مجزای ربانیت هرگز از احساس الهی بودن خود جدا نشود و به نیروانا، سعادت و شادی مطلق دست پیدا کند. این چیزی است که در هنگام گذر در لحظه مرگ (که در واقع وجود ندارد) و در لحظه تولد مجددتان (ورود به قلمرو فیزیکی) تجربه می‌کنید.»[5]

تفکر نوین سعی دارد با پیوند زدن اصطلاحات شرقی و اندیشه‌های غربی، دین جدید خود را فراگیر کند، غافل از این‌که آموزه‌های این دین جدید اگر از فضای وهم و خیال خارج شود و در ترازوی عقل سنجیده شود، بیگانگی این اندیشه‌ها با فطرت خداجوی انسان روشن خواهد شد. به همین دلیل برای تمیز بین حق از باطل، خداوند متعال تدبر و تفکر نسبت به کتاب تشریع و کتاب تکوین دعوت می‌کند و آدمی با اندک تأملی در می‌یابد که تمام روند آفرینش بر اساس حکمت الهی صورت می‌گیرد. توالد پیاپی و روند باز آفرینی هیچ تطابقی با وصف حکمت ندارد؛ از این‌رو والش زندگی‌های پیاپی دنیا را تفریح بازیچه‌ای برای خدا می‌داند: «تمام زندگی، روند بازآفرینی است! این بالاترین سرور خداست، این تفریح خداوند است.»[6]

توصیف‌های والش از زندگی بعدی علاوه بر این‌که سعی دارد الگوهای شرقی در مورد تناسخ را در نظر داشته باشد، در عین حال رویکرد تبشیری خود را در فرجام‌شناسی حفظ کند: «تو دیگر چیزی را با عنوان رنج، تجربه نخواهی کرد. تو موقعیتی را در زندگی که مسأله‌آفرین باشد نخواهی داشت. در هیچ موقعیتی با ترس و هراس موجه نمی‌شوی. با همه نگرانی‌ها شک‌ها و ترس‌ها خداحافظی می‌کنی. تو با همان تصوری که از زندگی آدم و حوا داری زندگی می‌کنی، نه به صورت روح‌های بدون جسم در اقلیم مطلق، بلکه به صورت روح‌های دارای کالبد در قلمرو نسبیت. با این وجود تو از همه نوع آزادی، سرور، آرامش، خرد، فهم و خرد، فهم و قدرتی که در قالب روح داری برخوردار خواهی بود.»[7]

شاید بتوان گفت بارزترین این ایده عرفانی والش را در دیدگاه وحدت او می‌توان مشاهده کرد. وی براساس این سخن، غایت هستی را یکی شدن مطرح می‌کند و با تفسیر نادرست از وحدت، تجربه زندگی در کالبد انسان‌های دیگر و درک متفاوت از زندگی‌های دیگر را به وحدت تعبیر می‌کند: «به انسان اجازه داده می‌شود یک بار دیگر تمام لحظات زندگی‌ای را که پشت‌سر گذاشته‌اند، سپری کنند و آن‌را نه تنها از دیدگاه خود، بلکه از دیدگاه تمام افراد که لحظه برای آن‌ها مؤثر بوده است، تجربه کنند. آن‌ها هر اندیشه را دوباره می‌اندیشند، هر واژه‌ای را دوباره بیان می‌کنند، هرکاری را دوباره انجام می‌دهند و اثر آن را بر تمام افراد ذی‌نفع تجربه و احساس می‌کنند؛ درست همانند این‌که خود، همان شخص دیگر هستند. آن‌ها درک و تجربه می‌کنند که دیگران هستند. در این لحظه عبارت «ما یکی هستیم» دیگر فقط یک نظریه نخواهد بود، بلکه تجربه خواهد شد.»[8]

پی‌نوشت:

[1]. گفت‌وگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، ۱۳۸۵ ش، ج3، ص 130.
[2]. گفت‌وگو با خدا، تهران، انتشارات دایره، ۱۳۸۹، ج۱، ص 297.
[3]. همان، ج 3، ص 93.
[4]. همان، ص 95.
[5]. وقتی همه چیز تغییر می‌کند، انتشارات ارس، تهران، 1389، ص 198.
[6]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، ۱۳۸۷، ص 315.
[7]. گفت‌وگو با خدا، تهران، انتشارات دایره، ۱۳۸۹، ج۱، ص 89.
[8]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، ۱۳۸۷،ص 90.
[9]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسن‌زاده، مؤسسه علمی-فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 145.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.