خلافت ابوبکر؛ نقشه‌ای از پیش طراحی شده

  • 1394/01/31 - 21:30
از نشانه‌هایی که برای وجود سازش و توافقات پنهانی میان ابوبکر و عمر در پاس دادن خلافت به یکدیگر هست سخن امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این باره است که می‌فرماید: «اگر آن ارتباط ویژه میان ابوبکر و عمر نبود، امر خلافت از من دفع نمی‌گردید و همین شد که چون ابوبکر در بستر مرگ افتاد خلافت را به عمر تقدیم نمود.» و یا این سخن امیرمؤمنان (علیه السّلام) که...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پاره‌ای از حوادث تاریخی نشان می‌دهد که بیعت با ابوبکر نقشه از پیش طراحی شده بود که به برخی از شواهد تاریخی در این باره اشاره می‌کنیم.

- خلافت ابوبکر، داد و ستدی میان ابوبکر و عمر؛ از نشانه‌هایی که برای وجود سازش و توافقات پنهانی میان ابوبکر و عمر در پاس دادن خلافت به یکدیگر هست سخن امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این باره است که می‌فرماید: «اگر آن ارتباط ویژه میان ابوبکر و عمر نبود، امر خلافت از من دفع نمی‌گردید و همین شد که چون ابوبکر در بستر مرگ افتاد خلافت را به عمر تقدیم نمود.»[1] و یا این سخن امیرمؤمنان (علیه السّلام) که بسیاری از مورخّان آورده‌اند: «... امیرمؤمنان (علیه السّلام) به عمر بن خطاب فرمود: ای عمر! شیر شتر خلافت را بدوش! سهم تو محفوظ است. به خدا سوگند! حرص و ولع تو برای به حکومت رساندن ابوبکر بدین جهت است که او نیز پس از خود، تو را به جانشینی برگزیند...».[2]

- تقسیم قوای سه‌گانه میان ابوبکر، عمر و ابوعبیده جرّاح؛ راستی، چگونه بود که پس از داستان سقیفه مسئولیت‌های کلیدی جامعه اسلامی میان ابوبکر، عمر و ابوعبیده تقسیم شد؟! بدین صورت که در رأس قوه مجریه و امور سیاسی، ابوبکر؛ در رأس قوه قضائیه و صدور احکام، عمر بن خطّاب و در رأس امور مالی و اقتصادی، ابوعبیده جرّاح قرار می‌گیرد؛ احمد بن حنبل در این باره می‌گوید: «هنگامی که ابوبکر قدرت را تصاحب کرد، ابوعبیده جرّاح را بر بیت المال گمارد و عمر بن خطّاب را بر امر قضاوت.»[3] و یا طبق نقل ابن اثیر جزری و تاریخ طبری: «هنگامی که ابوبکر قوه مجریه را تصاحب نمود؛ ابوعبیده جرّاح را به امور مالی و عمر را به قوه قضائیه گمارد.»[4]

- انکار رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی عمر تا رسیدن ابوبکر؛ با وجود آنکه عمر سه روز پیش از شهادت جانگداز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمله‌ی «غلبة علیه الوجع؛ درد بر پیامبر غلبه کرده.» و یا جمله «أنّ رسول الله یهجر؛ پیامبر هذیان می‌گوید.» بر این نکته اعتراف نمود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واپسین لحظات حیات خویش را سپری می‌کند، ولی یک‌باره چه می‌شود که پس از رحلت آن حضرت، سعی در انکار و مخفی کردن آن می‌کند و هر که را چنین نظری داشته باشد منافق خوانده و آن‌گونه که در زیر می‌آید، تهدید می‌کند: «ابوهریره گوید: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، عمر بن خطّاب از جا برخاست و گفت: برخی از منافقان می‌پندارند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات کرده، در حالی که وفات نکرده، بلکه همان‌گونه که موسی بن عمران تا 40 روز از قوم خویش غایب شد و به کوه طور رفت و برخی پنداشتند از دنیا رفته، به خدا سوگند، پیامبر نیز از دنیا نرفته و نزد خدای خویش است و همان‌گونه که موسی بازگشت، او نیز باز خواهد گشت و دست و پای افرادی که چنین پنداشته‌اند را قطع خواهد نمود.»[5] شبیه همین روایت را بخاری نیز در کتاب خود آورده که عایشه گوید: «در حالی که پدرم، خارج از مدینه در منطقه سنح به سر می‌برد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت؛ عمر بن خطاب برخاست و گفت: به خدا سوگند پیامبر نمرده، بلکه قطعا باز می‌گردد و دست و پای افرادی که چنین پنداشته‌اند را قطع خواهد کرد؛ چون ابوبکر به مدینه آمد و اعلام کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرده... و این جا بود که انصار برای انتخاب خلیفه به سقیفه رفتند».[6] آری، پس از آمدن ابوبکر از مزرعه خود در منطقه سنح که خارج از مدینه بود ورق برگشته و دیگر از آن ادّعاهای دروغین، خبری نیست و تهدیدها پایان می‌پذیرد. آیا به راستی عمر این آیات قرآن کریم، را نشنیده بود که آن ادعاها را مطرح ساخت؟ خداوند سبحان، خطاب به پیامبر می‌فرماید: «إنّک میّت و إنّهم میّتون [زمر/30] تو می‌میری و آنها نیز می‌میرند» و یا این آیه را نشنیده بود که می‌فرماید: «و ما محمد إلّا رسول قد خلت [آل عمران/144] جز این نیست که محمد پیامبری است که پیش از او پیامبرانی دیگر بوده‌اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود باز می‌گردید؟.» درد آورتر، عذر از گناهی است که بخاری برای توجیه سخنان عمر آورده و گفته: «به خدا سوگند مردم نمی‌دانستند که این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده تا این که ابوبکر این آیه را تلاوت کرد.»[7]

- حرکت مرموزانه برخی صحابه به سوی سقیفه؛ طبری در ادامه داستانی که بالاتر اشاره شد ادامه‌ای آورده که آن نیز از جمله نشانه‌ها و دلایل دیگر برای وجود توطئه‌های مرموز جمعی از صحابه برای تصاحب قدرت و حکومت است و آن، این که با وجود حضور ابوبکر و عمر در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در حالی که ده‌ها تن از مهاجر، انصار و بنی‌هاشم مشغول مراسم غسل آن حضرت بودند و آن دو نیز شایسته بود که اگر به ظاهر هم شده خود را عزادار و همراه دیگران در این امر بدانند، اما پیک ویژه از سوی مراقبینی که برای رصد اوضاع جامعه گمارده بودند، خبر آورد که گروهی از صحابه در سقیفه بنی‌ساعده گرد هم آمده و در موضوع تعیین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگوهایی را آغاز کرده‌اند؛ اینجا بود که آن دو نفر به همراه «ابوعبیده جرّاح» پیکر مطهر رسول خدا را رها کرده و سراسیمه خود را به سقیفه رساندند: «... بعد از آن که ابوبکر، (سخن عمر را رد کرد و) از دنیا رفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به مردم خبر داد و آیاتی را تلاوت کرد، مردی دوان دوان نزد ابوبکر و عمر آمد و گفت: از نزد انصار، برایتان خبر آورده‌ام که آنها در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمده و تصمیم دارند با یکی از میان خود بیعت کنند؛ برخی از آنها می‌گویند باید خلیفه و امیری از ما انصار و امیر و خلیفه‌ای از مهاجران قریش باشد؛ ابوبکر و عمر با شنیدن خود را سراسیمه به سقیفه رساندند.»[8] و عجیب این که خبر ویژه، فقط به گوش عمر و ابوبکر رسید و غیر از آن دو و هم‌فکرشان ابوعبیده، کسی منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قصد سقیفه، ترک نکرد. آیا این نشانه دیگری بر نقشه سرّی چند تن از صحابه، در تصاحب خلافت نیست؟

- نامه معاویه به محمد فرزند ابوبکر؛ مدرکی دیگر برای پرده‌برداری از وجود توافقات پنهانی میان برخی از صحابه در تصاحب جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبی است که در نامه معاویه به عنوان پاسخ نامه محمد فرزند ابوبکر، آمده و به وضوح پرده از حقیقت برداشته و به نقشه از پیش طراحی شده خلافت ابوبکر و عمر تصریح می‌کند؛ معاویه در پاسخ نامه فرزند ابوبکر گوید: «ای فرزند ابوبکر! می‌بینم که در نامه‌ات برای من از حق علی بن ابی طالب و این که او یار و همراه همیشگی پیامبر در سختی‌ها و شداید بود، نوشته و به جای آن که از فضایل خود بنویسی، فضایل او را یادآور شده‌ای؛ در حالی که ما و پدرت ابوبکر در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این حقیقت معترف بودیم که او حق بزرگ و فضیلت آشکاری بر همه ما دارد؛ اما خوب است بدانی پس از آن که خداوند آنچه برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود را انتخاب و وعده‌اش بر او را تمام و او را به سوی خود دعوت نمود و پیامبر نیز اجابت نمود؛ نخستین کسی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مخالفت برخاست و حق علی (علیه السّلام) را به زور از او ستاند، پدرت ابوبکر و عمر بودند که هر دو بر سر این موضوع به توافق کامل رسیده بودند.»[9] از آنچه گفته شد بدین نتیجه می‌رسیم که سقیفه در یک روز و یا طراحی یک نفر برای خلافت خلاصه نمی‌شود، بلکه سقیفه، بروز و ظهور نقشه‌ای حساب شده برای محو و نابودی غدیر و خلافت منصوص امیرمؤمنان (علیه السّلام) بود و پس از آن و به نقشه خود، افراد معینی از قریش را یکی پس از دیگری، به حکومت رسانند و نقشه مرحله به مرحله ادامه یابد تا هر گونه نقشی از اهل‌بیت (علیهم السّلام) که (بنا به نص ایشان، جانشینان بر حق پیامبر بودند) سلب گردد و در نهایت خلافت را به دست بنی‌امیه بسپارند. این نقشه اجرا شد، ولی با کشته شدن عثمان و خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) ناتمام ماند.

پی‌نوشت:

[1]. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، بیروت، ج 6، ص 60.
[2]. الإمامة و السیاسة، دینوری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 15.
[3]. سنن البیهقی الکبری، بیهقی، مکتبة دار الباز، مکه، ج 10، ص 87.
[4]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 351.
[5]. السیرة النبویة عبد الملک بن هشام بن ایوب الحمیری المعافری، بیروت، ج 6، ص 75.
[6]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1341.
[7]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 1618.
[8]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 2، ص 233.
[9]. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، بیروت، ج 3، ص 111.

تولیدی

دیدگاه‌ها

جالب بود باید اضافه کرد که ماجرای سقیفه یک کودتای پنهانی بود که سر منشاء یهودی داشت چنانچه در روایات اهل سنت هم است که خلیفه دوم تا قبل از رحلت پیامبر همواره تورات به همراه داشت و افرادی مثل زید بن ثابت و عبدالله بن سلام یهودیان تازه مسلمان همواره با او دمخور بودند

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.