مشکل وجود اسرائیلیات در كتب اهل سنت و راه حل آن
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از آفات بزرگی که دامنگیر حدیث نبوی شده است، ورود و رسوب بسیاری از افکار و اعتقادات یهود، در کتب آنهاست، که اصطلاحاً اسرائیلیات خوانده میشود. یکی از مهمترین اسباب ورود این افکار در قالب روایات اسلامی، وجود این دین در جزیرة العرب قبل از اسلام است. یهودیت به عنوان دین و آموزهای الهی شناخته میشده و مکتبی برخوردار از کتابی آسمانی دانسته میشده است. از این نظر نزد عرب آن روز از هیبت و هیمنه ویژهای برخوردار بوده است؛ خصوصاً که عرب آن زمان عرب عمدتاً بیسواد بودند و حتی اغلب آنان از سواد خواندن و نوشتن برخوردار نبودند. ابن خلدون علت انتشار برخی از روایات اسرائیلیات در کتب تفسیر را اینگونه بیان نموده است:
«إن العرب لم یکونوا أهل کتاب ولا علم وإنما غلبت علیهم البداوة والأمیة، وإذا تشوقوا إلی معرفة شیء مما تتشوق إلیه النفوس البشریة فی أسباب المکونات وبدء الخلیقة وأسرار الوجود فإنما یسألون عنه أهل الکتاب قبلهم ویستفیدونه منهم، وهم أهل التوراة من الیهود ومن تبع دینهم من النصاری. [1] عرب در آن زمان اهل کتاب و دانش نبود بلکه غالب آنان عربهای بدوی، بادیهنشین و بیسواد بودند و هرگاه مشتاق میشدند تا از موضوعی همچون اسرار وجود و خلقت که در درون خود احساس نیاز به دانستن آن پیدا میکردند، با خبر شوند به سراغ اهل کتاب که یهودیان صاحب تورات و یا دیگر مسیحیان بودند، رفته و در این موارد از آنها سؤال مینمودند.»
خصوصاً که بعد از ظهور اسلام تعدادی از علمای یهود همچون کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبدالله بن سلام مسلمان شدند و جایگاه و منزلت ویژهای نزد صحابه یافتند. شیخ محمد رشید رضا مینویسد:
«إن کعب الأحبار کان من زنادقة الیهود الذین أظهروا الإسلام والعبادة لتقبل أقوالهم فی الدین، وقد راجت دسائسه وانخدع به بعض الصحابة، فرووا عنه وتناقلوا مرویاته بدون إسناد إلیه، حتی ظن بعض التابعین ومن بعدهم أنها مما سمعوه من النبی. [2] کعب الاحبار که از بیدینان یهود بود از جمله کسانی است که به ظاهر اسلام آورد و عبادت نیز مینمود تا گفتهها و سخنانش در مورد دین مورد قبول واقع گردد، خدعهها و دسیسههای او در مورد برخی صحابه مؤثر واقع میشد و دیگران نیز بدون این که سند روایت را به او نسبت دهند از قول او روایت نقل میکردند تا آنجا که برخی از تابعین و اشخاص بعد از آنها چنین میپنداشتند که سخنان شنیده شده از او سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است.»
حتی صحاح اهل سنت، از روایات اسرائیلیات در امان نمانده است. برای اثبات این مطلب شواهد زیادی وجود دارد. به طور مثال مسلم با سند خود از ابوهریره روایت کرده است:
«أخذ رسول اللّه (صلی اللّه علیه وسلم) بیدی، فقال: خلق اللّه عز وجل التربة یوم السبت، وخلق فیها الجبال یوم الأحد، وخلق الشجر یوم الإثنین، وخلق المکروه یوم الثلاثاء، وخلق النور یوم الأربعاء، وبثّ فیها الدوابّ یوم الخمیس، وخلق آدم بعد العصر من یوم الجمعة فی آخر الخلق وفی آخر ساعة من ساعات الجمعة، فیما بین العصر إلی اللیل. [3] رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دست مرا گرفت و فرمود: خداوند سبحان خاک را روز شنبه، کوهها را روز یکشنبه، درختان را روز دوشنبه، مکروهات را روز سه شنبه، نور را روز چهار شنبه، خلق و انتشار حیوانات و جنبندگان در روی زمین را روز پنج شنبه، آدم علیه السّلام را عصر روز جمعه و در آخرین ساعات روز جمعه یعنی ما بین عصر و شب خلق نمود.»
این در حالی است که، علی بن مدینی، بخاری و تعدادی از حافظان حدیث درباره این روایت سخن گفته و آن را سخن کعب دانستهاند، ابوهریره نیز آن را از کعب الاحبار شنیده و از همینجا، امر برای برخی از روات احادیث مشتبه شده و آن را به شکل مرفوع روایت کردهاند. [4]
و بدتر از همه این که، کسانی که این اسرائیلیات را میشنیدند و به خاطر میسپردند، مدّتها بعد که ممنوعیت نقل حدیث برداشته شد، در هنگام نقل روایت دچار اشتباه شده و اسرائیلیات را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت میدادند. مثلاً ابن کثیر در تاریخ خود از شعبه روایت کرده که گفته است: «أبو هریرة کان یدلس: أی یروی ما سمعه من کعب وما سمعه من رسول الله (صلی الله علیه وسلم) ولا یمیز هذا من هذا. [5] ابو هریره در روایات تدلیس میکرده است. یعنی روایاتی از کعب و روایاتی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) میشنیده و بدون آن که مشخص کند کدام از پیامبر و کدام از کعب است آنها را درهمآمیخته و نقل میکرده است.»
همه این مشکلات در احادیث نبوی، ما را بر آن میدارد که به دنبال طریقی معصوم از اشتباه، برای رسیدن به احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشیم که همان روایات اهل بیت (علیهم السلام) است.
پی نوشت:
[1]. تاریخ ابن خلدون، ج 1 ص 439، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
[2]. مجلّة المنار، العدد 27، ص 541
[3]. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، ج 8 ص 127 ح 6948، دار الفکر، بیروت. همچنین این روایت در صحیح ابن خزیمه و ابن حبان نیز آمده است: صحیح ابن خزیمة، ج 3 ص 117، المکتب الإسلامی. ابن حبان، صحیح ابن حبان: ج 14 ص 30، مؤسسة الرسالة.
[4]. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج 1 ص 72، دار المعرفة، بیروت.
[5]. ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 8 ص 117، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
افزودن نظر جدید