صوفیه،شیخیه،بابیه،بهاییه، بازیگران استعمار برای گمراهی بشر
در داستان شیخ احمد احسایی به یاد داریم که او در ابتدا با ورود به حوزه علمیه نجف و حضور در کلاس درس علمای بلندپایه ی آنروز موفق به اخذ مدارج علمی مورد نیاز برای رسیدن به قدرت شد او که نیابت عامه را سدی در مقابل خود میدید و علمای طراز اول شیعه را مخالف افکار و اهدافش میدید به و فکر رسیدن به قدرت بود.
در همین زمان آوازه اندیشه های بلند پرواز اقطاب و مشایخ صوفیه که در همه جا در حال انتشار بود او را بر آن داشت تا برای رسیدن به هدف خود که ریاست عامه بود از روشهای صوفیه برای فریب مردم استفاده کند مشایخی که هیچ پروایی در مدعیات همچون نیابت،مهدویت،نبوت و الوهیت را نداشتند.
شیخ احمد احسایی که شیفته آنها شده بود در سفری که سید قطب الدین نیریزی به احساء داشت به محضرش شتافت و با دریافت دستوراتی شروع به چله نشینی کرد او چنان در کار خود جدیت داشت که او را از شاگردان خاص نیریزی میدانستند و به همین منظور مفتخر به دریافت ارشاد نامه از سید نیریزی شد. [1]
یکی از مدعیات اقطاب صوفیه این بود که خود را واسطه بین غیب و شهود میدانست و او نیز با استفاده از همین موضوع ادعای رکن رابع را طرح نمود و خود را واسط بین امام و امت معرفی کرد
گفته شده سید کاظم رشتی با اینکه به سبب این مدعای احسایی حکم تکفیر استاد خود را در حوزه ی نجف نزد علمای آنروز امضاء کرده بود [2] در همان ایام با پول هنگفتی که در اختیار داشت خرج های کلان میکرد و بذل و بخشش مینمود و بر خلاف اضهار عداوتی که با خلفای سه گانه سنت داشت با حکومت عثمانی رابطه بسیار خوبی داشت. [3]
سید کاظم رشتی در غیاب استاد راه او را ادامه داده و حوزه درس او را اداره میکرد و خود را رکن رابع مورد نظر استادش معرفی میکرد و با خرج کردن پول خود را در بین شیخیان روز به روز محبوبتر و بیشتر معرفی مینمود و هم او بود که زمینه معرفی علیمحمد باب را در کلاس درس خود فراهم و زمینه ساز ادعای بابیت او شد.
بعد از فوت سید کاظم رشتی علیمحمد باب با استفاده از طرح رکن رابع خود را بعنوان باب حجت بن الحسن العسگری معرفی کرده و راه خود را از مریدان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی جدا نمود و با این اتفاق ریاست شیخیه را بین کریم خان کرمانی و میرزا شفیع تبریزی و میرزا طاهر حکاک اصفهانی واگزار کرد. [4]
کرمانی و تبریزی هرکدام ادامه دهنده راه شیخیه شدند و شعبه شیخیه تبریز و شیخیه کرمانیه را ایجاد کردند و میرزا طاهر هم با تاسی به علیمحمد شیرازی فرقه ای به نام طاهریه ایجاد و خود را مدعی مهدویت دانست.
علیمحمد باب که خود را جانشین سید کاظم میدانست برای اینکه شاگردان حساسیت نشان ندهند به یکباره ادعای خود را مطرح نکرد او ابتدائا با تغییر مسئله رکنیت به بابیت که شیعه با این نام هم آشنا بود شروع نمود.
یکی از مسائلی که سه گروه شیخیه و صوفیه و بابیه باهم در آن اتفاق نظر داشتند و به سبب این تشابه همدیگر را نفی نمیکردند مسئله نیابت بود ولی بعد از اینکه علیمحمد مراحل ترقی را طی کرده و مدعی امام زمانی شد شیخیه و صوفیه به مقابل او برخواسته و با طرد او از خود هرگونه وابستگی را نفی کردند.
در طرف دیگر محمد خان کرمانی که شاگرد احسایی و سید کاظم بود و ریاست شیخیه را هم داشت هم همان ادعای علیمحمد باب را داشته و معتقد بود که امام به معني مقتدا و پيشواست و بر شيعهي کامل و رکن رابع که شامل عليمحمد و خودش است هم اطلاق ميشود. او اعتقاد داشت که رکن رابع یا امام هر زمانی یا آنکه شیعه کامل باید از نجیب ترین افراد باشد تا بنتواند دین را حفظ کند و بنابر این کلمات رهبر خود را شیعه کامل و رکن رابع و در نتیجه حجت خدا بر روی زمین تلقی میکنند [5] .
بررسی آثار صوفیه نشان میدهد که فرقه ذهبیه اغتشاشیه قطب وقت خود را شیعه خالص یا همان رکن رابع و فرقه نعمت اللهیه گنابادیه قطب خود را بزرگ زمان میدانند طوریکه اگر کسی با اینها بیعت نکرده باشد خداوند آن شخص را به رو در آتش جهنم می اندازد [6] و اگر کسی بیعت کند و پس از آن سرپیچی کند هفتاد سال عبادت او بی فایده بوده و نفعی به حال او نخواهد داشت.[7]
با کنکاشی در آثار صوفیه به این نتیجه میرسیم که ببابیت و شیخیه و بهاییت و صوفیه خصوصا فرقه گنابادیه [8] همه یک نوع ادعا را دارند و آن همان ادعای بابیت علیمحمد باب میباشد اما استعمار برای اینکه همه قدرتش به یکباره همانند باب کشته نشود و از بین نرود آنها را برای آینده ذخیره نمود تا در قالب رکن رابع و قطبیت و مظهریت برای استعمار نقش آفرینی و رعیت جمع آوری نمایند.
در برخی از این فرقه های صوفیه مانند نوراللهی و اویسیه و جواد نوربخش بحث رکن رابع با کمی تغییر همراه است اما آنها نیز قطب خود را انسان کامل و شیعه خالص و رابط بین حق و خلق میدانند و چنان درباره اقطاب خود غلو میکنند که درباره قطب فرقه ذهبیه اغتشاشیه نوشته اند که وقت خروس های شیراز در وقت سحر نوحه میکردند ذکرشان "حجت القائم وحید الاولیاء " بوده است [9] و این همان ادعای قائمیت علیمحمد باب است منتها در اینجا خروس او را تایید میکند.
یکی دیگر از اعتقادات خراف صوفیه بحث تجسم قطب و مرشد است که از رسومات قدیم فرقه صوفیه در هندوستان بوده است [10] و شیخ احمد احسایی برای اولین بار به عنوان یک روحانی شیعه این بحث را مطرح و در عبادات وارد میکند. [11]
تجسم یکی از واجبات نماز پیروان میرزا حسینعلی نوری نیز میباشد [12] و همچنین ملا سلطان گنابادی قطب فرقه دراویش گنابادی نیز به دراویش دستور مراعات این عمل را داده است [13] که بعد از او وقتی برخی به قطب ها اشکال میکنند یکی از آنها به نام حسن تابنده معروف به رضاعلیشاه برای رفع ننگ این کار دست به توجیهات غریبی میزند که دراویش هم قبول میکنند و صادق عنقا و فرزندش دستور میدهند از آن پس همه دراویش درحالیکه عکس اقطاب را در روبرو دارند نماز بخوانند.
این مسئله گویای این است که همه ی فرقه ها که ریشه در استعمار دارند دارای یک هدف و برنامه میباشند و همه مدیران اجرا کننده این فرق انتخاب شده تا آن هدف را اجرا کننند.
مولف محترم کتاب بت پرستی مدرن پس از آنکه به شرح انواع بت پرستی در طول تاریخ بشر اشاره میکند اضافه میکند که : روسای فرقه های ذهبیه اغتشاشیه و اویسیه و انشعابات نعمت اللهیه همه و همه مریدان خود را مانند بابیه و بهاییه به انجام این عمل (تجسم) به عنوان یک اعتقاد و واجب دینی تکلیف کرده اند [14] .
در دوره معاصر گروهی از صوفیان که فرقه نوراللهی نامیده میشوند و از پیروان نور علی الهی میباشند مانند شیخیه و بابیه فردی را به عنوان رکن رابع و انسان کامل با نام قطب دارند و معتقد هستند که در هر عصر و زمان امام عصر مظهری دارد و ان شخص همان قطب است که واسطه میان امام غایب و خلق است. [15]
پس اگر مدعی شویم که شیخیه و بابیه و بهاییه و صوفیه همه یک موضوع و عنوان دارند به گزاف نگفته ایم اما آنچه در این بین مهم است اینکه بدانیم آنها برای اینکه ما به خطا بیفتیم هرکدام عنوانی جداگانه برای خود انتخاب کرده اند تا مردم آنها را امام زمان یا نایب او بپندارند و در تمامی این اعصار اگر با یکی از این افراد این فرقه ها به مناظره بپردازیم به کلی خود و اعتقاداتش و دیگران را نیز منکر میشوند تا جایی که محققی که به تحقیق خود نیز ایمان دارد ممکن اسد در ورطه شک بیفتد.
بر خلاف تمامی این فرقه ها شیعه موضوع نیابت عامه را مطرح مینماید که فرد خاصی نیست و دارای عنوان خاصی هم نیست که بتوان آن را مصادره به شخص کرد و تنها یک عنوان عام برای رسیدگی مراجع معظم تقلید به امور معیشت و گرفتاریهای امت میباشد.
پی نوشت :
1.جنگ زماني ج 3 ص 129، سوداگران مذهبي ص 200.
2.همان منبع ص 270.
3.همان منبع ص 271.
4.خاطرات سقوط و انحطاط فضل الله صبحی مهتدی ص 74
5.بهائيت در ايران ص 95.
6.باب ولايت جذبي گنابادي ص 107، 106.
7.صالحيه تأليف ملا علي گنابادي ص 219.
8.ولايت نامه ملا سلطان، صالحيه ملاعلي گنابادي و نامه هاي صالح.
9.حتما کتاب کوي صوفيان را بخوانيد و حتما عکسها و القاب را ببينيد.
10.چشتيان ص 192.
11.قصص العلماء تنکابني ص 55.
12.بهائيان ص434، به نقل از مجله (اخبار امري) نشريه محفل بهائيان ايران شماره 6 سال 1328 مهرماه.
13.ديدي که راز پنهان آخر شد آشکار ص از 215 تا 222 خوانده شود، مدارک جمع است.
14.بت پرستی مدرن صفحه ص 179.
15.به کتاب درکوي صوفيان رجوع شود.
افزودن نظر جدید