حقیقت، انسان‌ها را به خود متمایل می‌کند...

  • 1393/10/20 - 13:40
علامه گفت: «این طلاق بر اساس حکم اسلام و مذهب شیعه باطل است و هنوز زن در زوجیت جناب سلطان است؛ چرا که قرآن کریم چنین طلاقی را باطل می‌داند.» سلطان محمد خدابنده به قدری از این قضیه خوشحال شد که به شناخت و مطالعه در مذهب شیعه علاقه‌مند شد، به طوری‌که از علامه حلی درخواست کرد کتابی بنویسد تا از مذهب شیعه بیشتر بداند...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در روایتی از امام معصوم وارد شده که اگر شما مسائل و خوبی‌های ما را برای مردم بیان کنید، مردم خودشان به سمت ما متمایل می‌شوند: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ فَکَیْفَ یُحْیِی أَمْرَکُمْ قَالَ یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا.[۱] عبد السلام بن صالح هروی گوید که از ابو الحسن الرضا (علیه السلام) شنیدم که می‌فرماید: «رحمت خدا بر آن بنده‌ای که قضیه ما را زنده گردانَد!». گفتم: چگونه قضیّه شما را زنده می‌کند؟ فرمود: «تعالیم ما را فرا می‌گیرد و آن‌ها را به مردم می‌آموزد؛ زیرا مردم اگر زیبایی‌های سخن ما را بدانند، بی‌گمان، از ما پیروی می‌کنند».

شاید کیفیت ورود و بدعت تجویز سه طلاق در یک مجلس را در مقالهٔ دیگر دوستان خوانده باشید. و اگر نه، می‌توانید با برسی مقالات قبل در این زمینه اطلاعاتی را کسب نمایید. ما در این مقاله فقط ضمن اشاره به ذکر روایتی که نحوه ورود بدعت سه طلاق در یک مجلس، در دین را بیان داشته بسنده می‌کنیم و به بیان بحث مورد نظر خود می‌پردازیم. مسلم نیشابوری در یکی از معتبرترین کتاب‌ها نزد اهل‌سنت و وهابیت می‌گوید: «در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر و دو سال از خلافت عمر، سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق به حساب می‌آمد، امّا عمر بن خطاب چون دید مردم در این امر تعجیل دارند آن (آن سه طلاق در یک مجلس) را امضا کرد.» [۲]

حال به بیان داستان شنیدنی سه طلاقه کردن پادشاه ایلخانی می‌پردازیم و نتیجه آن را مورد برسی قرار می‌دهیم: حاکم ایلخانی، سلطان محمد خدابنده بر اثر خشم زود هنگام خود، به یک‌باره مرتکب تصمیم عجولانه‌ای شد و همسر خود را سه طلاقه کرد. اما پس از اندک زمانی به شدّت از کار خود پشیمان شد. با توجه به این‌که سلطان محمد خدابنده پس از تشرف به دین اسلام، به یکی از مذاهب چهارگانه اهل‌سنت روی آورده بود، علمای مذاهب اربعه را برای چاره اندیشی و رفع مشکل به وجود آمده، فرا خواند و از ایشان مسئله خود را استفتاء نمود. ولی ایشان همگی به وقوع سه طلاقه شدن همسر حاکم و عدم امکان رجوع به آن را فتوی دادند. سلطان محمد هم از وضعیت به وجود آمده بسیار ناراحت و خشمگین بود تا این‌که یکی از وزرا به او خبر داد که در شهر حلّه عالمی هست که این طلاق را باطل می‌داند. به همین رو، حاکم شخصی را به همراه نامه‌ای که حاوی دعوت از علامه حلی بود، رهسپار آن‌جا کرد.

از طرف دیگر سلطان، مجلسی را با حضور علمای مذاهب چهارگانه ترتیب داد و همه منتظر ورود علامه شدند. علامه به محض ورود در مجلس، سلام کرد و نعلینش را زیر بغل خود گرفت و رفت در کنار پادشاه، سلطان محمد خدابنده نشست. علمای حاضر در مجلس از این رفتار علامه سخت در شگفت شدند و این‌گونه زبان به اعتراض گشودند که چرا هنگام ورود در مجلس، به پادشاه تعظیم نکردی؟ و به سلامی بسنده نمودی؟ علامه پاسخ داد: «به جهت این‌که قرآن می‌فرماید: «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَیٰ أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُبَارَ‌کَةً طَیِّبَةً ۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.[نور/۶۱] هنگامی که داخل خانه‌ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پر برکت و پاکیزه.» پس هنگامی که قرآن مرا به سلام کردن امر می‌کند، چرا من سلام نکنم؟ همانگونه که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که سلطان سلاطین بود، سلام می‌کردند و او هیچ‌گاه ناراحت نشد. و نسبت به تعظیم نکردن هم می‌دانید که بین ما و شما اختلافی در این‌که تعظیم فقط و فقط مخصوص خداوند است، نیست. پس تعظیم مخصوص خداوند است و نه بندگان خدا.» گفتند: «چرا حریمی برای سلطان قائل نشدی و در کنار او نشستی؟» (علامه)جواب داد: «چون غیر از آن‌جا، جای خالی دیگری نبود و در حدیث نبوی آمده است که هرکجای مجلس خالی است بنشینید، چه بالا و چه پایین.»

سلطان که از پاسخ‌های علامه در برابر سؤالات سائلین شگفت‌زده شده بود، گفت: «چرا نعلین خود را زیر بغل گرفته و با خود آوردی؟» علامه جواب داد: «ترسیدم همان‌گونه که ابوحنیفه کفش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دزدید، علمای حنفی نیز کفش‌های مرا ببرند!» علمای حنفی بانگ بر آورده و فریاد زدند که ابوحنیفه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنوز متولد نشده بود و سال‌ها پس از رحلت ایشان چشم به جهان گشود. چگونه می‌تواند چنین کاری کرده باشد؟ علامه گفت: «ببخشید شاید مالک کفش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دزدیده است.» علمای مالکی هم همان پاسخ را دادند. علامه بار دیگر پوزش خواست و گفت: «شاید احمد بن حنبل بوده!» و حنبلی‌ها هم همان جواب را دادند.

در این هنگام علامه رو به سلطان کرد و گفت: «پس به اعتراف اینان معلوم شد که هیچ‌یک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور نداشتند و آراء آنان فقط نظر و اجتهاد خودشان است، اما مذهب شیعه، پیرو امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است که وصی و برادر آن حضرت بوده و از کودکی تا پایان زندگی حضرت، همراه ایشان بوده است.» بعد از آن دوباره علامه، سلطان را مورد خطاب خویش قرار داد و به موضوع اصلی جلسه که همان قضیهٔ طلاق همسر او بود پرداخت، و از او پرسید که: «آیا این طلاق با حضور دو عادل انجام شد؟» و سلطان جواب داد: «خیر. در تنهایی بوده است.»

علامه گفت: «این طلاق بر اساس حکم اسلام و مذهب شیعه باطل است و هنوز زن در زوجیت جناب سلطان است؛ چرا که قرآن کریم چنین طلاقی را باطل می‌داند.»[۳] سلطان محمد خدابنده به قدری از این قضیه خوشحال شد که به شناخت و مطالعه در مذهب شیعه علاقه‌مند شد، به طوری‌که از علامه حلی درخواست کرد کتابی بنویسد تا از مذهب شیعه بیشتر بداند. و بدین ترتیب بود که علامه حلّی کتاب «منهاج الکرامة» را نوشت که در نهایت به شیعه شدن سلطان و دیگر سران مغول منجر گردید و اندکی پس از آن خواهر زادهٔ سلطان، خانم گوهرشاد به عشق امام رضا (علیه السلام) مسجد و صحن گوهرشاد را در جوار بارگاه ثامن الحجج (علیه السلام) بنا نهاد. پس در این‌جا باز به همان کلام امام (علیه السلام) می‌رسیم که فرمودند: «اگر خوبی‌های ما را برای مردم بازگو کنید، ایشان خود، به سمت ما متمایل می‌شوند. نکته دیگر در رابطه با بدعت «سه طلاقه کردن» در یک مجلس، این‌که این مسئله، باعث مشکلات عدیده‌ای در میان خانواده‌های اهل سنت شده که در پی آن بسیاری از کشورهای اسلامی در پاره‌ای موارد به فقه اهل بیت رو آوردند. [۴]

پی‌نوشت:

[۱]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، مصحح: غفاری، علی‌اکبر، ناشر: موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم، ص ۱۸۰
[۲]. مسلم بن الحجاج النیسابوری، صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب طلاق الثلاث، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، تحقیق: فؤاد عبدالباقی، ج2، ص1099، ح1472
[۳]. سید مجتبی عصیری، شبهات غدیر، ناشر: طوبای محبت، ج ۲، ص ۲۰۹
[۴]. سید مجتبی عصیری، خدای وهابیت، ناشر: طوبای محبت، ص ۲۶۲، به بعد...

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.