انسان نمیتواند عاشق خدا شود؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از نظر محمدعلی طاهری انسان نمیتواند عاشق خدا شود، چرا که از نظر وی راه فهم خدا مسدود است. او میگوید: «انسان نمیتواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی. و انسان میتواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود».[1] از گفته وی روشن میشود که انسان فقط باید با مخلوقات کار داشته باشد نه با خود خدا. روشن است وی در جملات بالا، دچار یک مغالطه شده است و آن این است که عشق خدا به انسان را مانع عشق انسان به خدا تصور کرده و شناخت خدا از طریق مخلوقات و آیاتش را مانع ارتباط مستقیم با خدا دانسته و جمع بین این دو را محال فرض کرده است. به علاوه وی تجلیات را منحصر در جهان هستی مادی معرفی میکند».[2]
یادآور میشویم که هرچند دستیابی به کُنه ذات خداوند امکان ندارد؛ اما کنه ذات، غیر از شهود اسماء و صفات و فنای در ذات بیکران اوست. همینطور اگر کسی عاشق تجلیات الهی شود، چنین تجلیاتی مانع عشق به خود خداوند نیست. آنچه عرفان حلقه بر آن تاکید دارد که باید به شناخت مخلوقات الهی اکتفا کرد؛ همان شناخت عقلی است که در متون دینی به سیر آفاقی معروف است. در سیر آفاقی هرچند انسان تدبیر نظام احسن و حکمت صانع را درک میکند، اما این شناخت با شهود درونی متفاوت است و با این سیر، شهود عرفانی و معرفت قلبی محقق نمیشود. سیر آفاقی در بردارنده این است که موجودات عالم، صُنع خداوند و آیت حق و آیینه آفریدگار دیده شوند؛ ولی همه اینها خارج از نفس انساناند و تنها طریق وصول حقیقی به معرفت توحیدی، سیر انفسی است که غایت آن شهود عرفانی است.[3] بنابراین آنچه که در عرفان حلقه تحت عنوان ادعای خودشناسی و شهود مطرح است؛ نه به معرفت نفس منتهی میشود و نه به شهود و معرفت حق منجر میگردد؛ چرا که در عرفان حلقه هیچگاه راهی برای سیر انفسی پیشنهاد نمیشود.[4]
اگر حلقهایها بخواهند بین عشق و محبت تفاوت بگذارند و بگویند، منظور ما عشق به خداست، باید به ایشان گفت: که شما قبل از آن که حرفی از عشق و محبت در میان باشد فهم انسان از خدا را منکر شدهاید. یعنی راه شناخت خداوند را از اساس مسدود میدانید، به همین علت جایی برای محبت هم باقی نمیماند (دقت شود!). بماند که قرآن نه تنها محبت، بلکه خود عشق نسبت به خدا را هم ممکن میداند و هم مطلوب. از اینروی چنین مقامی را به مؤمنین نسبت داده است. این در حالیاست که قران کریم صریحا میگوید: «الذین امنوا اشد حبا لله [بقره/165] انسانهای با ایمان به طور عمیق عاشق خدایند». این آیه، محبت تنها را نمیگوید، بلکه مراحل بالای محبت را میگوید که در ادبیات فارسی نامش را عشق میگذاریم. «أشدُّ حُبّا» یعنی محبت شدید (عشق).
ما پا را فراتر گذاشته و میگوییم اگر پایهگذار حلقه قبول کند که میتوان به خدا محبت داشت همین را هم غنیمت شمرده و از او میپذیریم. البته اگر بگوید ما محبت به خدا را قبول داریم، در آن صورت اشکال دیگری به ایشان وارد است و آن اینکه محبت به شیء ناشناخته و موهوم چگونه ممکن است؟ مگر محبت بدون شناخت ممکن است؟ آیا میتوان بدون مقدمه (شناخت) به ذیالمقدمه (محبت) رسید؟ مگر میتوان از لازم (معرفت) فرار کرد، ولی ملزوم (محبت) را پذیرفت؟
بحث با عرفان حلقه به همینجا ختم نمیشود و تازه بعد از پذیرش امکان محبت، سخن از ضرورت و لزوم آن است. یعنی آیا محبت ورزیدن به خداوند (نه به شعور کیهانی) لازم است و واجب؟ یا اینکه ضرورتی ندارد؟ اگر آنرا لازم میدانند راه تحقیق محبت را چه میدانند؟ باید پرسید؟ آقای طاهری در کجای کتابهایش همین مرحله یعنی امکان محبت (که محبت به خداوند امکانپذیر است) را پذیرفته؟ (لزومش پیش کش!).[5]
پینوشت:
[1]. عرفان کیهانی، محمد علی طاهری، انتشارات اندیشه ماندگار، 1386، ص 124.
[2]. انسان از منظر دیگر، محمد علی طاهری، نشر ندا، 1386، ص 14.
[3]. وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، حسن زاده آملی،حسن، نشر تشیع، 1386، ص 40.
[4]. کاوشی در معنویتهای نوظهور، حمزه شریفی دوست، انتشارات صهبای یقین، قم، 1391، ص 110.
[5]. بیخدایی در عرفان حلقه، حمزه شریفی دوست، نشر نجم الهدی، قم، 1393، ص 11.
دیدگاهها
نوید شتابی فرد
1393/09/13 - 06:30
لینک ثابت
سلام
افزودن نظر جدید