برخی از اقدامات سلطان اسحاق

  • 1393/06/20 - 09:00
بعد از پایه ریزی مبانی اولیه اهل‌حق توسط سلطان اسحاق، وی اقدامات دیگری نیز انجام داد. از آن جمله هماهنگی طوایف معتقد به عقاید اهل‌حق، احیای مراسم سرسپاری و انتخاب پیر و دلیل و تشکیل مجمع دینی "جمخانه" و همچنین آداب و تشریفات مربوط به روزه که یادآور سه روز پناهندگی سلطان و درویشان سه‌گانه است که بدون غذا به سر بردند، را می‌توان نام برد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- بعد از پایه ریزی مبانی اولیه اهل‌حق توسط سلطان اسحاق، وی اقدامات دیگری نیز انجام داد. در بیابس پردیوری – بنا بر مشهور – سلطان با ایجاد سازمانی اجتماعی و دینی مرتب و منظم، اسباب همبستگی و هماهنگی کلیه طوایف پراکنده اهل‌حق را که احیانا دور از هم و فاقد رهبری مقتدر بودند – فراهم آورده است. منظور از طوایف پراکنده اهل‌حق جماعاتی است که عقاید اسلامی را با باورهای پیشین ایرانی و گنوسی در آمیخته و اغلب شخصیت‌های دینی آنان درویشان دوره‌گرد بودند. «گویی سلطان با این اقدام آنها را از طعن مخالفان رهایی داده است»[1]

تشکیل و هماهنگی این جماعات بوسیله اقداماتی چند میسر شد که از آن جمله می‌توان به احیای مراسم سرسپاری و انتخاب پیر و دلیل و تشکیل مجمع دینی "جمخانه" – به منظور عبادت – و همچنین آداب و تشریفات مربوط به روزه که یادآور سه روز پناهندگی سلطان و درویشان سه‌گانه است که بدون غذا به سر بردند، - بسیاری از قوانین و اصول دینی را که صبغه اخلاقی دارند را می‌توان از اشعار منسوب به سلطان اسحاق استنباط کرده و آنها را در ردیف دیگر توجهات وی قرار داد. اصول و قواعدی را که سلطان بنا نهاده، به نام اصول حقیقت مشهور است و تا به امروز اهل‌حق به گمان خود به آن پایبند هستند. اگرچه اهل‌حق سلطان اسحاق را تجسم ذات حق دانسته‌اند که حتی ذات او کامل‌تر از حضرت امیر(علیه السلام) است[2] و او را ملقب به "صاحب‌کرم، وسان(سلطان)" دانسته‌اند و حتی در برخی از دفترهای بزرگان اهل‌حق، او را شاه سهمناک خوانده‌اند که می‌توان اشاره به صفات جلالیه و قاهره آن وجود الهی باشد. اما او خود ایام را به عزلت و انزوا در روستای پردیور(شیخان) می‌گذرانید و او با وجود کثرت یاران و نزدیکان، خود به امر معاش روی آورد و شغل او را کارگری و کماکشی(گویا فراهم کردن علوفه بوده است.) دانسته‌اند[3] و یاران او نیز مانند خودش هر یک به عمل دست خویش می‌خورند. سلطان در اوقات فراغت به تربیت شاگردان و مریدان می‌پرداخته است و برای ساماندهی به کار درویشان کسانی را به عنوان پیر برایشان گماشت تا بر اعمال آنها نظارت کنند، گویا بسیاری نیز به منظور تبلیغ طریقت و اشاعه اصول حقیقت سلطان، حتی به سرزمین‌های دورتر از مناطق اورامان و جوان‌رود و گوران و کوه‌های دالاهو – که حوزه سلطان محسوب می‌شد- می‌رفتند.

بنا بر مشهور سلطان اسحاق یاران خود را نیز ساماندهی کرد و از یاران اولیه سلطان در ابتدای کار او علاوه بر سه درویش(پیر بنیامین، پیر داوود، پیر موسی) مصطفی قهار، پیرالی موردین، خاتون دایراک(خاتون رزبار)، پیر رستم، خاتون خرشه را نام برد.[4] زمانی که کار سلطان بالا گرفت و جمعیت یاران وی بسیار زیاد شد کار ساماندهی انجام شد. این ساماندهی را به ترتیب زیر ذکر کرده‌اند.

هفتن، هفتوانه، هفت هفت یار پردیور که عبارتند از:«هفت سردار، هفت پیشکار، هفت وسور، هفت خلیفه، هفت سقا، هفت گوینده، هفت سازچی»، چهل تن، چلانه(چهل چله تن)، نود و نه پیر شاهو، هفتاد و دو میر و شهروز(هفتاد و دو پیر)، بیست و یک میر و برزنجه، شصت و شش غلام کمر زر، شصت و شش میر و علمدار، شصت و شش قلندران شاهو، هزار و یک میر و خواجه صفت. و مابقی که به سمت مشخص و مخصوصی خود به نام بیون هزار غلام معروفند.[5]

منابع:
1-مدرسی چهاردهی،نورالدین، سلسله های صوفيه ايران، ص 208
2- نورعلی الهی، آثارالحق، ج 1، ص 537
3-همان، ص 536
4-افضلی، سید قاسم، مقاله اهل‌حق
5-همان

براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به کتاب دين و روان با تاکيد بر اهل حق اثر صحبت فرخ منش

تولیدی

دیدگاه‌ها

طبق تحقیقات من اهل حق یک فرقه ایست که مانند معجون از تمام ادیان الهی و غیر الهی و تصوف درست شده که به شدت خراف آلود هست به طوریکه اصول این فرقه روی خرافاتی چون تناسخ و حلول وشارب گذاشتن سوارشده. حال یه عده از پیروانشون خودشونو مسلمون میدونن که کاملا باطله حتی اگرفقط عقیده ی دونادونشون رو در نظر گرفت که از نگاه اسلام کاملا کاملا کاملا باطله دوم طبق این عقیده ما با نفی معاد رو برو میشیم یعنی معاد توی این فرقه جایگاهی نداره اما به نظر من پیروانشون گناهی ندارند چون متاسفانه واقعا نا آگاه هستند .وظیفه ی هم کیشی های ماست که اگر با اونها تماس دارند آگاهشون کنند.

دوست عزیزتو ناجی را نمی‌دانی ز هالک نمی‌دانی درین ره کیست مالک حدیثی مصطفی گفته در این باب بگویم با تو این اسرار در یاب چنین فرمود کز بعد من امت شوند در دین هفتاد و سه ملت یکی ناجی بود در دین الله بود هفتاد و دو مردود درگاه بگویم با تو آن ناجی کدام است کسی کو واقف از سر امام است بود مأمور امر مصطفی را امام خویش نامد مرتضی را شناسد از ره معنی وصی را نباشد منکر او قول نبی را شناسای امامان سالکانند ولیکن ناشناسان هالکانند بود ناجی کسی بیشک درین راه که او باشد ز اصل خویش آگاه تو با حق دان کسی کو راه دانست بعالم مظهر الله دانست تو ناجی دان کسی کو یار باشد بمعنی واقف اسرار باشد تو ناجی دان کسی کو راه شاهست امیرالمؤمنین او را پناهست هر آنکس کز علی گردید مأمور شود بیشک سرا پایش همه نور ازو باشد نجات و رستگاری تو دست از دامن او برنداری خدا اورا به هر جاه راه دادست بهر چیزی دل آگاه دادست تو حاضر دان مر او را در همه جا گهی پنهان بود او گاه پیدا گهی حاضر بود او گاه غایب مر او را گفته‌اند مظهر عجایب بگویم اول و آخر همه اوست بمعنی باطن و ظاهر همه اوست یقین میدان که او از نور ذاتست میان جان و دل آب حیات است در این اسرار مرد نیک صادق بود آن هالک بی‌دین منافق تو هالک دان هر آن کو ره ندانست طریق ملت آن شه ندانست تو هالک دان کسی کو غیر حیدر گزیند در ره دین پیردیگر تو هالک دان که نشناسد علی را نداند او امام حق ولی را تو هالک دان کسی مأمور نبود نهاده جان بکف منصور نبود تو هالک دان کسی کو نیست درویش نمی‌داند امام و رهبر خویش اگر خواهی که باشی ناجی راه نتابی سر ز امر حضرت شاه اگر بندی کمر در راه فرمان وجود خود کنی همچون گلستان به جان آزاد شو از هر دو عالم چگویم به ازین والله اعلم دگر پرسی که علم دین کدامست که آن ما را ز امر حق پیامست؛ عطار نیشابوری

با سلام ابنکه امیر المومنین علی علیه السلام دارای فضایل انکار ناشدنی هستند، بر کسی پوشیده نیست، ولی امير مؤمنان على عليه السلام می‌فرمايد: إيّاكم والغلوّ فينا، قولوا: إنّا عبيد مربوبون، وقولوا في فضلنا ما شئتم؛[الخصال: ۶۱۴، بحار الانوار: ۱۰/ ۹۲ و ۲۵/ ۲۷۰] هرگز در مورد ما غلو ننماييد. بگوييد: ما بندگان تربيت يافته خدا هستيم و در مورد برترى ما آن چه خواستيد بگوييد. به همین خاطر خدا خواندن امیر المومنین خلاف عقاید و توحید است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.